قلبت از حرکت میایستد.
هضم و درک سخنانش برایت سنگین است.
گاهی ممکن است پیش خودت فکر کنی آدم عاقل و این کارها...
ولی وقتی که خوب عمیق می شوی، متوجه می شوی چقدر از دنیا پرتی!
وقتی سرگذشت رابرت جانسون -شاگرد برجسته پروفسور کارل گوستاو یونگ_را در این کتاب می خوانی با خود می گویی: "چقدر از دنیا پرتی که دائماً هر قدم را با محاسبه بر می داری"
وقتی در زندگی همه چیز برایت حساب و کتاب دارد یعنی
به ترس و محافظه کاری خوش آمد گفته ای
به مرور هر چه سن بالاتر رود؛ نوعی رخوت، سستی و تنبلی با ما همراه می شود که از انگیزه هایمان می کاهد
گویی به مرور فقط دست روی دست گذاشته و به تماشای مرگ تدریجی رویاهایمان می نشینیم.
این کتاب که هم یک راهنمای شخصی و هم یک شرح حال است، به ما می آموزد تا همانند جانسون نشانه های ظریف رویاها، بینش ها و حتی عمیق ترین رنج های خود را دنبال کنیم تا بتوانیم هماهنگ با خود معنوی مان زندگی کنیم و این-گونه نهایت لذت را از زندگی مان ببریم.
در دنیای امروز، اگر کسی در جستجوی ساختن زندگی پرشور و با معنا است، بهتر است فرصت خواندن این کتاب را برای لحظه ای از دست ندهد.
این کتاب سیر تکاملی خودآگاهی را از طریق بازگویی داستان یک زندگی عجیب نشان میدهد. رابرت الکس جانسون، همیشه نزدیک به خودآگاه جمعی زندگی کرده است که برایش هم نعمت بوده و هم نفرین. داستان او یک سفر درونی است که رؤیاها و بینشهایی قدرتمند و رویدادهای همزمان آن را هدایت کردهاند. دیگران هم در مورد این چیزها قلمفرسایی کردهاند، اما بهندرت اتفاق میافتد کسی پیدا شود که تعهدی اخلاقی نسبت به این نیروهای قدرتمند و مرموز داشته باشد. رابرت نمونهای است از اینکه چگونه در دوران پست مدرنیسم با یک نگرش مذهبی زندگی کنیم و این برای من بسیار شگفتانگیز است. منظورم از نگرش مذهبی تبعیت از یک راه و روش، به منظور رستگاری یا رهایی یا حتی لزوماً عضویت در یک نهاد مذهبی نیست، بلکه نگرش مذهبی به تهذیب نفس مربوط میشود. منظور از تهذیب نفس؛ پذیراشدن حیرت، شکوه و عظمت، با احترام به آن نیروهای اسرارآمیز مقدسی که بیرون از کنترل خودآگاه ما قرار دارند. این نیروها را گاهی تقدیر، سرنوشت یا دست خدا یا به نقل از رابرت جانسون؛ رشتههای باریک نامیدهاند.
مطالعه این کتاب برای من بسیار جالب بود. نه تنها از این نظر که زندگینامه یک استاد و روانکاو تحلیلی و شاگرد پروفسور یونگ رو مطالعه می کردم بلکه از این بابت که بسیار عینی کارکرد رشته های نازک طلایی، همزمانی و هشدارها و راهنمایی خواب و رویا رو در زندگی نویسنده مشاهده کردم. تجارب الکس جانسون برام بسیار جذاب بود مخصوصاٌ زمانی که از هند، فرهنگ و آداب و رسومش صحبت می کرد هیجان و اشتیاق شناخت یه دنیای جذاب و ناشناخته در من بیدار شد. اون قسمتی که مطرح می کرد در هند می توانی از کسی بخوای که نقش خدا رو برای تو ایفا بکنه و در واقع بدون هیچ شناخت و رابطه ای می تونی پیش اون آدم اعتراف کنی بسیار برام جذاب بود. در کل از مطالعه این کتاب بسیار لذت بردم ولی فکر کنم لازمه تا یه بار دیگه هم بخونمش، البته با یه فاصله زمانی!
به نظر من در کتاب الکس جانسون بیشترین تاثیرات برای هر کسی به داشته ای خود فرد برمیگردد. مثلا من چون زمانهای زیادی درکویر و جنگل تنهایی و تفکر و تجربه کرده بودم خیلی با قسمت تنهایی و درک الکس در جنگلبانی ارتباط برقرار کردم و مخصوصا زمانی که خرس رو پوست کند ولی نتونست حتی یک تکه اون رو ببره و در نهایت تا دست آخر چیزی بدست نیاورد از یک داشته ای که احساس میکرد به خوبی در یک موقعیت برایش باقی مانده است. در زمینه هند هم این اثر وجود داشت. من به هند رفتم ولی جالبه که همه اون چه در هند دیدم غیر از همه آنچه بود که به دنبالش رفته بودم و فهمیدم که مسیر و نوع رفتن من اشتباه بوده است و دوباره باید به این سرزمین سفر کنم ولی این بار با طریقی دیگر باید بگردم و ببینم و تفکر کنم.الکس در جاهایی در هند خود را رها کرده و با شرایط پیش میرفت ولی من در سفرها شرایط رو محکم در دستانم میگرفتم و به دنبال مدیریت انها بودم و این چیزی که الکس اعتقاد داشت باید رها کرد و اکنون احساس میکنم با افکار اون موافقم چون چند باری با این روش عمل کردم و گرچه چیزهای خیلی کمتری از روش خودم دیدم ولی چیزیهای خیلی بیشتری از روش خودم فهمیدم.
وقتی کتاب راهبری زندگی را خواندم، روی پیامهایی که میگرفتم دقیق شدم، پیامهایی که پیش از این جدی نمیگرفتم و وهم و خیال میدانستم. فهمیدم هر تجربهای که در زندگی داشتم برای قویتر شدن من بوده و حالا در مسیر درست خودم قرار گرفتم؛ پس بدون تردید و محکم باید پیش بروم و اجازه ندهم بهانههای مبتذل سرعتم را کُند کند.
این کتاب یکی از گنجهای بزرگ زندگی منه ! با خوندن این کتاب به یه آرامش درونی عجیبی رسیدم . هنوز هم فکر میکنم باید چند بار دیگه بخونمش تا بتونم درک بیشتری از خودم و تقدیرم و اتفاقهای زندگیم پیدا کنم . مفاهیمی مثل خانواده ی معنوی ، طلای درون ، فرافکنی ، رشته های نازک وکاریردشون در زندگیمون ، مراحل رشد و خیلی مفاهیم زیبای دیگه که مربوط به خودشناسی هستن تو این کتاب تعریف شده . یکی از نکته های جالب این کتاب روایت و داستان گونه بودنشه که برام خوندنش رو خیلی جذابتر کرد . روایت زندگی الکس جانسون از کودکی و سفرش تا تبدیل شدن به یک روانکاو یونگی . ملاقاتش با یونگ و اینکه چطور یونگ با تعبیر خوابش زندگی آیندش رو پیش بینی میکنه یکی از جالبترین قسمتهای کتابه . این کتاب رو باهدف خودشناسی و ارتباط با خود واقعی توصیه میکنم . بعدش هم خوندن کتاب تعبیر خواب بر اساس روانشناسی یونگ و تخیل فعال رو توصیه میکنم .
بخاطر شهودی بودنم این کتاب رو خریداری کردم وبه افرادی که حس شهودی دارن خرید این کتاب وهمینطور فیلم چشم سوم رو توصیه میکنم
بخاطر حس شهودی ام این کتابو خریدم وپیامهای زیادی از مطالب کتاب دریافت کردم ودرادامه فیلم چشم سوم رو گرفتم خیلی عالی بود
به همه کسانی که شهودی هست یا میخوان حس شهودی رو درخودشون فعال کنن خوندن این کتاب وفیلم رو توصیه میکنم
من بخاطر حس شهودیم این کتاب رو انتخاب کردم وحسم درمورد کتاب درست بود وپیامهای بسیارزیادی از این کتاب دریافت کردم وبعد فیلم چشم سوم رو تهیه کردم بسیار عالی بود وبه همه کسانی که حس شهودی دارن ویا میخوان بااین حس اشنا بشن این کتاب وفیلم روحتما تهیه کنند
برای این کتاب خارق العاده نمیشه به راحتی نظر داد، نمیشه محتوا و موضوع کتاب رو راحت توضیح داد، حتی تجربه خودم رو هم نمیتونم کامل و دقیق بیان کنم. در حال خوندن کتاب این قدر احساسات مختلف رو تجربه کردم و اینقدر به زندگی فکر کردم که انگار توی دنیای دیگه ای بودم.
کتاب به نوعی با سرگذشت رابرت الکس جانسون از کودکی تا پیری جلو میره اما به نظرم نباید به عنوان زندگی نامه رابرت جانسون به این کتاب نگاه کرد. در هر قسمت، کتاب حرف های فوق العاده ای برای گفتن داره که نمیشه توی چند خط بهش پرداخت اما بهترین و درست ترین تعبیر رو از جناب رضایی شنیدم، یعنی پس گرفتن اقتدار شخصی در نیمه دوم عمر. وقتی این تعبیر رو از استاد رضایی شنیدم انگار تیکه های پازل این کتاب کنار هم قرار گرفت، معنا و مفهوم این کتاب برام چند برابر شد. به یکباره همه چیز این کتاب شکل و فرم گرفت با اینکه قبلا اصلا کتاب فرم داری به نظرم نمیرسید. سعی میکنم توضیح بدم چطوری این پازل در ذهن من مرتب شد.
راهبری زندگی با شهود درونی اسم خیلی خوبیه برای این کتاب که با هوشمندی انتخاب شده. اسم اصلی کتاب هم متعادل کردن بهشت و زمین هستش. به طرز عجیبی همین دو تا اسم شاخه های اصلی این کتاب هستن که روی تنه ی اقتدار شخصی رشد کردن و یه عالمه شاخ و برگ دیگه دارن. اگر زندگی رو با شهود درونی راهبری کنیم که موضوع اصلی کتاب هست نتیجه اش میشه اقتدار شخصی، اگر در زندگی بین بهشت و زمین تعادل برقرار کنیم، یعنی هم به اندازه ی درست، واقعی زندگی کنیم و هم به اندازه ی درست، معنوی زندگی کنیم، اقتدار شخصی مون رو بدست میاریم.
استفاده از شهود درونی و ایجاد تعادل در زندگی در سرتاسر کتاب و فصل های مختلف جریان داره. محتوای کتاب خیلی زیاده و من فقط به محتوایی که به نظرم اصلی بود اشاره کردم. به نظرم بقیه مطالب برای شرح و چگونگی این دو موضوع در حرکتنند و جالبه نتیجه اون مطالب هم به نظرم میشه اقتدار شخصی. خود اونها هم فوق العاده هستند و تک تکشون رو میتونید زندگی کنید.
زبان کتاب داستانی و جذابه. من ارتباط عمیقی با زندگی رابرت جانسون برقرار کردم و خیلی جاها غمگین شدم و خیلی جاها شوق و هیجان بهم دست داد، به بعضی قسمت ها در ابتدا حس غریبی داشتم اما بعدش یه حس آشنا داشتم که در نوع خودش برام جالب و تامل برانگیز بود.
اما مهمترین چیزی که این کتاب تا الان برای من داشته انگیزه برای گوش دادن به شهود درونی و اعتماد به خودم، تحلیل خواب هام و همینطور پس گرفتن طلای درونم بوده که همه اینها مربوط به پس گرفتن اقتدار شخصی هست.
به نظرم اگر کسی میخواد اقتدار شخصیش رو پس بگیره، اگر میخواد حس خوب زندگیش رو پیدا کنه، اگر میخواد معنای واقعی زندگی رو بهتر درک کنه و اگر میخواد دست از دویدن های بیهوده برداره و خودش رو ضایع نکنه، تو خوندن این کتاب شک نکنه. واقعا امکان اینکه مسیر زندگیتون رو به این سمت عوض کنه زیاده.
پ.ن.۱. بعد از مدتی حتما کتاب رو دوباره بخونید. همینطور سعی کنید کتاب رو تو یک محیط آروم و بی دغدغه بخونید. محیطی که بتونید اگر خواستید اشک بریزید.
پ.ن.۲. آشنایی با مفهوم فرافکنی و پس گرفتن طلای درونتون به درک فصل چهار کمک میکنه.
این کتاب را پس از پیشنهاد آقای رضایی در یکی از برنامه های لایو اینستا و بعد از مطالعه بخشی از آن درسایت تشویق شدم که تهیه کنم و بخوانم. بی شک جزو بهترین کتاب هایی بود که در سال گذشته خواندم. مفهوم رشته های نازک که نویسنده به آن اشاره می کند برای من بسیار جذاب بود: رشته های نازک یعنی "بودن در مکان و زمان درست، ملاقات با فردی که شما را در مسیری پیش بینی نشده قرار می دهد، ظهور غیرمنتظره کار، پول یا یک شهود درست در زمانی که بیش از هر زمان مورد نیاز هستند"، در واقع همزمانی هایی که با ایجاد یک الگو به تجربیات ما معنا می دهند. با خواندن این کتاب این مفهوم برایم روشن تر شد که چگونه باید هم صد در صد تلاش خود را انجام داد و هم تسلیم بود و به دنبال نتیجه خاص نبود.
به نظرم افرادی که برای زندگی و فلسفه ی بودن نگاه بسیار منطقی ای دارند و خسته از منطق روزگار هستند این کتاب می تواند راهنمای خوبی برای رفتن و کمک گرفتن از شهود و اعتماد به حسیات برای آنها باشد. چون کتاب به صورت داستان است به راحتی و سریع پیش می رود و در خلال روایت به مفاهیم عمیقی اشاره می شود که بسیار قابل تامل و تاثیر گذار است.
این کتاب شروع آشنایی من با دنیای یونگ بود,وقتی نویسنده طی کتاب از رشته های نازکی که زندگیش رو میساخت حرف میزد برام خیلی عجیب و جالب بود ولی وقتی بیشتر روش تمرکز کردم دیدم این رشته های نازک تو زندگی خودم و تعیین مسیر زندگیم تا به امروز خیلی نقش مهمی داشته و جالبتر اینکه همین آشنایی من با بنیاد فرهنگ زندگی یکی از همین رشته های نازک بوده!...به هر حال این کتاب رو به تمام کسایی که فکر میکنن زندگیشون بی معناست توصیه میکنم و من از این کتاب واقعا قدمهای اول یافتن معنای زدگی رو دریافت کردم...این راهِ شناخت معنای زندگی و شناخت خود مسئله ی کم و ساده ای نیست که با یه کتاب بشه بهش رسید ولی این کتاب شاید بتونه به این سمت سوقتون بده...