هنگامی که روابط تکراری و تقریبا مشابه و با سرانجام ناخوشایند برایمان روی میدهد, انگشت اتهام را به سوی دیگران نشانه میرویم. غافل از اینکه کلید این تکرارها در خودمان قرار دارد.
هنگامی که روابط تکراری و تقریبا مشابه و با سرانجام ناخوشایند برایمان روی میدهد, انگشت اتهام را به سوی دیگران نشانه میرویم. غافل از اینکه کلید این تکرارها در خودمان قرار دارد.
به ظاهر نیت ها خیر است... ولی معلوم نیست چرا پا جلوی پای دیگری می گیرد و مانع رشد او می شود. در طبل خوشبختی برای ازدواج خیلی ها کوبیده اند، غافل از این که ره خوشبختی، به باورمندانش بسیار خیانت کرده و در هیچ زندگی الگویش پیاده نشده
تربیت واژه ای است که در روانشناسی یونگی، با تردید به آن نگاه شده است. شاید این واژه در سال های متمادی باعث شده، کسانی با این پیش فرض که بزرگتر هستند پس بیشتر متوجه مسائل می شوند، دست به کار شده و مشغول تربیت شده اند... غافل از آن که همه آنچه نیاز درونی کودک هست، در او وجود دارد. اگر کمتر سخن بگوییم و بیشتر مشاهده کنیم، خود او به ما خط و ربط چگونگی تعامل با خودش را به ما می گوید.
دختر بابا وقتی به نیمه دوم عمر خود می رسد، به مرور در می یابد زندگی و استانداردهای پدر که به نظر در نیمه اول عمر به شدت کمک کننده بود، اکنون مخدوش کننده زندگی و روابطش شده است. دختر بابا باید از هویتی که پدر برای او ساخته عبور کند و اقتدار روانی و جایگاه خود را در زندگی بیابد.
گاهی اوقات اگر یک کمی کوتاه بیاییم اتفاقی نمیافتد . اگر شمشیر و کلاه خود را پشت در بگذاریم و آن را وسط رابطه نیاوریم حتما به دوام رابطه کمک کرده ایم. چرا بعضی از ما یاد گرفته ایم که انعطاف و پذیرا بودن را بزدلی و ترس بنامیم.چرا بر روی خیلی از رفتارهای خوب اسم کثیف میگذاریم و از آن رفتارها به شدت دوری میکنیم؟
چپ و راست از کودکی به بعد به ما یاد داده اند، که با خودمان بیگانه باشیم. ما تا ۳۰ سالگی مشغول پرورش دادن یک خود دروغین هستیم.... ولی بعد از ۳۰ سالگی فشارها آن قدر از بیرون زیاد خواهد شد که از دست مان در می رود و خودی را که سانسور کرده ایم، بیرون خواهد زد... راستی شما خود دروغین تان را لو داده اید... احساساتی دارید که در تضاد با گفته هایتان باشد... رازهای مگو دارید....
مزایای جدا شدن از موقعیت های امن زندگی چیست؟ گاهی وقت ها چنان به موقعیت های امن زندگیمان چنگ میزنیم که گویا تا ابد میتوانیم در آن پناهگاه باقی بمانیم. غافل از اینکه دیر یا زود این بهشت برای ما تبدیل به جهنم میشود و یا اینکه زندگی، ما را از این موقعیت امن بیرون میراند. پس مراقب تاریخ انقضاء بهشت های امنی که ساخته ایم باشیم.
دوست دارد گهگاهی مریض شود. میگوید عاشق تب و لرز است. بهتر است که معمولی زندگی نکنیم. چه لذتی در زندگی غیر معمولی صالح علا هست؟ از زبان او بشنویم.