گویا زمان زیادی است که شادی از میان ما رخت بربسته.
چرا، معدود کسانی هستند که در زندگی احساس آرامش و رضایت می کنند؟
نیاز نیست خودمان را به زحمت بیاندازیم، جواب ساده است: زنانگی از دست رفته!
بله، زنانگی از دست رفته، موضوعی که زن و مرد نمی شناسد.
بانویی که دائم به دنبال دستاورد است و یا آقایی که هرروز در تکاپو و حسرت رسیدن به روزی است که آرامش و لذت را در زندگی به آغوش بکشد.
در جامعۀ امروزی، فقدان ویژگی ها و انرژی زنانه، موضوع روان شناختی مهمی است که باید به آن پرداخته شود. این موضوع، مسئله ای دردناک در زندگی عاطفی زنان و نیز مردان است. هرگاه زنی دچار فقدان خصیصه ای به این مهمی باشد، به ناچار زنانگیش زیر سؤال می رود. این مسئله روشن می کند که چرا در طول تاریخ، همیشه جایگاه زنان در جامعه مورد بحث بوده است. با وجودی که فقدان انرژی زنانه در یک مرد وضوح کمتری دارد، اما از ژرفای شخصیت او می کاهد و منبع عمدۀ نارضایتی، احساس تنهایی، حس پوچی و بدخلقی در مرد است.اگر می خواهیم این موضوع را درک کنیم که زنانگی فقط مختص زنان نیست، ابتدا باید بیاموزیم زنانگی ماهیتی است که هستۀ هویت زنانۀ یک زن و همچنین احساسات و ارزشهای یک مرد را تحت تأثیر قرار میدهد.
عنوان کتاب (چه ترجمه فارسیاش و چه اصل انگلیسیاش) بسیار برام وسوسهکننده بود که بخونمش. اما در پایان اتمام خوندنش همش احساس کردم خلأهایی در کتاب هست که نتونستم بفهمم آیا به دلایل ممیزی حذف شدن یا واقعاً کل کتاب همین بود!
شاید انتظارم از نام رابرت الکس جانسون بیشتر از اینها بود.
اما نقطه عطف کتاب رو در مجموع در همون عبارت معروف داستان شاه آرتور میدونم که "یک زن واقعاً چه میخواهد؟ او میخواهد فرمانروای زندگی خودش باشد" و همچنین مفهوم حرکت از ساختار سهگانهی مردانگی به ساختار چهار که بُعد زنانگی از دست رفتهی هزاران سالهی همهی ماست، بسیار من رو شگفتزده کرد.
این کتاب برای آشتی با حوزه ی معنا عااالیع???????? من عمیق لذت بردم
مرسی بنیاد ک مثل همیشه عالی هستید