چرا بسیاری از افراد در دوران میانسالی دچار ناراحتی و اختلال میشوند؟ چرا این اتفاق در این سالها رخ میدهد و چرا نوعی بحران تلقی میشود؟ معنی این قبیل تجربیات چیست؟
بحران میانسالی که فرصتی است برای بازبینی زندگیهایمان و مطرح کردن این پرسش کمی ترسناک و نجاتدهنده که: «من جدا از گذشته و نقشهایی که ایفا کردهام که هستم؟» وقتی درمییابیم که آنچه تاکنون بهعنوان «خود» میشناختیم دروغی بیش نبوده است و دوران بزرگسالی ما موقت بوده است و محرک آن انتظارات غیرواقع بینانه بوده است امکان ورود به دوران بزرگسالی دوم و نمایش شخصیت واقعی خود را مییابیم. این مسیر فرصتی است برای بازتعریف و جهت دهی مجدد شخصیت، اتفاقی مهم بین دوران نوجوان طولانیمدت و دوران ناگزیر کهنسالی و درنهایت مرگ است. افرادی که از این مسیر عبور میکنند بهطور خودآگاه به زندگی خود معنای بیشتری میبخشند و افرادی که از این مسیر عبور میکنند صرفنظر از میزان موفقیت خود در زندگی بهعنوان زندانیان کودکی باقی میمانند.
اگر به بن بست نرسیدید، کتاب راه درست را نخرید! اگر زندگی مثل قبل برایتان دوست داشتنی نیست؛ اگر شانسی برای ازدواج و آینده در زندگی نمی بینید، اگر همسرتان را دوست ندارید، اگر کارتان را لذت بخش نمی دانید و حس می کنید در آن گرفتار شدید و نمی توانید کار دیگری انجام دهید، اگر فکر می کنید فرصتی برای رسیدن به آرزوهایتان ندارید و باید خواسته هایتان را فراموش کنید، اگر حس می کنید با اطرافیان خوب بودید، اما آن ها با شما اینطور نبودند، اگر در پاسخ دادن به توقعات فرزندان خود ناتوانید و حس می کنید شاید چنان که می توانستید پدر و مادر خوبی نبودید، اگر در خواب کابوس می بینید، اگر وسوسه هایی از درون شما را به سمتی می کشاند که با ارزش های کنونی شما هم راستا نیست و در انتخاب مسیر سردرگم شدید، اگر نسبت به سلامت جسمی، زندگی و طرافیان تان بی تفاوت شدید و دنیا را خاکستری می بینید، اگر به متخصصان زیادی مراجعه کردید و نتیجه نگرفتید و الان به بن بست رسیدید، زمان آن رسیده که این کتاب را دست بگیرید و خود را از بن بست برهانید.
از جالب ترین قسمتهای کتاب که درک و لمس فوق العاده ای ازش داشتم اشاره نویسنده به این موضوع بود که فرافکنی های انسان عامل اصلیه مشکلات در روابط انسان الخصوص مشکلات در روابط زناشوییست و عامل بیشتر جدایی ها اینه که بعد از گذشت مدتی از ازدواج فرد متوجه میشه که تصوری که از طرف مقابل داشته صرفا فرافکنی و توهماتی بوده که به طرف مقابلش نسبت داده ولی بعد مدتی متوجه میشه که او هم یک انسان عادی مثل خودش است و او همتصورات سنگینی در مورد ما دارد . و کتاب بیان میکنه مردم در میانسالی بیان میکنند که تو دیگر ان شخصی که من با اون ازدواج کردم نیستی. ولی واقعیت این است که توهمات ما در مورد اون شخص از ابتدا فقط فرافکنیه نداشته های خودمون روی اون فرد بوده
این کتاب نیاز به دهها بار خواندن دارد و من حس میکنم با هربار خواندن نکته جدیدی از ان را درک لمس میکنم، راه درست راه حرکت به سمت خویشتن و گفت وکو با خویشتن است، اگر کاری روکه روح و خویشتن حقیقی ازت میخواد رو انجام ندی و انکار کنی همون کاره نکرده موجب از پای در اومدنانسان میشه
موضوع کلی :
بررسی بحران ها و مسائلی که در نیمه دوم زندگی با آنها مواجه می شویم و یافتن شجاعت لازم برای عبور از آن
مباحث قابل توجه :
_ از خودمان بپرسیم چه چیزی می خواهد از طریق من در این دنیا تجلی پیدا کند تا زندگی مان را صرف چیزی کنیم که شکوه و ژرفای روح مان را افزایش دهد
_ نیمه دوم زندگی فرصتی است برای بازبینی درک ما از خودمان.
_ تا وقتیکه دیگران را مسبب مشکلات خود بدانیم هیچ تغییری را تجربه نخواهیم کرد
_ رابطه واقعی، ازشریک شدن مسیر زندگی خود با دیگری و کشف رمز و راز زندگی از طریق گفتگو، میل جنسی و همدلی زاده میشود.
_ بحران میانسالی یا مسیر میانی، در مردها و زنان اتفاق میافتد، ولی نوع آن متفاوت است. دوره ای است که مدام دستاوردها، اهداف، رؤیاها و آنچه در گذشته آرزو می کردید را با مرحله فعلی زندگیتان مقایسه میکنید. مردها بر دستاوردهایشان تمرکز میکنند اما زنان بر ظاهر فیزیکی و جذابیتهای ظاهریشان
_ با جواب دادن به سواله ( جدا از گذشته و نقشهایی که ایفاء کردم، چه کسی هستم ) امکان ورود به دوران بزرگسالی دوم و نمایش شخصیت واقعی خود را پیدا میکنیم
زندگی وقفه ای است روشنایی بخش بین دو راز بزرگ که در واقع یکی هستند
وقتی بهتر خودتو بشناسی راحت تر میتونی دردهاتو بپذیری.این کتاب ریشه ی دردتو نشون میده.?
این کتاب و زندگی برازنده من چقدر متفاوت هستن؟؟ من برای تصمیم گیری در زندگی و انتخاب راه درستی که باید برم مردد هستم ...
کتاب را خریدم و مطالعه کردم.
چیزی که برام جالب است این که اصلا نسخه ء واحدی نیست سفر زندگی . و جمیز هالیس به شیوایی توانسته این را مفهوم را که "هر کسی سفر زندگی واحد خودش را دارد" که باید خودمان آن را درک کنیم و در آن قدم برداریم؛ را به خواننده برساند.
سپاس از ترجمه روان این کتاب که خانم محمدی انجام دادند.
ممنون از شما که حس خوبتون رو با ما به اشتراک گذاشتید
شاید حدود۳ یا ۴۰ صفحه اول را که میخوندم فقط در حد رو خوانی و خیلی از بخش های ان را یا چندین باره میخوندم و یا اینکه در نهایت از درک مفهوم ناامید میشدم و سراغ بخش های بعدی میرفتم .به خصوص که قبلش مرداب روح را هم تمام کرده بودم و احساس میکردم همون مطالب به زبان دیگر است و از خیر فهم کامل ان بخش ها میگذشتم اما کمی که جلوتر رفتم پنداری کتاب اعجاز خودش را آغا ز کرد.
در بخشی از کتاب در ارتباط با ترس نوشته بود (به طور قطع با توجه به مطالعات قبلی میدانم که اصل بر تاباندن نور بر سایه هاست .اما انچه درین کتاب برام جالب بود نوع تحلیل مطلب بود).نوشته بود:"اژدهای درون ما نمایانگر تمام ترس هایی هستند که ما را از بلیعده شدن می ترسانند .اما این ترس ها در واقع بخش هایی از وجود ما هستند که از انها غافل بوده ایم در حالیکه طلای ما در انجاست."
و بخش دیگری که خیلی برایم معنا داشت مسئله عقده والدی بود .خیلی وقتها بود که تصمیمی میگرفتم و دران راستا حرکت میکردم اما میدید م حالم خوب نیست -اینجا بود که متوجه شدم چه چیزی مرا وادار به ان تصمیم گیری کرده است .
در مجموع از زمانی که این دو کتاب مرداب روح و راه درست در دستم هست و میخوانم ،حالم تغیر کرده نمیگویم همش شاد و بی غم و بی درد هستم .،اما یک طیف لطیفی از پذیرش در وجودم جاری شده که برام ارامش اورده.
ممنونم استاد عزیز
سوسن عزیز خوشحالیم که مخاطب روشن و همراهی چون شما داریم ، ممنونیم که احساس و تجربه ی خودت را بی دریغ و شفاف برایمان نوشتی
عالیع این کتاب???? من جستجوگر درونم همیشه فعال بود اما اساسا انرژیِ جستجوگرم برایِ جستجوهایِ عمیقِ اشتباهی اکثرا هدر میرفت! یک چیزی کِ از جیمز هالیس یاد گرفتم و جستجوگرِ خسته یِ درونم رو از پریشانی نجات داد، پرسش هایِ درست و کاربردی برای روشن کردنِ مسیرِ حرکتِ جستجوگرم بود???????? و اینکه یه چیز دیگه ای کِ اکثرا مسئله من در روابطه یِ من با خودم بود، اینکِ من کوتاهیِ خودم در دریافتِ تاثیرِ انرژیِ آنیموس منفی و مثبت بر روانِ خودم رو ندید گرفته بودم! پذیرفتم کِ آنچه در تقدیر زنان خوندم و روش کار کردم فقط آشناییِ من با دنیایِ وسیعِ آنیما و آنیموسِ روانم بود و درکِ تاثیر عمیق و کارکردِ اون رو سهل تصور کردم و فراتر از یک شناختِ ساده ست... لذت بخش تر شد... آنیموسِ درون اندازی شده من همیشه من رو محدود میکرد و محدودیت واسه من ارزش تعریف شده بود، در تمام زندگیم جنگیدم و انرژی جنگجو رو هدر دادم ک ثابت کنم ارزش ب این محدودیتها نیست و مدام محدود و کوچیکتر کردم دنیام رو... تا جایی کِ دیگه خسته شدم و قول دادم کِ دیگه درست میجنگم و با بینش و صدایِ شهودم قدم میذارم! تعریف جنگ واسم عوض شد، ارزشها با ارزش شد! وقتی کِ تو این کتاب این جمله رو خوندم عمیقا خوشحال شدم، متاسفانه عینِ جمله رو بخاطر ندارم، مفهومی ک درک کردم رو میگم* آنیموسِ مثبت جرات و اعتماد بنفسی ب زن میده، کِ جرات خلقِ تعریفی متفاوت، چ متفاوت از خودِ قبلی و چ متفاوت از اجتماع، رو بِ زن میده و در این تعریف ارزشها بسیار پر ارزش هستن و بسیار پر اهمیت اما زن بِ اینها محدود نمیشع* خوشحال ترم، ازینکه نا محدود میتونم محدودیتها رو زیست کنم
ممنون بابتِ ترجمه و انتشار این کتاب
ممنون بابتِ تمامِ زحماتِ شما
پاینده باشید
ممنون از شما که همراهید و اینچنین زیبا تحلیل میکنید و بی دریغ برایمان مینویسید
در حال مطالعه این کتاب زیبا هستم . واقعا عالی هست . چقدر معنا و مفهوم عمیق در این کتاب گنجانده شده. و چقدر از توهمات و تصورات منو اصلاح میکنه . یکی از بهترین کتب بنیاد فرهنگ زندگیست. مرسی از انتشار و ترجمه این اثر عالی
ممنون از همراهی شما محمد عزیز /وحدتیان ادمین بنیاد فرهنگ زندگی