درونتان دائماً به شما میگوید که باید کاری که کنید تا معشوقتان به هر قیمتی برگردد، وگرنه شما خواهید مُرد. ممکن است چندین بار تلاش کنید دوباره به یار از دست رفتهتان برسید. حتی اگر در عمل کاری نکنید، ممکن است درباره آن خیالپردازی کنید. دوباره و ........
ترک کردن؛ این واژه درد و حسرتی که اکنون احساس میکنید را توصیف میکند، اکنون که از کسی که دوستش داشتهاید، جدا شدهاید.
این حالت موقعیتی است که شما در تمنای فرد دیگری هستید. در بدترین حالت، شما عقیده دارید که بدون عشق از دست رفتهتان زندگی شما به آخر رسیده است. این باور از درون شما میآید. درونتان دائماً به شما میگوید که باید کاری که کنید تا معشوقتان به هر قیمتی برگردد، وگرنه شما خواهید مُرد. ممکن است چندین بار تلاش کنید دوباره به یار از دست رفتهتان برسید. حتی اگر در عمل کاری نکنید، ممکن است درباره آن خیالپردازی کنید. دوباره و دوباره به او فکر میکنید، چراکه هنوز متقاعد نشدهاید که کسی که شما را ترک کرده است، مناسب شما نیست. دائماً ضربه عاطفی میخورید. ممکن است از افراد دیگری که میخواهند به شما دلداری دهند، عصبانی شوید و ممکن است عصبانیتتان را سر دیگران خالی کنید، به خصوص اگر از شما خواسته باشند که از یار دیرینتان دوری کنید و شما به این دلیل از دیگران عصبانی هستید که آنها بر خلاف خواستههای درونتان حرف میزنند. یک سری افراد هم هستند که تلاش میکنند مرحله ترک را با جایگزین کردن عشق از دست رفته و عشق جدیدی دور بزنند. برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص، روی عبارت "رهایی از غم جدایی" کلیک کنید.
در واقع درون شما محکم به یک امید واهی میچسبد تا خود را در برابر احساسات جدا شدن، اخراج شدن و از دست دادن، مراقبت کند. بدون امید، شما در گودال یأس و ناامیدی چال میشوید، این احساسات به غم و اندوهی عمیق تبدیل میشود و یک چاه بیانتها از اشکها را می سازد.
اما همراه این اشکها چیز دیگری نیز جاری میشود. از طریق خاطرات زمانهایی که شما بدون حامی و طرد شده رها شده بودید، یک چیزی راهش را به درون خودآگاهتان باز میکند: این حق که دیگران شما را دوست داشته باشند. وقتی این امیدهای شما محقق نمیشوند احساس ناکامی میتواند عمیق باشد؛ شما دوباره به همانجایی که بودید یعنی تنهایی، برمیگردید. حس از دست دادن در این حالت، ممکن است کمتر از زمانی که چندین سال با کسی ازدواج کرده بودید، نباشد.
ما همگی نیاز داریم که احساس کنیم به کسی یا کسانی تعلق داریم. ایجاد یک رابطه، راهی است که به وسیلۀ آن میتوانیم این نیاز را برآورده کنیم. شما ممکن است این موضوع را ساده انگاشته یا پیشفرض بدانید، اما تعلق داشتن به کسی برای حس شادی و سلامت شما ضروری بوده است. این که میدانستید بخش مهمی از زندگی کسی بودهاید، حتماً باعث میشد احساس خوبی به شما دست دهد، این که کسی شما را دوست داشت و به شما عشق میورزید.
یک نکته ظاهراً متناقض هم این است که افراد ممکن است به واسطه از دست دادن یک رابطه بد همانقدر تخریب شوند که به واسطه از دست دادن یک رابطه خوب میشوند. بررسی اینکه چطور چنین چیزی ممکن است، در درک تجربه طردشدگی محوری و اساسی است.
ترک کردن مرحلهای است که در آن شما به گریه و زاریِ درونتان گوش میدهید. تشخیص میدهید که نیازهای او نیازهای خود شماست؛ این که باید به مهمترین نیازها و احساساتتان توجه کنید.
علائم سرخوردگی عاطفی چیست؟
ترک رابطه جنسی
یکی از علائم رایج، ترک رابطه جنسی است. وقتی سیستم دفاعی بدنتان فعال میشود، یکسری از کارکردهای بدنیتان غیرفعال میشود. انرژی شما برای حفظ خودتان ذخیره میشود. میل جنسی شما معمولاً کاهش مییابد. با اینحال، بازماندگان طردشدگی اغلب میل شدیدتری را به رابطۀ جنسی گزارش میدهند، به خصوص رابطۀ جنسی با عشق از دسترفتهشان. آنها ممکن است خیالپردازیهای جنسی بیشتری داشته باشند، به دنبال فعالیت جنسی با افراد جایگزین باشند. بسیاری از افراد مکرراً تلاش میکنند با یار قبلیشان رابطۀ جنسی برقرار کنند با این امید که آنها را اغوا کنند که دوباره به رابطهشان برگردند.
کاهش وزن
بسیاری از افراد بلافاصله پس از جدایی، وزن از دست میدهند و پس از آن همچنان وزنشان کم میشود. بیاشتهایی عمومی به طور مرتب با اشتهای ناگهانی و زیاد (که جبران وعدههایی است که از دست دادهاید) جایگزین میشود. خیلی زود احساس اضطراب و دلشورهای که داشتید، برمیگردد و دوباره علاقهتان را به غذا، از دست میدهید.
بحران خواب
بیشتر افراد در طول مرحلۀ ترک، برای خوابیدن دچار مشکل میشوند. وقتی بیدار میشوند، احساس اضطراب میکنند و معمولاً زودتر از حالت عادی بلند میشوند. برخی دیگر، تا مدت بیشتری در تختخواب باقی میمانند (هرچند خوب نمیخوابند) و بعداً در طول روز (موقعی که به طور عادی خیلی فعال هستند) احساس خوابآلودگی میکنند.
چشم انتظاری
یکی از مشخصات دورۀ ترک، منتظر ماندن برای بازگشت عشق از دست رفته است. حتی وقتی معشوق شما مُرده است و هیچ احتمالی وجود ندارد که برگردد، فرد سوگوار یا عزادار یک دورۀ انتظار امیدوارانه را پشت سر میگذارد که در آن، منتظر بازگشت متوفی است. با این که ممکن است خیلی تلاش کنید تا این حالت را کنترل کنید، معمولاً قادر نیستید این جستجوی بیهوده برای شخصی که ذهن منطقیتان میداند دیگر حضور ندارد را متوقف کنید. با وجود تلاشهایتان برای به دست آوردن خونسردی، ذهن شما دقیقاً به سراغ جستجوی یار از دسترفتهتان میرود. مانند این است که جداییتان همچون قطع یک عضو بوده است و شما از تأثیرات شدید درد عضو خیالی که قطع شده است، رنج میبرید.
چگونه راهم را از میان این سرخوردگی باز کنم؟
ترک کردن، زندگی کردنِ بدون داروی رابطۀ از دسترفته است. اثر آرامبخش امنیت، کمکم از بین رفته و شما با واقعیت روبهرو میشوید. بسیاری آمادۀ این هستند که چانهزنی کنند، عاجزانه درخواست کنند، التماس کنند و سعی کنند دیگران را کنترل کنند؛ آنها حاضرند هر کاری انجام دهند تا عشقشان برگردد. در طول این مرحله، شما مانند یک معتاد هستید که مستأصل و درماندۀ نشئگی با عشق است، عشقی که نمیتوانید آن را دریافت کنید. اما؛
تمرین 1: یاد گرفتن نحوه همراهی کردن با انرژی ترک
صرفاً به اینخاطر که چیزی که میخواهید به آن وصل شوید، دیگر در دسترس شما نیست، به این معنا نیست که نیاز شما به وصل شدن مرتفع شده است. برعکس، این نیاز با تمام توانش شما را میکشاند تا آنچه را که از دست داده است، دوباره به دست بیاورد. تنها چیزی که نیاز دارید در این تمرین داشته باشید احساساتتان است. بیشتر احساسات آغازین شما از جمله احساس بیچارگی، وابستگی، غم و اندوه، ترس و امیدواری هنوز در وجود شما هست و چه این را خوب تعبیر کنیم و چه بد، بسیاری از این عواطف دوباره فعال شدهاند.
فوریت یا اضطراری که احساس میکنید از آغازیترین «خود» شما نشأت میگیرد، که ترسیده است، احساس تنهایی میکند و بیصبرانه تلاش میکند اعلام وجود کند. کاری که باید بکنید این است که این کودک طرد شده را به فرزندی بپذیرید؛ این که او را از روی صخره تنهایی بردارید.
تمرین 2: مکالمه با خود درون
برای انجام اینکار لازم است گفتمان مستمری را با خود درونیتان آغاز کرده و حفظ کنید.
مرحله 1: خودتان را به عنوان یک کودک کمسن و سال (تقریباً 4 ساله) به یاد آورید و از این تصویر استفاده کنید تا به هستۀ عاطفیتان شخصیت دهید.
تصور کنید که خودتان (یعنی بزرگسال) میتواند در پشت قرار گیرد و این کودک را مشاهده کند، مانند این که یک موجود مستقلی بیرون از شما ایستاده است. تصویر این کودک را در حالی تصور کنید که 5 قدم از شما فاصله دارد و در سمت ضعیفتر شما قرار دارد (یعنی اگر شما راست دست هستید، او باید در سمت چپ شما قرار گیرد). نکتۀ اصلی این است که به شما یادآوری کند که خودِ کودکتان در واقع تأثیرپذیرتر، آسیبپذیرتر و وابستهتر از خود بزرگسالتان است.
این کودک مدتها درون شما بوده است، نیازهایش را به شما اعلام کرده است، سعی کرده است که گاه و بیگاه شما را کنترل کند و در زندگی بزرگسالیتان دخالت کند. برای مثال، وقتی احساس عدم امنیت میکنید، این، کودکِ درون شماست که احساس عدم امنیت میکند، کودکی که به خاطر پذیرش یا تأیید دیگران احساس درماندگی میکند. همین کودکِ درون است که از ریسک کردن میترسد و همین کودکِ درون است که باعث تباهی تلاشهای شما برای ایجاد روابط جدید میشود. به جای این که این احساسات را فراموش کنید، کاری که باید انجام دهید این است که این بخش از وجودتان را که مدتها طرد شده بود را پذیرفته و مراقبش باشید.
مرحله 2: اکنون خود بزرگسالتان را تصور کنید. تصویری در ذهنتان از شخصی ایجاد کنید که دوست دارید بشوید.
بسیاری از افراد در ابتدا وقتی تلاش میکنند که خودشان را به عنوان بزرگسالانی قوی و توانمند ببینند، مشکل دارند. سعی کنید خود بزرگسالتان را در حال انجام کاری تصور کنید که میدانید در حد منطقی خوب انجام میدهید. به اوقاتی فکر کنید که در بهترین حالت خودتان بودهاید، در بیشترین حد توانمندی و عدم وابستگی. یک تصویرترکیبی از این خاطرات مثبت بسازید که بهترین حالتهای شما را شامل میشود.
مرحله 3: اکنون آمادهاید که بین تصویر خود بزرگسالتان، خودتان و کودکِ درونتان (بین خود بزرگ و خود کوچکتان) یک گفتمان را آغاز کنید.
شما با ایجاد تصویری از خودِ کودکتان و خودِ بزرگسال توانمندتان، یک مثلث ساختهاید. شما به عنوان «فرد» در رأس این مثلث هستید. خودِ کودکتان در قسمت پایین چپ مثلث و خودِ بزرگسالتان در قسمت پایین راست مثلث است. شما قرار است به عنوان یک مشاهدهگر عینی، همیشه در رأس باقی بمانید، جایی که میتوانید گفتمان بین این دو شخصیت را مدیریت کنید، گفتمان بین شدیدترین نیازهایتان و بزرگسال توانمندی که میدانید میتوانید بشوید.
نقش خودِ بزرگسال: کار خودِ بزرگسالتان این است که تمام چیزهایی که کودکِ درونتان احساس میکند نیاز دارد را برای او فراهم کند: حس تعلق و عشق، این که از او تمجید و تعریف شود، و این که به حرفهای او گوش داده شود و بار مسئولیت و احساس گناه از دوش او برداشته شود. خودِ بزرگسالتان باید در برخورد با یک کودک عزیز همچون یک پدر یا مادر خوب عمل کند.
نقش خودِ کودک تان: در مقابل، "خودِ کودک" احساساتش را ابراز کرده و برای کمک، به خودِ بزرگسال شما چشم امید بسته است. وقتی بتوانید خودِ کودکتان را به عنوان یک شخصیت مجزا و مستقل ببینید، او میتواند اساسیترین نیازها، آرزوها و امیدهایش را نزد شما فاش کند. بسیاری از این چیزها برای مدتها دفن شده بودند. این تمرین طراحی شده است تا این موارد را بیرون بیاورد.
نقش فرد: شما به عنوان میانجی این گفتوگو، نوعی از نقش بازی کردن یکنفره را مدیریت میکنید. البته شما هم، به خودِ کودکتان و هم به خودِ بزرگسالتان صدا میدهید. وقتی به جای کودک صحبت میکنید، از زبان و نگرش یا طرز برخورد یک کودک استفاده میکنید. وقتی به جای بزرگتر صحبت میکنید، از زبان و ژستهای یک فرد بزرگسال قوی و منطقی استفاده میکنید که اصلیترین هدفش، این است که به کودک کمک کند.
برای این که بیشترین منفعت را از این تمرین ببرید، هر روز و ترجیحاً در زمان معین و مکان یکسانی، این تمرین را انجام دهید. خودِ بزرگسالتان با احوالپرسی با کودک و پرسیدن سؤالاتی دربارۀ احساساتش گفتگو را آغاز میکند. خودِ بزرگسال کشف میکند چه چیزی خودِ کوچک را اذیت میکند؛ این کار را از طریق پرسیدن سؤال و به نمایش گذاشتن علاقهمندی واقعی به درک کوچکتر و کمک کردن به او انجام میدهد.
برای درک بیشتر این موضوع؛ مقاله ها و تمرین ها را به ترتیب زیر مطالعه فرمایید.
منبع: رهایی از غم جدایی
نویسنده: سوزان اندرسون
مترجم: سید مرتضی نظری
ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
بعد از ۹ ماه جدایی از یک رابطه که تمام زندگی منو تحت شعاع قرار داده بود وبعد از ۶ سال منجر به جدایی شد خیلی آشفته م اینکه همه چیزم تموم شده بغضم رها نمیکنه منو ایم طرد شدگی خیلی سخت بود برام لطفا کمکم کنید
بعد از ۹ ماه جدایی از یک رابطه که تمام زندگی منو تحت شعاع قرار داده بود وبعد از ۶ سال منجر به جدایی شد خیلی آشفته م اینکه همه چیزم تموم شده بغضم رها نمیکنه منو ایم طرد شدگی خیلی سخت بود برام لطفا کمکم کنید
بزرگترین کمکها رو به ما میکنید استاد بزرگوار، مطمئنم انجام این تمرینها برای من و افرادی که مشکل مشابه دارند راهگشا هستن.