هیچ وقت دقت کرده اید که در دنیای ما چیزی در حال رخ دادن است؟
به نظر من باید آن را بحران اعتماد بنامیم.
مردم به یکدیگر اعتماد ندارند. ما به همسایه، روسا و سیاستمداران خود اعتماد نداریم.به خانواده، همسر و دوستان خود اعتماد نداریم. چرا؟ آیا به این دلیل که همه آن ها فاسدند؟آیا ببه خاطر آن است که آن ها فقط به فکر خودشان هستند؟
نه.
علت آن که ما به دیگران اعتماد نداریم آن است که در اعماق وجودمان، به خود اعتمادی نداریم.
برای لحظه ای به این موضوع فکر کنید. ما به احساسات خود اعتماد نداریم پس سعی می کنیم آن ها را سرکوب کنیم. به جای آن که به دنبال خواسته های قلبی خود برویم، در محدوده امن خود باقی می مانیم. به آن بخش هایی از خود که قابل پذیرش نمی دانیم، اعتماد نکرده و در نتیجه روی آن ها سرپوش می گداریم. ندای درون خود را نادیده می انگاریم و در بیرون از خود به دنبال پاسخ می گردیم.
ملزم نیستی کاری که به تو لذت نمی دهد،کسی که دوستش نداری،زندگی که برایت خواستنی و دوست داشتنی نیست را ادامه دهی. چرا باید به کم قانع باشی؟ کار این کتاب افشاگری است. ما ناخواسته با خود پیمان بسته ایم که به خاطر ترس، حرف مردم و از همه مهم تر حس کله شقی که می گوید، نگوکه "اشتباه" کرده ای،زندگی خود را به فنا دهیم. اگر به تمرین های کتاب وفادارانه عمل کنی، به تو می گویم که اراده و انگیزه در زندگی خواهی یافت که هیچ تفکری یارای جلودار شدن آن نیست. فرصت های بزرگ در انتظارند که تو را در آغوش بگیرند.
سلام من درتاریخ ۲۷ فروردین نظرمو راجع به بخش اول نوشتم و پیام امد با موفقیت ثبت شد.ولی الان بین نظرها نیست؟چرا؟
سلام خوشحالم که استاد رضایی خوندن کتاب جذاب و روان چگونه در هر موقعیتی انتخای درست داشته باشیم به ما پیشنهاد دادن.خط به خط کتاب برای من پر از نکته و تلنگره.در فصل چهارم گفته شده "سومین و قدرتمند ترین شیوه ای که کائنات از طریق آن میکوشد ما را بیدار سازد بدن ماست" و در ادامه نوشته که "شخصی که دچار مشکلات پا است باید این امر را بررسی کند که چگونه در شرایط خاصی گیر افتاده و قادر به حرکت به جلو نبست"این جمله برای من رزونانس داشت چون من چندین ساله که مشکل درد زانو دارم و چند تا دکتری که رفتم چیز خاصی بهم نگفتن که علتش چیه ولی من درد دارم و بلند شدن و نشستن برام با درد همراه هست.الان که فکر میکنم میبینم من با وجودی که ۵ ساله با بنیاد هستم و خودشناسی میکنم ولی هنوز اون طوری موفق نشدم که این شیوه معمول زندگیم رها کنم و برم به سمت چیزی که روحم طلب میکنه شاید درد پا میخواد اینو به من بگه.در فصل پنج هم نوشته"احساس بی ارزشی به نوبه خود انفعال را تقویت میکند"و برای من دقیقا اینطوری بوده و این حس بی ارزشی منو به یه ادم منفعل تبدیل کرده که نمیتونم رها کنم این سبک از زندگی الانم .
ممنون از توجه و بازخورد مناسب شما
سلام به گروه عالی بنیاد فرهنگ زندگی
این کتاب یکی از بهترین کتابهایی هست که در حال خوندنش هستم،واقعاجملاتش روح نوازه و انگار خانم کوزو جای تک تک آدمها زندگی کرده و این تجربیاتو نوشته،نویسنده تمامیت زندگیو به تصویر کشیده ،اشکها ،ترسها نگرانی ها ،شادیها و موفقیتها...و یکپارچگی به بهترین شکل تفسیر شده ،هنگام خوندن این کتاب احساس میکنم دنیا چقدر کوچیکه و آدمها چقدر بهم نزدیکند،نوشتن یک جمله یا یک قسمت از این کتاب واقعا سخته ،به نظرم این کتابو باید بارها وبارها خوانده بشه تا اون جمله یا بخشی که با روح آدم ارتباط برقرار میکنه خودش بیاد به سمتمون،این کتاب خوبتونو به خیلی از دوستان پیشنهاد دادم،ممنونم از ترجمه و انتشار این کتاب عالی ،دلتون خوش اعضای محترم بنیاد فرهنگ زندگی?
با سلام و عرض ادب
سپاس از همراهی و نظر لطف شما...!
وقتی پای کمک به رشد در میام باشد کائنات خیرخواه ترین معلم، دوست و یار و یاور ماست او همواره موقعیتی را برای ما فراهم میسازد مناسبترین فرد را بر سر راهمان قرار میدهد و هر چه را که باید مورد توجه قرار گیرد به ما نشان میدهد تا آنچه را که در حال وقوع است دریابیم و به بصیرتی دست یابیم که ما را به نسخه بعدی آنی که قرار است بشویم برساند چنانچه ما این پیام را در نیابیم او به قرار دادن موقعیتهایی مشابه بر سر ما ادامه میدهد. کائنات در تلاش است ما را بیدار کرده و شفا دهد تا بتوانیم انتخاب هایی متفاوت داشته باشیم او بر سر ما فریاد میکشد اما غالب اوقات ما در برابر بانگ او ناشنواییم ????صفحه 106
با سلام و عرض ادب
سپاس از همراهی و نظر شما...!
هر گاه زندگی خود را طوری پیش بردید تا تایید و اعتبار را از دیگران بگیرید ، در نهایت در رنج و زحمت خواهید افتاد . ادامه ی این نوع زندگی ممکن نیست . لی لی تاملین جمله ی مشهوری دارد :
" مشکل اینجاست که در مسابقه ی بین موش های صحرایی حتی اگر شما برنده شوید ،باز هم یک موش صحرایی هستید ."
???
با سلام و عرض ادب
سپاس از همراهی و نظر شما...!
وقتی این کتاب و میخونم حالم یه جوریه حس پذیرش وصلح دارم واقعا انگار تو راه یکپارچگی م دارم وارد میشم متن کتاب خیلی روان وساده وعمیق و دوست داشتنی ایه و فکر میکنم یکبار خوندن کمه براش و باید هر فصل وبارها خواند چون نسبت به موقعیت وشرایط زمانی دریافتی متفاوتی از کتاب خواهیم داشت
با سلام و عرض ادب
سپاس از همراهی و نظر شما...!
هنگامی که دیگر نتوانیم بهانه ها ،شیوه های طفره رفتن ها وقصه پرغصه خود را تحمل کنیم تغییر رخ می دهد
با سلام و عرض ادب
سپاس از همراهی و نظر شما...!
وقتی به درونت رجوع کنی دیگه لازم نیست به بیرون رجوع کنی. من خیلی این جمله رو دوست داشتم. روزهای مهمی رو دارم میگذرونم که باید تعیین تکلیف کنم و این کتاب مدام به من یاداوری می کنه که درونم رو در نظر بگیرم و قدمهام با درونم تا حد ممکن هم راستا باشه.
ممنون از توجه و بازخورد مناسب شما
درودبرعزیزان جان وهمراهان نازنین
این کتاب واقعابه موقع بودبرای من مثل همه اتفاقات زندگیمون که برای مامی افتن وبه موقع هستن واکثرامادرک نمیکنیم که این موثرترین اتفاق زندگیمونه مثل اون تصادف شدیدی که من کردم و تبدیل شدبه بهترین حادثه زندگی من.
درابتدای کتاب حرف ازیکپارچگیه ومن دقیقاالان چندماهیه که دارم این یکپارچگی روتوی زندگیم تمرین میکنم وچقدرحس قشنگیه حتی اگه بهش نرسی.
به قول معروف وازدیدگاه خیلی از افراد موفق رسیدن به هدف به اندازه مسیر موفقیت خیلی اهمیت نداره واین مسیروتبدیل توبه انسان موفقه که ازخودهدف خیلی فراتره وتومیبینی که توی این مسیر کم کم به یکپارچگی رسیدی.
پس عجله ندارم ولی هرروز دارم برای تبدیل شدن به انسان ٣۶٠ درجه ویکپارچگی کارمیکنم درکنارتمام کارهای روزمره خودم.
ومطمئنم یه روز تمام داستانها وقصه های امروزم روبرای خیلی از آدمایی که در جایگاه الان من هستن تعریف میکنم و تبدیل میشم به یه راهنمای بی نظیر. ازخداهم می خوام به من قوت وتوانایی بده وعمرکافی تااین رسالت زندگی خودم روبه درستی انجام بدم.
دوستون دارم زیاد
به چشماتونم میاد...
با سلام و عرض ادب
سپاس از همراهی و حسن نظر شما...!
منتظر این بودم که در مورد این کتاب شروع به نوشتن کنین.
وصل بودن یعنی هم عظمت و شکوه و هم کوچکی و ناچیزی خودرا،هم الوهیت و هم انسان بودن خود را ،تشخیص داده و درک کنیم .لازم است به این درک برسیم که چیزی برتر و بزرگتر از من و تو است که همواره ما را حمایت کرده و به ما یاری می رساند .ما با کائنات رابطه ای مبتنی بر همزمانی داریم .
ادبیات این کتاب به طرز عجیبی در قلبم با کتاب شجاعت پیوند خورده ،هم راستا باهم هستند ،،دبی فورد عزیزم همواره الهام بخش من هستند ،،در قانون آرمان الهی خواندم آرمان الهی ،همواره شما را از جایگاه امروز خود ،به سمت جلو خواهد راند .وقتی به جهان هستی و خداوند اعتماد کنید ،در قلمرو پر رمز و راز طرح خداوند حرکت خواهید کرد .خوشحالم که این روزها در طرح خداوندی هستم و در مسیر شفای درونم هستم .
درود بر شما که فرصتی رو برای ما فراهم کردید تا از احساسات و الهامات درونیمون اینجا بنویسیم ،،در پناه خرد الهی باشید .