آیا میخواهید رابطهتان را بهتر کنید؟ وقتتان را با این کتاب تلف نکنید!
زندگی بدون دغدغه و شاد میخواهید؟ این کتاب ناامیدتان خواهد کرد!
در رابطه سعی میکنید تا طرف مقابل را تغییر دهید، اما هربار به در بسته میخورید؟ این کتاب راه جدیدی برای حل این مسئله همندارد!
اگر اقدامات بالا را انجام دادید و از نتیجهگرفتن مستاصل شدهاید، بهترین زمان برای خواندن این کتاب همین حالاست.
دکتر جیمز هالیس رییس انستیتو یونگ واشنگتن، نویسنده کتاب، معتقد است برای رسیدن به " بهشت رابطه" باید از جهنم عبور کرد. و این کتاب مدل عبور از این جهنم را ارائه میدهد.
روان ما بهطور نامحسوس از طریق ما و گذشتۀ ما حرکت میکند و فقط زمانی در درک خودآگاهمان گنجانده میشود که قالبی ملموس به خود بگیرد. یونگ در گفتوشنود با هیبتهایی که درون خود میدید، داستان رویاروییهایش را مینگاشت و حتی نقشونگار حضور چنین هیبتهایی را هم به تصویر میکشید. چند دهۀ بعد، کتابی با عنوان کتاب سرخ انتشار یافت که رنگ جلدش نیز قرمز بود. یونگ سازوکارهای بسیاری را به تصویر کشید که بهواسطهشان، روان ما آشفتگی تجربههایی را سامان میدهد که از سر گذرانده است و برای وجودمان انسجام معنا و مقصودی قائل میشود. یونگ از دلِ واکاویدن خود، کلنجاررفتنهای شگفتانگیز با بیمارانش و کاوش موبهموی فرهنگهای غربی و شرقی، ابزارهایی در اختیار ما قرار میدهد تا خودمان را بهتر بشناسیم و درک کنیم و همچنین دربارۀ تغییرات و جنبشهای فرهنگی، فهم و تفسیرهای بهتری داشته باشیم. اگر با خودمان صادق باشیم، باید اعتراف کنیم، در نمایشی طولانی که نامش را زندگیمان گذاشتهایم، یگانه فردی که پیوسته حضور دارد، خود ماییم؛ بههمینترتیب، باید این را هم بپذیریم که در برابر نقشی که در انتخابهای روزانهمان بازی میکند، در روابطمان و در آنچه بر ما گذشته است، مسئولیتی شگرف داریم. یونگ معتقد بود که ما فقط موجودات این زمان و مکان نیستیم، بلکه ساختارهای روانی اجدادمان را هم به دوش میکشیم. برای درک چنین فرایندهایی، باید نگاهی عمیق به درون بیندازیم و شاهدشان باشیم.
نکته این که این کتاب منو جذب کرد،نوشته پشت جلدش بود که نویسنده با اعتماد بنفس بالا نوشته اگر در پی بهبود رابطه، زندگی بدون دغدغه، و... هستید این کتاب رو نخونید
حقیقتا قلبم تیر میکشید زمانی که این کتاب رو میخوندم ، چون ما با خاطرات گذشته ناخداگاه به اشتباه تصمیم میگیریم و اگر متوجه این سیکل معیوب نشیم، این روند مجدد تکرار میشود
و مسیر رشد و خود سازی مسیر همیشگی هست و ما باید همیشه حواسمون به کارهایی که انجام میدیم باشه و اشتباهاتون رو رصد کنیم تا بتونیم به رشد برسیم
بنظرم کتاب روونی نیست ولی اشاره مجدد به اینکه همهچی از خودم شروع میشه جالبه
تعریف رابطه رو از بهشت موعود با پیدا کردن نیمه گمشده ات به سفر اکتشافی تغییر میده که قرار توش خودت بهتر بشناسی و به کمال برسی، فرافکنی ها ، عقده ها ، سایه های خودمون بهتر در رابطه ببینیم، کتاب ترجمه سنگین داره همینطور محتوا سنگین ، ی پیش نیاز خودشناسی میخواد به نظرم
با اینکه ترجمه روانی نداشت اما من واقعا از مفهومش لذت بردم که اون نگاه ساده لوحانه به رابطه رو به چالش کشیده و اینکه اگر هر کسی قبل شروع یه رابطه صمیمی آگاه باشه که با چه چالش هایی قراره رو به رو بشه و در واقع رابطه جاییه که ادم روان خودش رو به صورت برهنه میبینه و ه وقتیکه با همه فرافکنی های خودش رو به رو میشه مرد میخواد که باایسته و فرارا نکنه ..یا اینکه طرف مقابلش رو محکوم نکنه..خوندش به من که خیای کمک کرد..کلا کتاب های هالیس به نظر من عالین
ما همگی مسافر و در عین حال از هم جداهستیم. ما به واسطه ی سرنوشت، در پروازی روی اقیانوس در صندلی های مجاور هم جای داده شده ایم.
من و دیگری میتوانیم باعث ارتقای سفر هم شویم،. ما جداگانه سفرمان را آغاز کرده ایم، جداگانه به سمت مقصد های شخصی مان حرکت میکنیم و جداگانه در پایان سفر از مرکب پیاده میشویم. ما بدون سو استفاده کردن از یکدیگر، میتوانیم از یکدیگر منافع شویم.
فرافکنی های ما به "دیگری" اجتناب ناپذیر هستند. این فرافکنی ها ضرورتا بد نیستند، چرا که سفر ما را غنی تر میکنند. اما اگر به آنها بچسبیم، ممکن است تبدیل به انحراف هایی از مسیر رشد شخصی مان شوند. (رشد دو جانبه با آگاهی از فرافکنی ها)
عشق حقیقی،
عاشقِ
آنچه که هست
است.
ما در برابر آنچه که هست، مقاومت کرده ایم و خواسته ایم که همه چیزِ همه کس را تغییر بدهیم!؟
ما، دیگری را دیگری فرض نکرده ایم! و خواسته ایم او را با فرافکنی های خودمان تغییر بدهیم و این آغاز نبرد روابط بوده و خواهد بود...
روزی که به دیگری همانطور که واقعا هست احترام گذاشتیم، شروع یک رابطه حقیقی است.
عشق حقیقی،
عاشقِ
آنچه که هست
است.
ما در برابر آنچه که هست، مقاومت کرده ایم و خواسته ایم که همه چیزِ همه کس را تغییر بدهیم!؟
ما، دیگری را دیگری فرض نکرده ایم! و خواسته ایم او را با فرافکنی های خودمان تغییر بدهیم و این آغاز نبرد روابط بوده و خواهد بود...
روزی که به دیگری همانطور که واقعا هست احترام گذاشتیم، شروع یک رابطه حقیقی است.
در بسیاری از زندگی های زناشویی ، مستقل از تعریف شما از عشق، آنچه که بیشتر از همه ، افراد را کنار هم گرد آورده ، "عقده های فعال" هر یک از طرفین رابطه بوده است . یکی از طرفین یا هر دوی آنها احتمالا به دنبال پیدا کردن پدر یا مادر خوب در طرف دیگر بوده است ، یا حتی ممکن است به دنبال یک سوء استفاده گر باشد تا درک زخمی اش از خود را تأیید کند ، یا در پی چیزی بوده که در خانواده ی پدر و مادری وجود نداشته است . یا اینکه افراد ممکن است به خاطر احساس قدرتِ انتقال یافته ، ازدواج کنند (خلاصه ای از دلایل جذب افراد در یک رابطه)
این فقط ظاهر ماجراست که شما فکر میکنیم، همسرتان نقش کلیدی در خوشبختی شما دارد و **چالشهای رابطه تان به این بر میگردد که او باید چیزی را تغییر دهد**.در حالیکه، کیفیت تمام روابط ما، تابع مستقیمی از "رابطه ما با خودمان است" .و از آنجایی که ما رابطه خوبی با خودمان نداریم, زندگی مشترک خوبی را نیز تجربه نمیکنیم."عاشقانه ترین" و مفیدترین کار ممکن این است که با استفاده از این کتاب با افزایش آگاهی به "خود بهترتان" دست یابید.
این کتاب، یک نوشتار دربارهٔ "عوامل روانی تأثیرگذار در رابطه" است و یک سفر اکتشافی است و قرار است باعث تحریک فکر شما باشد و به تصحیح تخیلات و توهمات عمومی مربوط به روابط که در فرهنگ ما رایج است، کمک کند.. این کتاب تلاشی است برای تشویق، جهت تعمق بیشتر درباره ذات یا ماهیت رابطه، برای این که "چالشی در زمینه مسئولیتپذیری رشخصی در روابط" فراهم نماید و باعث ایجاد میل به رشد شخصی در مقابل خیالبافی نجات یافتن از طریق دیگران شود. "کیفیت تمام روابط ما تابع مستقیمی از رابطه ما با خودمان است" . از آنجائی که بیشترِ رابطهٔ ما با خودمان، در *سطحی ناخودآگاه فعال* است، عمده سناریو و عوامل روانی تأثیرگذار روی روابط ما با دیگران و وجود متعال، مظهر یا نمودی از روانشناسی شخصی ماست.
پرسیدن سوال زیر مستلزم جرات وجسارت فراوان است:«من از دیگری چه چیزی می خواهم که باید خودم آن کار را برای خودم انجام دهم؟»
اگر ما واقعاً «دیگری»رابه عنوان «دیگری» دوست داشته باشیم،قهرمانانه مسئولیت تکامل فردی زندگی مان راعهده دار شده ایم.چنین تهور یا قهرمانی ای را می توان به درستی«عشق »نامید.عشق یعنی اینکه از طرف مقابل بخواهیم همانگونه که هست باشد.**عشق حقیقی نه تنها به «دیگری»اجازه می دهدهمان گونه که هست باشد،بلکه دیگری، متفاوت بودن و نیاز به مسیر رشد فردی مختص به طرف مقابل را هم حمایت می کند.ما همگی بین علاقه به ذوب شدن در«دیگری»از یک سو و برای جداشدن وتکامل فردی از سوی دیگر گیر افتاده ایم. این«تنش بین تضادها»همیشه وجود خواهد داشت.اگر ما به اندازه کافی شجاع باشیم که بگوییم«نه این شخص ونه هیچ کس دیگری قادر نخواهد بود چیزی که من می خواهم به من بدهد؛و فقط خودم می توانم این کار را برای خودم انجام دهم»در این صورت است که ما آزادیم تا رابطه را به عنوان چیزی که یک رابطه می تواند به ما بدهد به رسمیت بشناسیم.
جان کلام جیمز هالیس برای من بعد تز خوندن مرداب روح و سفر زندگی بوده و چقدر همراهی بهشت رابطه و مرداب روح میتونه نقش پررنگی در درک رفتار و نگرش و درک ما از ترس و فرافکنی هایی که ناغافل گریبان رابطه رو می گیره داره
و فصل ششم که آزمون معنویت و ملاقات در عمق مکث عمیق چند روزه ای برای من داشت که شروعش از فصل ۳ و مرور و فهم گرسنگی های روان با عقده های شخصی و فرهنگی بوده و البته خوش حال از اینکه درد و زخم بسیار کمی بواسطه محیط خانواده و محیطی به وجودم نشست
سپاس از نشر و روشنگریتان برای ساخت و پیدا کردن مسیر زندگی