تا کنون به این موضوع فکر کرده اید که چرا با وجود رژیم های سخت و طاقت فرسای لاغری، باز هم وزن کم کردن تا این حد دشوار است و گویا خود بدن به صورت ناخودآگاه در مقابل وزن کم کردن مقاومت میکند؟!
تا کنون به این موضوع فکر کرده اید که چرا با وجود رژیم های سخت و طاقت فرسای لاغری، باز هم وزن کم کردن تا این حد دشوار است و گویا خود بدن به صورت ناخودآگاه در مقابل وزن کم کردن مقاومت میکند؟!
خیلی مواقع ما خودمان را مجبور میکنیم که نقاب رضایت برچهره بزنیم. اما به په قیمتی ؟ چرا باید خودمان را به حساب نیاوریم؟ چرا باید احساس واقعیمان را به دیگران نگوییم؟
تا کنون به این فکر کرده اید که خودتان را در زندان تایید دیگران تا چه حد اسیر کرده اید؟ به نظر برای رهایی از این بند، چه کارهایی میتوانید انجام دهید؟
اگر یک خصوصیت مثبت در شما تبلور زیادی دارد و در عین حال، شما حال خوبی ندارید، مطمئن باشید، شما در پیاده سازی آن خصوصیت، ناشی و مساله دار هستید.
بعض مواقع دلیل تکرار مدام بعضی مشکلات را نمیدانیم. فقط شاهد این تکرار هستیم و گاهاً آن را به حساب بدشانسی میگذاریم.
آیا سبک زندگیتان، شغلتان، همسرتان و شرایطی که در آن زندگی میکنید را دوست دارید یا فقط دارید تحمل میکنید؟
بعضی از خانم ها از بس که در مادری کردن غرق میشوند که دنیایشان را گم میکنند و گاهاً رابطه زناشویی سردی را تجربه میکنند.
خیلی از دخترها به دلیل نزدیکی بیش از حد به پدرشان، ناکامی هایی تجربه میکنند که در نیمۀ دوم عمر بلای جانشان میشود.
بارها دیده ایم که رشد دیگری موجب هراس و حس جاماندن در ما میشود. به نظر شما ریشۀ این حس کجاست؟
کم نیستند کسانی که در به در دنبال مسیری برای اطمینان یافتن از انتخابشان هستند. غافل از این که انتخاب درستی وجود ندارد و اصلا ازدواج کاری نیست که محاسبه پذیر باشد.
زمین بازی بچه ها را والدین تعیین می کنند، آنان عقده ها، کمبودها و حسرت های خود را ناخودآگاه بر سر بچه ها آوار می کنند. و خوشا به حال بچه هایی که والدینشان خودشناسی دستور کارشان بوده و از گیر و گرفتاری های روان خود مطلعند و بر روی آن کار می کنند.
یک وقتهایی باید بار زندگی بچه را به دوش خودش بیندازیم، حتی شاید آن موقع که او فکر میکند خیلی به ما نیاز دارد.
خیلی وقت ها ما روابطمان را به خاطر کمی کوتاه نیامدن، از دست میدهیم.
چرا از همسرمان انتظار داریم که آدم دیگری باشد و خودش نباشد؟
گاهاً متوجه این حس در خودمان میشویم که از پیشرفت شریک عاطفیمان به طور ناخودآگاه حس خوبی نداریم و بیشتر دوست داریم که اوضاع به همین شکل الآنش باقی بماند. دلیل این حس پنهانی چیست؟