۰۳ شهریور ماه ۱۳۹۷ طلاق عاطفی؛ عالی ترین اتفاق زندگی زناشویی
سطح مقاله : پیشرفته

طلاق عاطفی یک موهبت است. چون نشان می دهد نیمه اول ازدواج تمام شده و ما وارد نیمه دوم عمر خود و ازدواج مان شده ایم.

همه می گویند طلاق عاطفی ولی ما می گوییم...
چند وقتی با هم حرف نمی زنند
کاری به کار هم ندارند و حسی هم به هم ندارند
آینده ای برای رابطه نمی بینند ولی بنا به دلایلی ادامه می دهند
شاید حتی دعوایی هم درمیان نباشد ولی اشتیاقی هم نیست
شاید حتی به گزینه های دیگری هم هر یک از طرفین فکر کنند و خیالپردازی کنند عده ای اسمش را می گذارنده خیانت
و همه این ها را افراد نامش را می گذارند طلاق عاطفی و ما نام آن را می گذاریم "پایان نیمه اول عمر در ازدواج". پایانی که دیر یا زود برای هر ازدواج سالمی رخ می دهد و نشناختن آن می تواند منشا معضلات زیادی باشد.


از در و دیوار ریشه یابی می شود
یکی می گوید عاقبت عشق های خیابانی است
دیگری می گوید فرهنگ عوض شده یا مردها و زن ها مثل قبل نیستند
یکی می گوید فضای مجازی باعث و بانی است
یکی می گوید روابط ناسالم شده است و حیا از بین رفته

آفرین هر روز یک ایده برای ریشه کن کردن ازدواج!

ازدواج سفید راهکار است
بروند مشاوره حل می شود. البته این روش را بعد از خواندن مشاور ازدواج تجویز می کنیم
ریش سفیدها و گیس سفیدها جلو بیایند
خودت را رها کن یک جشن طلاق هم بگیر و خلاص
بچه خودش مشکل خودش را حل می کند تو خودت را نجات بده


یونگ، آب پاکی را روی دست همه ما ریخت!

حالا در میان این دعواها و نظرات از سنتی گرفته تا مدرن، آمارها نشان می دهد هیچکدام توفیقی نداشته است.

نسخه ها از در و دیوار می آید تا بحران رابطه زناشویی را حل و فصل کند. غافل از این که به قول کارل گوستاو یونگ رابطه زناشویی به ندرت بدون بحران شکل می گیرد.

پس همه با هم بدون این که به در و دیوار بزنید که خودتان را از این به اصطلاح طلاق عاطفی خلاص کنید، بروید سر خانه و زندگی تان و به طرف بگویید یونگ گفته ما هیچ مشکلی نداریم و من به جر و بحث ادامه می دهم!!!

نیچه حجت را بر همه زن و شوهرها تمام کرد

نیچه می گوید ازدواج یعنی آمادگی برای یک گفتگو مادام العمر.
عجب خدا را شکر شاهد از غیب رسید. پس ما می توانیم تا آخر عمر بزنیم به سر و کله هم و همچنان هم ادامه بدهیم.
بزنید. راحت باشید هیچ اشکالی که ندارد هیچ، این نشان از سالم بودن رابطه شما هم می دهد.
و اگر حوصله گفتگو ندارید باید بگویم فرصت لذت بزرگی را در زندگی از کف خواهید داد.
با هر کس هم ازدواج کنید تا آمادگی به گفتگو نداشته باشید، همین آش و همین کاسه است.

تبصره یونگ و طرفدارانش بر نحوه گفتگو

این که عشقولانه، جوگیرانه، از سر هوس و دلایلی که اینجا گفتیم شما ازدواج کرده باشید، موضوع ما نیست. بالاخره این گفتگوها یک دوره ای دارد و تمام می شود.
یونگ و همکاران و هم عقیده های او معتقد هستند ازدواج در نیمه دوم عمر یک رابطه روانشناسانه است. یعنی دو طرف با گفتگو تلاش می کنند یکدیگر را در مسیر تکامل فردی قرار دهند و از این موضوع حمایت می کنند.

ننه ات این را گفت و بابات این را گفت
چرا آبجی ات آمد فلان تیکه را به من انداخت
من را در خانه حبس کردی تا در بیرون در پی پیشرفت خودت باشی

می تواند مورد گفتگو قرار گیرد و اشکالی هم ندارد ولی باید ریشه یابی شود که این بحث ها از کجا نشات گرفته اند، و بعد باید بدانیم اگر این بحث ها اگر متعالی تر نمی شوند باید شک کنیم که گفتگوهای ما نه تنها روانشناسانه نیست، بلکه کودکانه و واپسگرایانه است.

اگر نمی دانید چگونه گفتگو کنید و از کجا گفتگو را آغاز کنید کتاب جوجه اردک زشت درون، و مجموعه شنیداری ازدواج؛ رنج مقدس را به شما پیشنهاد می کنم


نظرات کاربران 37 نظر ارائه شده است
سارا ارسال در تاریخ ۲۱ تیر ماه ۱۴۰۳

۱۹ سال پیش به اجبار خانواده ازدواج کردم از ۱۴ سالگی تا الان دارم زجر میکشم خیلی درد داره که مجبور باشی با کسی زندگی کنی که ازش متنفررری دوتا بچه دارم
به شدت خود خواهه
بد بدهن
بد اخلاق
زورگو
دست بزن داره
خسیسه به زور خرج خوراک میکنه اونم به بدبختی میتونم برسونم با اون مقدار ناچیز که میده خودم کار میکنم بیشتر از خودم خرج میکنم حقوقم زیاد نیست
حاضر با این شرایط زندگی کنم ولی دیگه چشمم به این بی خاصیت نیفته نابودم کرده از لحاظ زناشویی خیلی اذیتم میکنه خونه ما کوچیکه اتاق خواب هم نداریم ولی بازم اینقد بیشعوره رابطه میخواد اونم به کم راضی نمیشه...با اینکه دختر ۱۴ ساله ام یه بار رابطمونو دیده😰😰😰😓😓😓😓😓😓😓😓
دیگه نمیتونم نپبکشم خستم تورو خدا کمکم کنید خیلی برا طلاق اقدام کردم نشد کسی پشتم نیست خانواده ام نمیزارن ....... میخوام طلاق عاطفی بگیرم ولی قبول نمیکنه راه چاره بم بگید یه نفس راحت بکشم

سارا ارسال در تاریخ ۲۱ تیر ماه ۱۴۰۳

۱۹ سال پیش به اجبار خانواده ازدواج کردم از ۱۴ سالگی تا الان دارم زجر میکشم خیلی درد داره که مجبور باشی با کسی زندگی کنی که ازش متنفررری دوتا بچه دارم
به شدت خود خواهه
بد بدهن
بد اخلاق
زورگو
دست بزن داره
خسیسه به زور خرج خوراک میکنه اونم به بدبختی میتونم برسونم با اون مقدار ناچیز که میده خودم کار میکنم بیشتر از خودم خرج میکنم حقوقم زیاد نیست
حاضر با این شرایط زندگی کنم ولی دیگه چشمم به این بی خاصیت نیفته نابودم کرده از لحاظ زناشویی خیلی اذیتم میکنه خونه ما کوچیکه اتاق خواب هم نداریم ولی بازم اینقد بیشعوره رابطه میخواد اونم به کم راضی نمیشه...با اینکه دختر ۱۴ ساله ام یه بار رابطمونو دیده😰😰😰😓😓😓😓😓😓😓😓
دیگه نمیتونم نپبکشم خستم تورو خدا کمکم کنید خیلی برا طلاق اقدام کردم نشد کسی پشتم نیست خانواده ام نمیزارن ....... میخوام طلاق عاطفی بگیرم ولی قبول نمیکنه راه چاره بم بگید یه نفس راحت بکشم

رضا ارسال در تاریخ ۲۸ خرداد ماه ۱۴۰۳

من‌ یه مرد هستم‌من یکساله از توهین ها و رفتارای زننده همسرم به شدت ناراحتم به طوری که دیگه هیچ حسی بهش ندارم حتی بدم‌میاد بهش دست بزنم مخصوصا اینکه چندتا خواهرم داره و یکسره زندگی منو با اونا مقایسه میکنه برجی ۵۰ میلیون قست وهزینه واجاره میدم هرچی داشتمو نداشتمو بهش دادم از رهن خونه بگیر تا کل لوازم و حتی ماشینم خریدم به نامش باورکنین تو خیابون دخترای دیگه رو میبینم تحریک میشم ولی اصلا هیچ حسی به ایشون ندارم شاید بپرسین چرا طلاقش نمیدم باید بگم فقط دلم میسوزه براش که بعد من نابود نشه مخصوصا با اون خانواده ایی که داره دوس ندارم شاهد نابودیش باشم چون خودمم بچه طلاقم و نابودی مادرمو دیدم وحتی الانم مادرم محتاج منه تورو خدا یکی به من بگه چیکار کنم .

رها ارسال در تاریخ ۰۳ خرداد ماه ۱۴۰۳

بیست ساله ازدواج کردم.دوتا بچه دارم هجده و سیزده ساله.در زندگی زناشویی خیانت دیدم ولی گذشت کردم.همسرم با کوچکترین مشکل به سمت خونوادش میره و پشت سر من حرف میزنه.وقتی چند روز سکس نداشته باشیم وانمود میکند که میخواهد به من خیانت کند.جایی شنیدم که گفته است اگر همسرم یک هفته ی دیگر با من نخوابد به سراغ زنان خیابانی میروم .قسمت بد ماجرا اینجاست که در حضور من خیلی ابراز علاقه و صداقت میکند.دیگر بهش اطمینان ندارم نه به حرفهایش و نه به ابراز علاقه اش.چه کنم؟

FM ارسال در تاریخ ۰۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳

بچه سه قلو دارم‌ که هنوز یک سالشون نشده همیشه خدا مادرش بینمون دعوا میندازه الان تقریبا ۴ ساله از ازدواجمون میگذره نمیتونم دعواهامون رو کنترل کنم دیگه تا اینکه دیروز همسرم بهم گفت که دیگه نمیخواد با من حرف بزنه و زندگی کنه حالا موندم آخر و عاقبتمون چی میشه

امیر ارسال در تاریخ ۲۵ اسفند ماه ۱۴۰۲

من حدود یکسال نامزد کردم. بارها ازش خواستم که عقد کنیم. ولی این خانم میکفت تا خونه نخری یه ماشین مدل بالا نگیری هرگز عقدنمیکنیم. این موضوع اذیتم میکرد.اگه کادو براش میگرفتم اگه مبلغ کادو کم بود اصلا قبولش نمیکرد و پسش میداد. و اون لحظه حسابی سرکوفت میداد.کار بجای رسید که من حسرت دریافت یک ذره محبت ازش داشتم.بجای محبت غر میزد. بدون اجازه جای میرفتم با خانواده دعواش شروع میشد. کم کم اون شور وشوقی که بهش داشتم از بین رفت. چند روز پیش بهش گفتم با وجود همه توهینا و تحقرای که بهم کردی ولی من دوست دارم. کمی از این مشکلاتی که بینمان هست قبول کن تا مشکلات حل بشه. گفت همش تو مقصری.ماندم چکار کنم به این رابطه ادامه بدم یا نه.

ادمین سایت بنیاد فرهنگ زندگی

قطعا بهترین راه حل، کمک گرفتن از مشاورین هست

M.h ارسال در تاریخ ۱۹ اسفند ماه ۱۴۰۲

من ده ساله طلاق عاطفی گرفتم چون شوهرم خیلی سرده انقدر که ۹ ساله بامن نخابیده اصلا براش مهم نیست که جدا بخابه نه هزینه پوشاکمو میده خوراکمو ب زور انقد ساکت و کم حرفه اعتیاد داره فقط تمام زندگی روزمرش شده کارش وبعد بیاد خونه بخابه باز صب کاربعد خونه خاب،کار بعد خونه خاب،کار بعد خونه خاب،اصلا زندگی رو انقد مسخراه گرفته که منو مریص کرده تازگیا داروی اعصاب میخورم وقتی عصبانی میشم یا سربچم داد میزنم یا خودمو انقد میزنم ک از حال میرم،بخاطر بچم و اخلاقای بد خانوادم ک پشتوانه ندارم نمیتونم جدابشم واقعا شما ی راهی جلو پام بذارین؟ آیا تکللیف ما زنهایی ک نیاز به محبت و عاطفه وحتی رابطه جنسی دارن چیه ؟ چرا هیچ قانونی نیست چرا ؟ چرا ما زنها انقد بدبختیم تکلیفمون چیه؟

لیلا ارسال در تاریخ ۰۵ اسفند ماه ۱۴۰۲

طلاق بگیرسریعععع

حدیث ۱۴۰۲ ارسال در تاریخ ۱۲ آذر ماه ۱۴۰۲

طلاق عاطفی تحت هیچ شرایطی جالب نیست خصوصاً برای یک زن با روحیات واحساسات لطیف،مگه چندبار یک انسان متولد میشه وحق زندگی بهش داده میشه که بخواد بخاطر حس مادرانه اش صرف بچه ای کنه که فردا بهایی به مادر یا پدرش نمیده ودر جواب این از خودگذشتگی شما شاید گلایه هم کنه که چرا تو همچین زندگی ای موندید وباعث میشه این رفتار شما فرزند هم محبت رو نبینه یاد نگیره وفردا اونم دچار مشکل بشه به نظرم یک زن باید این‌قدر شهامت وجسارت داشته باشه هم خودش رو نجات بده جدا بشه هم از آسیب رسوندن به فرزندان خودش وحتی شوهرش جلوگیری کنه.چرا یک مرد بخاطر طلاق عاطفی به راه بدی کشیده بشه یا خود زن وچرا باید از مهم ترین نیاز های جسمی روحی خودش که حق طبیعی هر فردی هست بگذره وچشم پوشی کنه

تینا ارسال در تاریخ ۱۷ مرداد ماه ۱۴۰۲

نسیم جان، انگار دقیقا زندگی منو گفتی! منم ۱۸ ساله مثلا ازدواج کردم، به خاطر دو تا طفل معصوم ام ماندم ولی به تازگی درمان رو شروع کردم، ما با انسانهای بیماری زندگی می کنیم که خودشون قبول ندارن که بیماران و ما رو هم بیمار کردن.