خیلی وقت ها ما روابطمان را به خاطر کمی کوتاه نیامدن، از دست میدهیم.
چرا از همسرمان انتظار داریم که آدم دیگری باشد و خودش نباشد؟
گاهاً متوجه این حس در خودمان میشویم که از پیشرفت شریک عاطفیمان به طور ناخودآگاه حس خوبی نداریم و بیشتر دوست داریم که اوضاع به همین شکل الآنش باقی بماند. دلیل این حس پنهانی چیست؟
شما در شرایط حساس کنونی چه می کنید؟
ضرب المثل هست که می گوید: خدا نجار نیست ولی در و تخته را خوب با هم جور می کند! این ضرب المثل حکایت زندگی ماهاست. مرد شکاک، همسری را انتخاب می کند که شکش را تغذیه کند! بانویی که احساس بی ارزشی می کند، مرد خودشیفته ای را انتخاب می کند که دائم این حس را در او تقویت کند! شما هم از اینجور کیس ها دیدید که طرفین رابطه همدیگر را تغذیه می کنند؟
دلایل زیادی برای بی انگیزگی وجود دارد اما روانشناسی تحلیلی، ریشۀ تمام مسائل ما در دوران کودکی میبیند.برای پرداختن به ریشۀ بی انگیزگی با هم این پادکست را بشنویم .
کار باید بدون چالش باشد... کسی به آدم گیر ندهد... نقد و بحثی نباشد... راحت راحت راحت شما تا به حال به کسی که تصورات اینگونه داشته باشد، برخورد کرده اید؟
یک روش موثر برای خراب کردن رابطه با دیگران نام این روش را خیرخواهی، ملاحظه برای بهم نخوردن حرمت ها و .... میگذاریم ولی در عمل ناخودآگاه رفتاری ریاکارانه است... نمی گویم پرده دری کنیم و با توهین و جسارت به دیگران باید دست به کار شد. و قطعا روش های مسالمت آمیز و هوشمندانه وجود دارد و می توان آن ها را آموخت. شما تا چه حد اولاً با خود و سپس با دیگران صادق هستید؟ آیا تا به حال در دام این رفتار به طور ناخودآگاه افتاده اید؟
هر چه مسأله زندگیمان را کتمان و انکار کنیم ، هر روز بار آن را بر دوش خود سنگین و سنگین تر می کنیم . با صداقت بی رحمانه با خود و شفاف کردن مسأله ، به خودمان کمک می کنیم تا اولین گره از آن مشکل باز شود .مشکلی که تا به حال ، خطر وجودش را انکار کرده ایم ...
تا حالا دقت کرده اید که خیلی از اوقات از آرزو کردن ترسیده ایم؟ ما خودمان را لایق چه چیزهایی نمیدانیم؟ در این پادکست به ریشۀ اصلی این مسأله پرداخته ایم.
اتفاق عجیبی است. گذشتۀ ما قدرتی دارد که می تواند بر کل زندگی ما سایه افکند! اتفاق وحشتناکی است وقتی این سلطه، تا جایی پیش می رود که در مخلص کلام زندگی ما دوست نداشتنی و بعضاً نفرت انگیز می شود. نقشه راه درست زندگی بعد از سی سالگی، الکی به دست ما می دهد که با آن آنچه که از گذشته در روان ما ته نشین شده، الک می شود و خود حقیقی ما امکان نمایان شدن پیدا می کند
در نیمه دوم عمر، یه جایی به خودمان می آییم و می بینیم ، این چیزی که هستیم ، خودمان نیست ! من آن چیزی نیستم که در کودکی و نوجوانی دوست داشتم باشم ! من برای تایید شدن بین خانواده و اجتماع ، یک عمر ،آرزوهای خودم را ندیده گرفتم و زندگیم رو با خواسته ها و قانون های آنها تطبیق دادم . و حالا ، روحم از زیر خروارها سرکوب و کنترل و فراموشی ، سر بر آورده و با پیام هایی از جنس خشم ، افسردگی ، بیماری ، بی انگیزگی ... به من هشدار میدهد که ((به خواسته های من توجه کن))
ما با رکود و کسالت ، احساس آرامش داریم ! چون به آن عادت کردیم . تمام قدرتی که هر کدام از ما برای تغییر دادن اوضاع و زندگیمان نیاز داریم ، در درون ماست . و ما فقط وقتی به این قدرت دسترسی پیدا می کنیم که ، آرزوی تغییر زندگیمان ، شدیدتر از آرزوی باقی ماندن در همین وضعیت اسف بار باشه اگه فکر می کنید که اشتیاق تغییر کردن در شما فوق العاده قوی تر است ، کمی مکث کنید ! حتماً این پادکست را گوش کنید.
اگر تغییر کردن را پشت گوش بیندازیم و بخواهیم همیشه در شرایطی که فکر می کنیم امن و قابل اعتماد است بمانیم ، ناگهان زمستان زندگی ، بهار امن ما را به یغما می برد و قانونِ نو شدن ِ آفرینش ما را (( مجبور )) به تغییر می کند .