چند بار احساس کرده اید که تمایل به انجام کاری ندارید؟
چند بار حد خود را پایین آورده اید تا نقشی را ایفا کنید که هیچ بخشی از آن را دوست ندارید؟
چند بار درست همان موقع که می خواستید با صدای بلند فریاد بکشید، دهان خود را بسته اید، یا قدرت خود را به کسی بخشیده اید که از صمیم قلب حامی منافع شما نبوده است؟
چند بار به جای انتخابی آگاهانه، تسلیم رفتاری ناگهانی یا از روی عادت شده اید؟
چند بار به خودتان گفته اید: «نمی توانم. من به قدر کافی قوی نیستم. من آنقدر شجاع یا با اعتماد به نفس نیستم که بتوانم به تمام آرزوهایم برسم.»
برای اینکه اعتماد به نفس داشته باشیم، با تمام قوای خود زندگی کنیم و در مورد خودمان احساس خوبی داشته باشیم، چه باید بکنیم؟ باید اعتماد به نفس خود را بازسازی کنیم؛ و این کار را با بهبود بخشیدن عزت نفس مان آغاز کنیم. باید یاد بگیریم هر آنچه هستیم؛ اعم از گذشته مان، اشتباهاتمان، بدگمانی های مان، ضعف هایمان و ترس هایمان را دوست بداریم. حتی بیش از آنکه یاد بگیریم خودمان را دوست داشته باشیم، باید به عشق همچون یک آرمان بنگریم. باید جنگجویان عشق باشیم. باید برای خودمان بجنگیم و پای آنچه هستیم و آنچه می خواهیم که باشیم، بایستیم. باید به جای قربانی بودن، جنگجو باشیم، و به جای دنباله روی، مبارزه کنیم.
قدرتمندترین و کاربردیترین اثر دبی فورد امروز در دستان شماست. این اثر روشی به اثبات رسیده برای غلبه بر احساس ناامنی و ترس و آشکار ساختن شجاعتی است که در درونمان نهفته و همه ما باید آن را کشف و وارد عرصه زندگی کنیم. وقتی خالی از اعتماد به نفس باشیم، احساس میکنیم شایستگی رسیدن به خواستههایمان را نداریم. وقتی احساس ضعف، بیچارگی یا ناتوانی بر ما چیره میشود، قادر نخواهیم بود افکار مبتنی بر شکست، منفیگرایی و ترس که در ذهن ما جا خوش کرده و ما را از پیشروی در مسیر زندگی و گام برداشتن در راستای عمیقترین خواستههایمان باز میدارند را از خود دور کنیم.
باسلام مجدد
من نمیتونم برای سوالات داده شده مصداق پیدا کنم شاید چون عموما خیلی زود اتفاقات گذشته رو فراموش میکنم یعنی معمولا خیلی کم خاطره از گذشته توی ذهنم میمونه چکار باید بکنم
با سلام
این موضوع فقط مختص شما نیست و در کلاس صوتی عقده ها به صورت مفصل مورد بحث قرار گرفته است.
سلام وقت به خیر
خرد درون رو کدومیک از اینا میتونیم تعبیر کنیم
حس ششم؟منطق ؟یا احساس؟
بستگی دارد که تعریف شما از هر کدام از عبارات چیست.
و رسیدن به این مساله چه کمکی به شما خواهد کرد.
من میخواستم یه سوال بپرسم وقتی یه دختر بچه 5,6ساله هستی و مورد آزار جنسی قرار گرفتی، یه دختر بچه که واقعا قربانی بوده خوب و بدو نمیتونسته اون زمان تشخیص بده و این اتفاقو با خودش تا22سالگی آورده هم احساس گناه داره هم احساس بی اعتمادی داره تو این سنه و فکر میکنه کنترلی رو خودش نداره اضطرابی شدیدرو با خودش حمل میکنه چطور این اتفاقو هضم کنه باخودش کنار بیار چطور اون آدمو ببخشه چطور اون دختر بچه آسیب دیده درونشو آروم کنه؟خواهش میکنم اگه کسی هست جواب این سوال منو بده.
شما باید به مشاور مراجعه کنید
همه ی ما در هر زمینه ای وقتی به مشکلاتی برمیخوریم که خودمون از پس حل اونها بر نمی آییم حتما باید یه مشاور بهمون کمک کنه .
تمرین پاداش شجاعت و اعتماد به نفس در بخش قانون هدایت الهی و قانون تسلیم ،چه فرقی با هم دارند؟
سلام به همه دوستان.من یکم از خوندن کتاب عقب موندم.چون بخش هدایت الهی یکم برام پیچیده بود.ممنون میشم سوالم رو جواب بدین.چطور میشه تشخیص داد که کاری رو که تصمیم به انجامش داریم منشأش منیت هست یا خویشتن الهی؟به نظرم تفکیکش توی تصمیم گیری واقعا کار راحتی نیست.یه چیز دیگه خانم دکتر قفلی،کتاب واقعا نیاز به تفکر بیشتر داره.میتونم ازتون خواهش کنم که قسمتهای کمتری رو مشخص کنید یا اگر امکانش هست هفته دیگه رو هم بهمون وقت بدین تا صفحه 190 بخونیم؟
با سلام سپاس از راهنماییهای شما
۱. تو تمرین شجاعت هر چیزی که به ما حس خوب و اعتماد به نفس میده رو بنویسیم ؟ ممکنه اعتماد به نفس کاذب باشه لطفاً در این مورد راهنمایی کنید.
۲. آهنگ شجاعت هر آهنگ مورد علاقه ای میتونه باشه؟
۳. چطور بین ندای قلب و ذهن تشخیص بدیم ؟ من همیشه به خاطر یکسری چارچوب هایی که برای خودم قائل بودم یکسری روابط ارتباطاتم رو محدود کردم و یک سر کارها را انجام ندادم. الان تو رهنمودهای چالش که با خودم فکر می کنم به همون محدودیت ها میرسم نمیدونم واقعا ندای قلبم یا ذهن
سلام، از کتاب سوال ایجاد میشه اما آیا صبر کنیم تا پایان.... بعد از اتمام آیا میشه سوالی پرسید؟
سلام. سئوال خودتون رو زیر همین پست بنویسید.
با سلام
هرکدوم از چیزهایی که به عنوان ندای ترسفته شده میتونه احساس واقعی یه شخص باشه ومجموع همین احساسها فکر انسان رو میسازه آیا اینها نباید باشه؟این احساسها ممکنه واقعی باشن وبه خاطر برداشت نادرست از گذشته نباشه.
سوال بعد اینکه من معنی این جمله رو نمیفهمم(احساسی مفید که درعین حال میتواند به طور جدی از مسیر خود منحرف شود)
واینکه گفته شده سعی کنید ترس هایتان رابپذیرید به جای اینکه به آن ها اجازه دهید زندگیتان را تحت کنترل داشته باشند.یعنی چطور؟
دیگه اینکه گفته شده راه بازستانی این قدرت نه شکست دادن آن ها بلکه گشودن قلب و دیدن بخش زخمی وجودتان است چطور میشه این کاررو کرد
دوست من سئوال شما ز چند منظر جواب داره:
- پذیرش ترس یعنی مواجه شدن تدریجی با ترس به طوریکه من ببینم از ترسهایم بزرگتر شدم و میتونم به اونها غلبه کنم. مثل اتفاقی که در کودکی برا راه رفتن برای ما افتاد. ما ترسیدیم که زمین بخوریم و همچنان حرکت کردیم و به راه رفتن ادامه دادیم تا جائیکه به خودمون برای راه رفتن اعتماد پیدا کردیم و الان که بزرگ شدیم برای راه رفتن وحشتی نداریم. اما اگر در کودکی ما میل به راه رفتن رو در خودمون سرکوب می کردیم و قدمی بر نمیداشتیم الان هم راه رفتن برای ما مشکل بود. پس راه پذیرش ترس، ارزیابی ابعاد مختلف ترس هست که ما بتونیم اون رو ببینیم ولی براش اقدامی کنیم و حرکت کنیم.
- راه بازیابی قدرت، برداشتن کلیه نقابهایی هست که من برای مطلوبیت و محبوبیت به صورتم زدم و در واقع هرگز اونقدر توانا نبودم. به طور مثال من میدونم که در موردی ناتوانم برای همین قبل از اینکه این موضوع به بحث و بررسی گذاشته بشه با پرخاش و قهر سعی میکنم موضوع رو از اون بحث منحرف کنم. در حالیکه من باید به خود آگاهیی برسم و ببینم در مورد موضوعی توانمدی کافی ندارم و برای ارتقا ضعف و ناتوانی خودم تلاش کنم. عموما ما برای عدم پذیرش ناتوانی خودمون به اون ناتوانی برچسب های مختلف میزنیم تا ضعف ما مشخص نباشه. در حالیکه من باید با خودم صادق باشم و از خودم بپرسم چرا انجامش نمیدهم؟ جوابی که در پاسخ به این سئوال به خودم میدهم عموما راهبر و راهگشای من خواهد شد.
- پذیرش ترس یعنی پذیرش ضعف. به طور مثال من قدرت هدایت مالی زندگی خودمو ندارم بنابر این میگم پول که مهم نیست. در واقع من ترس از بی پولی دارم و عدم مهارت تصمیم پیری های مناسب مالی. پس باید با ناتوانی خودم و ترس خودم مواجه بشم. اما من صورت مسئله رو با بی ارزش جلوه دادن پول تغییر می دهم و میگم پول که مهم نیست. پس من برای رهایی خودم باید قبول کنم پول مهم هست و من مهارت کافی برای تصمیم های مناسب مالی نداشتم و حالا برای یاد گیری تصمیم سازی های مناسب تلاش کنم .
چند روز قبل مينى سريالِ پاتريك ملروز رو ديدم، داستان مردى كه در كودكى توسط پدرش آزار جنسى ميديده، در قسمتى از فيلم اين كودك كه به شدت از پدرش ميترسيد با سختى به ترسش غلبه ميكنه و وقتى پدرش با غضب ازش ميخواد كه بياد پيشش پسر ميگه "نه" و جالبه كه پدرِ به اون ترسناكى با شنيدن نه از پسر كارِ ترسناكى نميكنه، خودش به گريه مى آفته و ماجراى آزار جنسى براى بچه تموم ميشه
اين صحنه از اين فيلم خيييييييلى براى من رزونانس داشت اين كه چطور يه پسر بچه چنين شجاعتى به خرج داد رو به ترسش فائق اومد پسرى كه از ترس پدر حتى مادرش رو از اين قضيه مطلع نميكرد.
خيييلى اين صحنه رو دوست داشتم و فكر ميكردم اين بچه ميتونه در برابر اين پدر ديو صيرت قد علم كنه من چرا نميتونم حرفها و حقوق حقه و اعتراضات خودم رو در ٤٥ سالگى إبراز كنم؟ از چى ميترسم؟ چرا ؟
عزیزم ممنونم از رزونانسی که برای ما نوشتید.
شما هم حتما دلایلی برای ترسیدن دارید. همه ما ترسهایی داریم حالا چه با دلیل و چه بی دلیل.سعی کنید با خودتون شفاف باشید. امتیازاتی که از ترسهاتون میگیرید و فکر میکنید اگر بقیه آدمها اونو بفهمن چه خواهد شد رو شناسایی کنید و اجازه بدید اون خود دروغین محبوب و تحت فشار، تبدیل به واقعیتی بشه که ممکنه محبوب و مطلوب نباشه.
جز مواجه شدن راهی برای رهایی نیست. ترسهاتون رو لیست کنید. و از ترسهاتون دوباره نترسید. با اقدامات کوچک اجازه بدید اون حجم ترسناک نا امنی برای خود شما هم کاهش پیدا کنه.
سلام یسری ابهاماتی برام پیش اومده از صفحه۴۷تا۱۰۵ ممنون میشم راهنماییم کنین?
۱_اون قسمت ک میگن متکی ب من نباشید وازطرفی اعتماد ب نفس ینی ب مهارت بیرونی وخاص متکی نباشین بلکه ب خودتون!فرق من کاذب و منی از اعتماد ب نفس وتواناییهای خودمونه چیه؟آیامنظورش فرامن؟
۲_برا مقابله با ترس "باید کاری انجام بدم ک فکرمیکنم نمیتونم"راه درست انجام دادن اون کار چیه؟مبادا مسیری ک میرم اشتباه باشه وتوچرخه ناآگاهی بمونم
۳_اگه اطمینان الهی ماروخودآگاه نگه میداره پس تکلیف ناخودآگاه ک خارج از اراده تاثیر میذاره چیه؟باگذشته چیکارکنیم فراموشش کنیم؟انکار؟سرکوب؟ک تاثیرگذار ب شکلی نباشه ک هربار یادش میفتیم تنش ایجاد کنه