در این بخش خطاهای احتمالی که افرادی که از تجربیات از دست دادن مکرر رنج میبرند، غالباً دچار آن میشوند را به صورت شرح و تفسیر تجربه شان برایتان آورده ایم .
الف. تلاش برای به دست آوردن عزت نفس یا احساس ارزشمندی از طریق عاریه گرفتن آن
در جستجوی اطمینانخاطر برای درک آسیب دیده نسبت به خویشتن، بسیاری از افراد به دنبال یک طعمۀ عالی میگردند تا جبران عزت نفس خسارت دیدهشان باشد. هیچ اشکالی ندارد که با کسی بیرون بروید که به داشته ها و موفقیتهای او افتخار میکنید. ریسک اینکار این است که در جستجوی متمرکز برای پیدا کردن کسی که تصویر اجتماعی عالی دارد، ممکن است یاری که به طور بالقوه مهربان است و از لحاظ عاطفی در دسترس شماست را نادیده بگیرید. به خاطر داشته باشید که شما به دنبال صمیمیت هستید و نه بسط دادن خودپسندانه برای ترمیم نفس زخمیتان.
غنیمتی برای نفستان
مراجعی میگفت: «من آنقدر نیاز داشتم که خودم را ثابت کنم؛ که اصلاً روی زمین نمیآمدم تا کسی که در سطح عاطفی خودم هست را قبول کنم. دنبال آن تیپ از افرادی بودم که بتوانند برای نفس من یک غنیمت محسوب شوند. تنها چیزی که میخواستم این بود که ثابت کنم، که من کسی هستم. زنانی که با آن ها احساس راحتی میکردم (آن هایی که باعث میشدند من احساس امنیت و راحتی کنم)، افرادی بودند که دقیقاً همان نوع تردیدهایی که من داشتم را داشتند، بنابراین از نظر من، آن ها هیچ چیز نبودند و فقط به من نشان میدادند چقدر رقّتبار و ترّحمبرانگیز هستم. من اصلاً هیچ وقتی برای چنین افرادی نداشتم. من فقط به فردی علاقهمند بودم که بتواند باعث بزرگ تر شدن یا باد کردن نفس بزرگ من شود. اگر میتوانستم کاری کنم کسی با این ویژگی مرا دوست داشته باشد (کسی که تصور بالایی نسبت به خودش داشت و به خودش افتخار میکرد)، در این صورت او باعث میشد احساس کنم من نیز به حساب میآیم.»
انتخاب کردن چاپلوسی
مراجعی میگفت: «بعد از این که عشقم مرا ترک کرد، انرژی جنسیام بسیار پایین آمد. منظورم این است که به عنوان یک زن شدیداً احساس ویرانی میکردم. نیاز داشتم کشف کنم که آیا کسی در دنیای بیرون به من علاقهمند هست یا نه. هنوز آماده نبودم تا ریسک یک رابطه را بپذیرم فقط میخواستم کسی به من توجه کرده و از من تعریف کند.»
انتخاب ارزشمندی به واسطۀ همراهی
مراجعی میگفت: «وقتی در نهایت توانستم از دانشگاه فارغالتحصیل شوم، برادر بزرگترم یک جراح بود. بنابراین، من در حالیکه گویی به اندازه کافی مشکل نداشتم، فکر کردم تنها چیزی که میخواستم این بود که با دکترها بیرون بروم. این کار، روش من بود برای این که تلاش کنم به واسطۀ همجواری کسب ارزش کنم و ارزشمند شوم. فقط هم دکترهای بسیار موفق منظورم بودند. هر کسی که پایینتر از این سطح بود، ممکن بود این احساس به من دست بدهد که استانداردهای خانوادهام را رعایت نمیکنم.
در آن موقع، من اصلاً درک نمیکردم که صمیمیت و همراهی و داشتن مونس و همدم به چه معناست، حتی اگر کسی در نزدیکیام اینگونه بود. تنها کاری که در آن زمان میتوانستم انجام بدهم این بود که کاری کنم که این آقایان دکتر بسیار موفق، از من خوششان بیاید. اینگونه بود که من وارد یک الگوی مخرّب دیگر شدم که در آن، همیشه من کسی بودم که تمام تعقیب و گریز را انجام میدادم و هرگز کسی دنبال من نبود.»
ب. انتخاب رابطه سلسله مراتبی به جای شریک همتا
بسیاری از بازماندگان طردشدگی، جذب کسانی میشوند که از لحاظ عاطفی به آن ها دسترسی ندارند. شما ممکن است با کسی آشنا شوید که از لحاظ اجتماعی همتراز شماست، اما از لحاظ عاطفی با شما هیچ سنخیتی ندارد. نیازهای عاطفی آن ها ممکن است متفاوت از نیازهای شما باشد؛ آن ها ممکن است ترس کمتری از طردشدگی داشته باشند، عزت نفس بالاتری داشته باشند و نسبت به طردشدگی کمتر آسیب پذیر باشند. این ناهمخوانیهای عاطفی میتواند سلسله مراتبی را ایجاد کند که در آن، شما خودتان را در سطحی پایینتر و زیر مجموعه طرف مقابل قرار میدهید. این حالت، رابطه ای را ایجاد میکند که ترسهای طردشدگی شما را افزایش میدهد و تردید شما نسبت به خویشتن را بالا میبرد.
انتخاب یک شخصیت سلطهجو
مراجعی میگفت: «چیزی که در ابتدا مرا جذبش کرد، شخصیت سلطه جوی او بود. او هیچ یک از تردیدهایی که من داشتم را نداشت. در واقع او کاملاً نترس بود. هرگز کسی او را ترک نکرده بود، در حالیکه من در نوجوانی و در دانشکده چندین بار دلشکسته شده بودم. او میدانست که من نگرانِ از دست دادن او هستم. این واقعیت که من نسبت به او ترس بیشتری در رابطه با از دست دادن داشتم، باعث شد که او کاملاً نسبت به من مطمئن شود و از لحاظ عاطفی روی من تسلط پیدا کند. او به گونهای عمل میکرد که گویی هیچ مشکلی با این که مرا با کس دیگری جایگزین کند، ندارد. از آنجایی که او فرد بیباکی بود، من همیشه کسی بودم که کوتاه میآمدم؛ من همهکاری انجام میدادم تا این رابطه را پابرجا نگه دارم. مطمئن نیستم که او آگاهانه این کار را میکرد، اما از ترس من از طردشدگی، استفاده میکرد تا مرا کنترل کند و من به او اجازه میدادم این کار را انجام دهد.»
انتخاب کسی که جایگاه والاتری دارد
مراجعی میگفت: «من خیلی زود متوجه یک الگو شدم؛ من همیشه جذب افرادی میشدم که روحیهای قویتر از من داشتند. آن ها اعتماد به نفس بیشتر و حساسیت کمتری نسبت به انتقاد داشتند. اما این حالت همیشه باعث میشد که من خودم را در جایگاه پایین تری ببینم، البته از لحاظ عاطفی. هیچ یک از موفقیتهای من از لحاظ کاری و سرمایهگذاریهایم اصلاً به حساب نمیآمد. من همیشه کسی بودم که تواضع بیش از حد نشان میدادم که مرا دوست داشته باشند. متوجه شدم که باید این الگو را بشکنم و با کسی رابطه برقرار کنم که میتواند از لحاظ عاطفی همتای من باشد. من نیاز دارم که دفعۀ بعد در زمین عاطفی بازیام یک رقیب همتا داشته باشم. قصد ندارم از لحاظ عاطفی کسی باشم که پایینتر است. اینبار به دنبال کسی خواهم گشت که ترسها و نیازهای مشابه من دارد. چرا باید وقتم را روی کسانی تلف کنم که نمیتوانند مرا درک کنند.»
تغییر دادن کسی که با او در رابطه ام
مراجعی میگفت: «اکنون که به گذشته فکر میکنم، عدم اطمینان من نسبت به خودم بود که باعث شد گرفتار او که یک رهبر عالی اُرکستر بود، شوم. شاید او برای من بزرگسال خوب بود اما برای کودک درون من فرد مناسبی نبود. من باید همیشه به دهان کودک درونم پوزهبند میزدم، چراکه اصلاً نمیدانستم هیچ سرنخی دربارۀ این که اساسیترین نیازهای من به عنوان یک انسان چه هستند یا این که او از لحاظ عاطفی چهگونه فردی بود، نداشتم.
در تمام مدتی که با او بودم، دائماً این مشکل را داشتم که به دنبال پیدا کردن توازنم با او باشم. اما همیشه به نظر میرسید که او از لحاظ عاطفی دست بالاتر را دارد. مطمئنم که کودک درونم در کل این مدت در گوش من نجوا میکرد، اما من هرگز نمیخواستم به او گوش دهم. من شدیداً مشغول این بودم که او را تغییر دهم؛ تلاش کنم که غنیمت من تبدیل به یک انسان واقعی شود؛ تلاش کنم که او فرد صمیمی و مهربانی شود که من نیاز داشتم تا تردیدهایم از بین برود. هرگز این واقعیت به ذهنم نرسید که ما از لحاظ عاطفی با هم همخوانی نداریم. انتظارات من در آن زمان غیرواقعی بودند. او، خودش بود. الان این را متوجه میشوم، اما من تمام انرژیام را صرف این کردم که تلاش کنم که او را تغییر دهم به جای این که خودم مسؤولیت احساساتم را به عهده بگیرم.»
انتخاب کسی که خصیصه ای را دارد که من ندارم
مراجعی میگفت: «هر بار که من به کسی علاقهمند میشدم، این بدین خاطر بود که آن ها چیزی را داشتند که من دوست داشتم داشته باشم. آن ها همیشه تحصیل کردهتر از من بودند، از خانوادۀ ثروتمندتری بودند و جذابیت شخصی و دوستان بیشتری از من داشتند. آن ها همۀ چیزهایی که من میخواستم، اما نداشتم را داشتند. من تلاش میکردم از طریق بودن با آن ها و تماشای آن ها، آن چیزها را جذب کنم. نکتۀ نه چندان جالب این حالت این بود که وقتی من با این افراد بودم، حتی بیشتر از پیش احساس بیکفایتی میکردم؛ همیشه نگران این بودم که آیا به اندازۀ کافی برای آن ها خوب هستم یا نه. بنابراین، من افرادی را انتخاب میکردم که باعث میشدند احساس بدی نسبت به خود پیدا کنم. چقدر اتلاف وقت و انرژی!»
انتخاب کسی که شبیه من نیست
مراجعی میگفت: «من فقط جذب کسانی میشدم که در روابط گذشتهشان که عمدتاً مبتنی بر رابطه جنسی بود، سابقۀ بسیار درخشانی داشتند. این حالت دقیقاً عکس آن چیزی بود که من خودم بودم. من اصلاً سابقۀ خوبی در این زمینه نداشتم. اگر طرف مقابلم کسی بود که معمولاً در روابطش عمل ترک کردن را انجام میداد، در اینصورت من بیش از پیش به آن ها جذب میشدم. چیزی که آن ها را جذاب میکرد این بود که دیگران به دنبال آن ها بودند و آن ها این را میدانستند. برعکس، اگر آن ها هیچ نشانۀ بیرونی از داشتن تنفر از خود یا جایگاه بازنده که من داشتم را از خود نشان میدادند، کاملاً نسبت به آن ها سرد میشدم؛ چراکه این افراد برای من یادآور خودم بودند. اگر کسی ایراد مشخصی داشت (بخصوص ایرادی که در ظاهر نمود داشت.) من حتی فکر نمیکردم که بخواهم با آن ها آشنا شوم. من هرگز قادر نبودم بازتاب تردیدها و عیب و نقصهایم را در آن ها تحمل کنم. اگر آن ها مانند خودم کرامت نفس پایینی داشتند، عمراً اگر با آن ها کاری داشتم، اما پس از مدتی متوجه شدم که کسانی که دقیقاً مشکلاتی مشابه من داشتند را از خود میرانم. آیا این حالت طریق دیگری برای بیتوجهی کردن به خودم نبود؟»
ج. انتخاب عاطفی بر پایۀ پیشینه
افرادی که شما به آن ها جذب میشوید، ممکن است از لحاظ عاطفی برای شما فرد مناسبی نباشند، اما با این حال شما جذب آن ها شوید. موردی خاص درباره آن ها (چیزی که اغلب چندان هم جالب نیست.) در سطحی خاص، شما را به یاد پدر یا مادرتان میاندازد. آن فرد ممکن است شما را طرد کند، یا بیش از حد انتقادی، کنترلگر یا سلطهجو باشد و از لحاظ عاطفی از شما فاصله بگیرد یا شما را درک نکند. وقتی به عنوان یک بزرگسال با چنین فردی روبهرو میشوید، احساسات خواستن یا تمنا و تردیدی که در روابطتان با پدر یا مادرتان تجربه میکردید را در ذهن شما تداعی میکند؛ عطش عاطفی شدیدی که شما با عشق یکی میدانید.
افرادی که میتوانند این حس عمیق تمنّا را در شما ایجاد کنند، دلبستگیهای شما را فشار میدهند؛ ماشههای عاطفی که به واسطۀ دوران کودکی در ذهن شما ایجاد شده است. لازم نیست نسبت به این رابطههای فیزیولوژیکی هوشیار باشید تا از لحاظ عاطفی احساس کنید جذب این فرد میشوید، همانگونه که زمانی برای نیازهایتان به پدر یا مادرتان چشم میدوختید. این فرآیند پیچیده، همان چیزی است که شما به صورت جذابیت تجربه میکنید. بنابراین شما راه میافتید و دنبال کسی میگردید که برخی خاطرات عاطفی شما که بار منفی دارد را تحریک کرده است، احساساتی که با یک «جذابیت عشقی درست» در ذهن شما تداعی شده است.
پادزهر این حالت این است که این الگو را تشخیص دهید و از خلق دوبارۀ گذشتۀ عاطفیتان پرهیز کنید. هدف شما این است که به دنبال روابطی باشید که از لحاظ عاطفی دارای ثبات است.
عاشق کسی شدن که مرا پس می زند
مراجعی میگفت: «همسرم از همان روز اولی که با او آشنا شدم، همیشه مرا پس میزد. او هرگز چیز مثبت یا دلگرمکنندهای به من نمیگفت و این حالت اصلاً هیچ تفاوتی با طرز رفتار مادرم با من نداشت. بنابراین من هرگز نمیدانستم که حالت بهتری نیز میتواند وجود داشته باشد. هرگز به ذهنم نرسید که حمایت عاطفی که شایستگی آن را داشتم را در زناشوییمان دریافت نمیکردم.
من فکر میکنم چیزی که از همان ابتدا باعث شد من به همسرم علاقهمند شوم، عادت پس زدن او بود. من آنقدر مشغول تلاش برای راضی کردن او بودم که هرگز فرصت پیدا نکردم سؤال کنم که؛ آیا شایستۀ بهتر از این هستم یا نه؟ این حالت یک تنظیم عاطفی بود که من با آن عادت داشتم. مشکل این بود که من سیستمم را برای بحران عاطفی تنظیم کرده بودم؛ چرا که یک روز به من گفت که از خانه بیرون بروم، از خانۀ خودم. او میخواست فاصله بگیرد. او میخواست که مرا ترک کند. اکنون که از مرحلۀ شوک عاطفی رد شدهام، این سؤال برایم پیش آمده است که چرا این همه مدت اجازه داده بودم با من اینگونه رفتار کند؟»
انتخاب کسی که مرا ناامید میکند
مراجعی میگفت: «من هرگز متوجه نبودم که جذب چه چیزی شده بودم، نقطه ضعف من افرادی بودند که مرا ضایع میکردند و کسانی که مرا تحویل نمیگرفتند و دست رد به سینه من میزدند. کشف این مورد تجربۀ تلخی برای من بود. من عاشق زنانی بودم که به گونهای رفتار میکردند که گویی من پایینتر از آن ها هستم. این طرز برخورد دقیقاً احساسی که من نسبت به خودم داشتم را تقویت میکرد. در تمام عمرم، پدرم به من زور گفته بود. هرچه دیگران با من بدتر برخورد میکردند، من بیشتر دنبال آن بودم که تأیید آن ها را دریافت کنم و در نهایت آن ها مرا دور میانداختند. چندین بار این اتفاق تکرار شد تا این که توانستم الگویی را کشف کنم؛ دیگران چندین بار مرا دور انداختند. اکنون متوجه شدم که زنان مهربان، بااحساس و حمایتگر زیادی در این دنیا وجود دارند. من مجبورم دوباره به خودم یاد دهم که من این حق را دارم که دیگران به من احترام بگذارند.»
د. انتخاب روابط براساس جاذبه
جذب شدن به جنس مخالف یک احساس بسیار نیرومند است که نمیتوان در مقابل آن مقاومت کرد. گاهی اوقات ما به دلایل اشتباه جذب دیگران میشویم. آن ها تردیدها و میل عاطفی ما را تحریک میکنند و ما را در حالت تمنا نگه میدارند. گاهی اوقات به دلایل درستی جذب دیگران میشویم: آن ها از ما حمایت کرده و به نیازها و احساسات ما توجه میکنند. این احساسات جاذبه به ما کمک میکند که علاقه یا رابطهای عاطفی ایجاد کنیم که میتواند به رابطهای درازمدت منجر شود. در نهایت، احساسات شدید جذابیت یا کشش لحظهای کمرنگ میشود و جای آن را یک علاقۀ قلبی عمیق میگیرد. این حالت برای بسیاری از افراد جواب میدهد، البته اگر انتخاب درستی کرده باشند، اما همانگونه که در بالا دیدیم، این حالت ضرورتاً در مورد همه به ایجاد روابط کیفی منجر نمیشود.
برخی از ما فقط جذب افرادی میشویم که از لحاظ عاطفی در دسترس ما نیستند. ترس، تقریباً همیشه در مرکز چنین الگویی است. با دنبال کردن اهدافی که دسترسی به آن ها از لحاظ عاطفی غیرممکن است، کلاً از ریسک صمیمیت پرهیز میکنیم.
چه شما از وارد شدن به یک رابطه واقعی، ترس داشته باشید و چه نداشته باشید، این تناقض مربوط به جذابیت، یک مانع معمول در روابط است. اگر متوجه نباشید که حس جذابیت لحظهایتان شما را به یک بنبست میرساند، ممکن است برای همیشه در یک دور باطل گیر کنید.
این چرخه، ما را دوباره به موضوع «شرطی شدن عاطفی» برمیگرداند. تجربیات ناگوار گذشته، باعث واکنشهای خودکار به علائم خطر عاطفی شده است. احتمالاً تحت تأثیر گذشتهتان شرطی شدهاید تا تردید و عدم اعتماد به نفس را با جذابیت یکی بدانید. ترشح آدرنالین فراوان که به واسطۀ ترس طردشدگی ایجاد شده است، با تمنّای عشق رمانتیک آمیخته یا مخلوط شده است. شما دیگر نمیتوانید بین عشق و میل عاطفی تمایز قائل شوید.
اشتباه متوجه شدن علائم عاطفی
مراجعی میگفت: «چند سال با هیچکس بیرون نرفته بودم و از این طریق بدون این که متوجه باشم، کاری کنم تمام انواع احساسات حل نشده کمکم تکثیر پیدا کرده و رشد کنند. و سپس با خانمی ملاقات کردم که نظرم را جلب کرد. وقتی برای اولینبار با او صحبت کردم، احساس کردم موهای پشت گردنم سیخ شد. من این حالت را اینگونه تعبیر کردم که او کسی بود که ارزشش را داشت که دنبالش بروم. به خودم گفتم: بالأخره یک احساسی به من دست داد. فکر میکردم او دقیقاً همان فردی است که من به دنبالش بودم؛ کسی که برای من است. اصلاً متوجه نبودم که دلیل این که موهای پشت گردنم سیخ شد این بود که من داشتم خطر عاطفی را تجربه میکردم. من علائم را اشتباه تفسیر کرده بودم.
این خانم کاملاً نسبت به خودش مطمئن و فردی از خود راضی بود. من خیلی تلاش کردم که از لحاظ اعتماد به نفس به سطح او برسم، هرچند او اصلاً به نظر من دربارۀ خودش هیچ توجهی نداشت. به طرزی خاص، این حالت باعث میشد فکر کنم که او واقعاً خاص است. این حالت میتوانست باعث شود متوجه شوم که او به من و رابطه با من علاقهمند نبود. اما با خود گفتم: «ظاهراً این خانم دوست دارد که من نسبت به او عکسالعمل نشان دهم؛ چراکه خودم داشتم احساس خاصی را تجربه میکردم. اما وقتی به او زنگ زدم، تلفنم را جواب نداد. احساس طردشدگی کردم؛ احساس کردم هیچکس نیستم و احساس کردم یک شکستخوردهام.
اکنون که بالأخره متوجه شدهام نیازهای حقیقیام چه هستند، شک دارم که پس از این، فردی شبیه او خیلی برایم جذابیت داشته باشد. برای من او صداقت و آسیب پذیری کافی نداشت. احتمالاً او هرگز قادر نبود بفهمد من از درون چه احساسی داشتم. البته نمیخواهم او را مقصر جلوه دهم؛ مشکل فقط این بود که ما از لحاظ عاطفی در یک سطح نبودیم. دفعۀ بعد که موهای پشت گردنم سیخ میشود میدانم که این حالت، نشانۀ خطر عاطفی است نه این که آن فرد، فردِ مناسب من است.»
جذب شدن به عدم امنیت عاشقانه
مراجعی میگفت: «من اصلاً متوجه نمیشدم که عاشق شدهام، تا این که احساس میکردم طرف مقابلم میخواهد مرا ترک کند. اگر کاملاً تشنۀ عشق نبودم و در معرض خطر جدی دور انداخته شدن نبودم، در اینصورت اصلاً به او علاقهمند نمیشدم. اگر با کسی احساس راحتی میکردم، این بدین معنا بود که ما فقط با هم دوست بودیم. من هرگز هیچ وقتی برای کسی که مرا دوست داشت نمیگذاشتم. اگر به دست آوردن او آسان بود، در اینصورت ترس من فعال نمیشد و اگر ترس من فعال نمیشد، در این صورت من هیچ احساسی به او نداشتم، و وقتی هیچ احساسی نداشتم، تصور میکردم که او کسی است که فقط باید با او دوست باشم؛ آن فرد باید باعث میشد احساسات عدم اطمینان و تردید من شدیداً فعال شود؛ در غیر این صورت من هیچ علاقهای به او نداشتم.»
کشش عشقی باید درست باشد
مراجعی میگفت: «من با خانمی ملاقات کردم. کشش عشقی ظاهراً درست بود، اما در نهایت مشخص شد او دقیقاً نقطه مقابل چیزی بود که من نیاز داشتم. او کاملاً غیرقابلاعتماد بود. در طول مدتی که با هم بیرون میرفتیم، او با فرد دیگری نیز آشنا شده بود ولی هرگز این را به من نگفت. او با هر دوی ما صمیمی بود. وقتی متوجه این موضوع شدم، واقعاً بهم ریختم، اما نه تنها نتوانستم او را رها کنم، بلکه بیش از پیش به دنبال به دست آوردن او بودم.
فکر میکنم آن چالش عاطفی که او برایم ایجاد میکرد، چیزی بود که از همان ابتدا در من ایجاد انگیزه کرده بود. در کل مدت، آنقدر نامطمئن بودم و اعتماد به نفسم پایین بود که بردۀ عاطفی او شده بودم. تنها نکتۀ مثبتی که این موقعیت بد داشت این بود که این برنامه باعث شد من حداقل برای مدتی او را فراموش کنم.
اما من چه احتیاجی به زنی داشتم که قابل اعتماد نبود در حالیکه قرار بود در من ایجاد انگیزه کند؟ متوجه شدم که همۀ این ها به اتفاقی برمیگردد که برای مادرم رخ داد. وقتی من کودک بودم، مادرم با مردی که دوست داشت، ما را ترک کرد و هیچوقت برنگشت. وقتی نوجوان بودم، دائماً در مورد او فکر میکردم و دوست داشتم بدانم زندگی کردن با او چه شکلی است. بعد از اینکه ازدواج کردم، توانستم ردی از او پیدا کنم. اکنون که طلاق گرفتهام و دوباره به دنبال کسی میگردم، متوجه شدهام زنانی که مانند مادرم خصلت ترک کردن داشتند، برایم جذاب بودند. تجربۀ خیلی تلخی بود، اما بالأخره توانستهام بر این نقطه ضعفم غلبه کنم.»
جذب شدن به اشخاص بد
مراجعی میگفت: «تازه متوجه شدهام که زندگی عشقی من دائماً اتصالی میکرد. اگر طرف مقابلم یک شارلاتان، متقلّب و ترک کننده بود، احتمالاً مانند یک شاپرک جذب شعلۀ او میشدم. اما اگر فردی مثبت و صادق بود، اصلاً چنین احساسی به او نداشتم. من از افراد خوب فراری بودم و به سوی کسانی جذب میشدم که نمیتوانند چند سال متعهد بمانند. اما بالأخره متوجه مشکلم شدهام: اگر به کسی کششی احساس میکنم، این احتمالاً بدینمعنا بود که آن فرد، فرد درستی نبود. به جای انجام دادن آنچه در کتابهای عشقی آمده است (دنبال کردن دل)، من یاد گرفتم که در جهت مخالف حرکت کنم، نه تنها در جهت عکس بروم، بلکه بدوم.
پس از این سعی خواهم کرد دیگر از مردهای خوب (آنهایی که میتوانند آنچه که میخواهم را به من بدهند.) فاصله نگیرم. میدانم اینهمه به خاطر این است که من از لطمۀ عاطفی میترسم. البته این احساس ضرورتاً ترس نیست. بلکه فقط این احساس است که من جذب نشدهام. قصد دارم بعد از این صادقتر رفتار کنم، چراکه حقیقتاً متوجه شدهام چه آگاهانه و چه ناخودآگاه فقط ترس از طردشدگی است که باعث میشود احساساتم را در خودم پنهان کنم.»
فاصله گرفتن از آب نبات عاطفی
مراجعی میگفت: «من یاد گرفتهام که از آب نبات عاطفی دوری کنم. اکنون من فقط دنبال جوهره هستم. غیر از این چگونه میتوان از مخمصهای بیرون آمد در حالیکه فقط به واسطۀ افرادی که دسترسی عاطفی به آن ها میسر نیست، انگیزه پیدا میکنید؟ تنها کاری که باید انجام دهم این است که با افرادی آشنا شوم که در سطح عاطفی من هستند (افرادی که میتوانند بفهمند من چه تجربهای داشتهام و کسانی که بتوانند مرا به خاطر آنچه که هستم بپذیرند.) و با اینحال بخواهند با من باشند را بشناسم.»
او میگفت: «من به نیازهایم گوش میدهم و نه به این نیاز که بخواهم خودم را ثابت کنم. فکر میکنم اکنون آمادگی این را دارم که با کسی آشنا شوم که بتوانم با او صادق باشم؛ حداقل در مورد احساساتم صادق خواهم بود. نوع رابطهای که من دنبالش هستم کشش لحظهای نیست؛ من دنبال اعتماد و مهربانی هستم. همچنین باید پذیرش و تحمل مشکلات یکدیگر را داشته باشیم. باید به احساس یکدیگر احترام بگذاریم.»
ه . اعتیاد به عاشقی
وقتی شما متوجه میشوید که در یک رابطۀ مخرب گیر کردهاید، پیشاپیش نسبت به شیفتگی اولیه اعتیاد پیدا کردهاید، حالتی که باعث میشود از بین بردن دور باطل قدری دشوارتر شود.
شما آنقدر تحتتأثیر مواد مخدر طبیعی مغز و مواد شیمیایی عصبی مربوط به شیفتگی قرار گرفتهاید که بازدارندگیهای معمولتان را احساس نمیکنید. شیفتگی میتواند باعث شود تصمیمهایی بگیرید که ممکن است در درازمدت سلامت عاطفیتان را به خطر بیندازد. وقتی تحتتأثیر این مواد اعتیادآور هستید، احتمال این که ریسکهای عاطفی و فیزیکی (همچون درگیر شدن در رابطۀ جنسی خطرناک) کنید افزایش مییابد. شما نسبت به خطاهای طرف مقابلتان غافل میشوید و آن ها را نادیده میگیرید، در حالیکه آنقدر مست رابطه عشق شدهاید که نمیتوانید پیامدهای عاطفی تصمیمتان را در نظر بگیرید.
ترکیب بیوشیمیایی عشق رُمانتیک، باعث افزایش میل جنسی میشود که البته حالتی انطباقی یا سازگارانه در رواج تداوم نسل بشر میباشد. سرمستی رُمانتیک باعث میشود 2 نفر که نسبتاً با هم غریبه هستند بتوانند از لحاظ فیزیکی کاملاً به یکدیگر نزدیک شوند، اما اینحالت میتواند باعث شود خطرات عاطفی یک رابطه به چشم نیاید.
درجستجوی حس و حال عاشقانه
مراجعی میگفت: «من سالها معتاد نشئگی عاطفی بودم. به محض این که شدت عشقی که داشتم فروکش کرد و آن نشئگی عاطفی برطرف میشد، به رابطه پایان میدادم. میدانستم که احساس رُمانتیک یک جنون موقت است، اما این همان چیزی بود که واقعاً دلم برایش لک زده بود. مشکل این بود که به محض این که از طرف مقابلم مطمئن میشدم، میل جنسیام به او کم یا برطرف میشد و ناگهان علاقهام را به او از دست دادم.
من آمادگی این را نداشتم که مسؤولیت عاطفی یک رابطه را به عهده بگیرم. لحظهای که کسی حقیقتاً و صادقانه به من علاقهمند میشد، سریع او را ترک میکردم و به دنبال فرد دیگری بودم که برایم جذاب باشد؛ کسی که به دست آوردنش سختتر باشد و بتواند آن نشئگی عشقی را ایجاد کند.
در واقع دو نفر درون من وجود داشتند. وقتی شیفته بودم، هر کاری برای طرف مقابلم انجام میدادم. اگر او میخواست، حتی حاضر بودم دست و پایم را به خاطر او قطع کنم یا به خاطر او از قلّۀ اورست بالا بروم. اما وقتی آن نشئگی رمانتیک کاهش مییافت و از بین میرفت، دوباره عصبانی، زودرنج و بدجنس میشدم؛ مانند یک معتاد به مواد مخدر که به دنبال این است که خود را بسازد. همیشه طرف مقابل را مقصر میدانستم، و وانمود میکردم که او کاری کرده که باعث شده است من حس شیفتگیام را از دست بدهم.
اما وقتی بالأخره متوجه کاری که انجام میدادم شدم، ترمز کردم، اما تغییر دادن رفتارم مانند از بین بردن یک اعتیاد بود. وقت آن بود که دنبال رابطهای بگردم که تأثیری درازمدت داشته باشد و نه نشئگیهای رُمانتیک آنی که معتاد آن شده بودم.»
و. انتخاب امنیت عاطفی
بسیاری از بازماندگان طردشدگی که به دنبال جوهره عاطفی هستند، یاری را پیدا میکنند که برای کودکِ درونشان خوب است، اما چندان مناسب خودِ بزرگسالشان نیست. آن ها افرادی را پیدا میکنند که برای کودک درون مناسب هستند ولی برای من بزرگسال نه.
بودن به دنبال فرد مطمئن
مراجعی میگفت: «من از یک حالت افراطی به حالت افراطی دیگر رفتم. بعد از بودن با فردی که به من خیانت کرد و واقعاً زن جالبی نبود، با خانمی آشنا شدم که دقیقاً سر مخالف این طیف بود. او کاملاً متعهّد بود و خودش را وقف من کرده بود. او چندان نسبت به خودش اطمینان نداشت و نیازهای عاطفیاش حتی بیشتر از من بود. من از همه لحاظ از او برتر بودم: از لحاظ تحصیلات، مالی، تواناییهای اجتماعی، هر چیز که بگویید.
بخشی از کار که ظاهراً خوب به نظر میرسید این بود که او فرد مطمئنی بود؛ او از لحاظ عاطفی هیچ تهدیدی برای من محسوب نمیشد. در واقع، او با من طوری رفتار میکرد که گویی من هدیه خدا هستم. این رابطه دقیقاً همان چیزی بود که من لازم داشتم؛ حداقل کودک درون من مدتی شاد و راضی بود. با اینحال در نهایت اختلافهای بین ما کمکم بروز پیدا کرد. ما حقیقتاً نمیتوانستیم چیزی که نیاز داشتیم (یعنی بودن در رابطه با یک همتا) را به یکدیگر بدهیم. بنابراین ما خیلی در مورد آن فکر کردیم و نهایتاً از هم جدا شدیم. اکنون ما فقط دوست هستیم.»
برخی افراد به اندازه کافی خوششانس هستند که بتوانند مصالحهای عاطفی بین نیازهای خودِ بزرگسالشان و خودِ کودکشان ایجاد کنند. این مسأله مستلزم بده و بستانِ مستمر و مورد تردید قرار دادن ارزش های ریشهدار است. کارکردن روی باورهای مربوط به شخصی که برای شما مناسب است به معنی به کار گرفتن حکمت عاطفی است که به سختی به دست آوردهاید.
یاد گرفتن تحمل احساس امنیت
مراجعی میگفت: «من و مرد رابطه ام مدت زیادی بود که با هم بودیم، اما پس از مدتی از او جدا شدم، چراکه فکر میکردم او چیزی برای ارائه دادن به من نداشت. این مسئله سالها پیش اتفاق افتاده بود. وقتی چند ماه پیش دوباره با او برخورد کردم، خیلی با او احساس راحتی کردم. اما همین مورد در گذشته مشکل من بود؛ من بیش از حد با او احساس امنیت میکردم. من اصلاً به اندازۀ کافی تنشهای عاطفی را با او احساس نمیکردم. در آن موقع، آنقدر به بلوغ نرسیده بودم که بفهمم که یک رابطۀ خوب ضرورتاً به این معنا نیست که همواره از لحاظ عاطفی دچار چالش باشیم.
یادم میآید که من به او بسیار اعتماد داشتم و همیشه با او احساس امنیت میکردم. آنموقع مشخصاً قدردان این اطمینان و اعتماد نبودم، اما این دقیقاً همان چیزی است که اکنون به آن نیاز دارم؛ این که با کسی باشم که از لحاظ عاطفی قرص و محکم است. در چندین سالی که با هم بودیم، او را یک پیشفرض میدانستم چراکه در آن زمان آمادگی این را نداشتم که نیازهای عاطفیام را تشخیص دهم. من هنوز تحتتأثیر جایگاه افراد و سایر نمادهای بیرونی مربوط به آن ها بودم. من احساس نمیکردم که او، وقار و خیلی از چیزهای دیگری که من به آن نیاز داشتم را دارد. متوجه نبودم که صداقت و وفاداری او چقدر ارزشمند است. در تمام مدتی که از او جدا بودم، در مدرسۀ تجربیات تلخ (مکتب طردشدگی) چیزهای زیادی یاد گرفتم. روابط گسستۀ زیادی را تجربه کردم و با افراد زیادی درگیر شدم که اصلاً از لحاظ عاطفی انسجام نداشتند. من و او جدیداً دوباره با هم بیرون میرویم، اما اینبار میتوانم واقعاً قدردان او باشم.»
رضایت دادن یا کوتاه آمدن
برخی افراد تصمیمگیری مراجعی که در مورد بالا تجربه اش را ذکر کرد، برای اینکه دوباره با آن مرد زندگی کند را رضایت دادن میدانند، اما آن خانم خودش اینگونه فکر نمیکند.
«اینگونه نیست که من دارم رضایت میدهم، چراکه نیازم به امنیت و عشق را تشخیص دادهام. پیش از این فکر میکردم که نیاز به احساس امنیت، ایراد من است. اما اکنون من با کسی هستم که میتوانم به او اعتماد کنم و برای یک تغییر و تحول روی او حساب کنم. اگر من انتخاب کنم که با کسی باشم که به جای وقار و جذابیت ظاهری، جوهره عاطفی دارد، این حالت رضایت دادن نیست؛ در واقع این فرصتی برای خلق یک رابطۀ عاطفی واقعی است.»
برنامه التیام طردشدگی، از رضایت دادن یا قبضه کردن کسی که بعدها از لحاظ عاطفی انسان را تخلیه خواهد کرد، طرفداری نمیکند. درسی که باید یاد بگیرید این است که افراد زیباروی فراوانی وجود دارند که قادرند عشق بورزند و تعهدشان را حفظ کنند، کسانی که البته ممکن است با انتظارات یا باورهای قدیمی یک همسر «خوب» مطابقت نداشته باشند. ممکن است با آن ها نشئگی را احساس نکنید، جذابیت و کشش جنسی لحظهای به آن ها نداشته باشید، یا با معاشرت با آن ها به جایگاه اجتماعی که به دنبال آن هستید نرسید. هیچ یاری بیعیب و نقص نیست، اما همیشه میتوانید عشق، محبت و احترام را بین خودتان و فردی که از لحاظ عاطفی تواناست، ایجاد کنید.
برای درک بیشتر این موضوع؛ مقاله ها و تمرین ها را به ترتیب زیر مطالعه فرمایید.
اگر تجربه ای در مواردی که به آن اشاره شد، دارید، یا اگر موردی پیش آمده که در موارد ذکر شده نیست، حتماً با ما مطرح کنید و برایمان بنویسید.
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
لذت بردم از خوندن مقالات...آدم به شناخت بهتری از خودش و ادمای اطرافش میرسه..تشکر
اینا از کتاب رهایی از غم جدایی (که توسط بنیاد ترجمه شده، و نه نوشته) اورده شده ولی من منبع رو نمیبینم نوشته باشید. چندین بار دیگه هم دیدم نوشته های این کتاب رو در تلگرام بدون منبع گذاشتید. مرسی که توجه میکنید :)