۱۹ مرداد ماه ۱۳۹۷ ​یونگ کیست و روانشناسی تحلیلی او به انسان امروزی چه کمکی می کند.
سطح مقاله : پیشرفته

یونگ خودش به اندازه کافی پیچیده است، هنر این مطلب ساده و بی‌پرایه صحبت کردن از یونگ است. طوری که هرکس با هر سطح از معلومات با آن ارتباط بگیرد

یونگ تک و تنها

کارل گوستاو یونگ 1875 بدنیا آمد. یونگ کوچولو روستایی بود. تنها بود. تا مدرسه هم نرفت همین‌طور تک و تنها و بدون همبازی بود. رابطه با بابا که رسما تعطیل ولی عاشق مادرش بود.
وقتی هم بزرگ بود آن قدر که با تنهایی لذت می‌برد و آن را منبع الهاماتش می‌دانست، از هیچ چیز دیگری خوشش نمی‌آمد.

یونگ، رفیق فروید

کارل گوستاو یونگ دوست گرمابه و گلستان آقای فروید بود. این دوستی تا آن‌جا ادامه پیدا کرد که فروید، یونگ را جانشین خود کرد.
یونگ خمیرمایه مقلد بودن را نداشت و همه خواب‌هایی که فروید برایش دیده بود را برهم زد و مسیر خودش را در پیش گرفت.


یونگ و فروید


یونگ علیه فروید!

دعوا سر این بود که فروید اعتقاد داشت مسائل جنسی محرک اصلی انگیزه‌های فرد در زندگی است و یونگ این محدودیت را نپذیرفت و اعتقادش بر این بود که این فقط یکی از انگیزه دهنده‌هاست و مسائل دیگری نیز در این بین وجود دارد.

البته این دعوای اصلی بود. از دعواهای دیگر هم خواهیم گفت.

او آن قدر درگیر بیمارانش شد تا فهمید درست است که فروید به درک‌های خوبی از روان رسیده ولی پیچیدگی‌ها بیش از این‌هاست.
بالاخره سال 1912 یونگ کار را تمام کرد. او کتاب «تکامل فردی و سمبل‌های لیبدو» را نوشت و حرفش را زد.

آقای یونگ شما زیاده‌روی کردی! اخراجی!


یونگ و فروید

یونگ در کتابش با بررسی یک بیمار اسکیزوفرنی، به طریق عجیبی، متوجه ارتباطات تخیلات آن زن با اسطوره‌های فرهنگ و اعصار مختلف شد. اگر فروید الان اینجا بود حتما موضوع آن بیمار را در عقده ادیپ خلاصه می‌کرد.

از نظر فروید این کارها زیاده‌روی بود.


از این کشف یونگ که بعدها به نظریه «ناخودآگاه جمعی» معروف شد، بیشتر خواهیم گفت.

یونگ در بنیاد فرهنگ زندگی


رابطه فروید و یونگ را خیلی‌ها، رابطه پدر و پسری می‌دانستند، ولی تحمل یونگ برای هر پدری دشوار بود. عقاید محکم و انعطاف‌ناپذیر فروید درباره ماهیت روان، نیز برای هر پسری غیرقابل تحمل بود.


تیپ‌های شخصیتی


در فیلم رو در رو با یونگ، یونگ به اختلافاتش اشاره می‌کند و پرده از تئوری تیپ‌های شخصیتی که خود مبدع آن بود، برمی‌دارد.

او در این گفتگو می‌گوید که بعد از مدتی متوجه شد که رویاپردازی و ذهن شهودی جزئی از ساختار روان او بوده است، در صورتی که فروید به‌جای ارتباط با شهود به کسب دانش از طریق علوم تجربی تاکید بیشتری داشته است.

بعدها مادر و دختری به نام ماریگز بریگز آمدند و این نظریه یونگ را وسعت دادند و اسمش را گذاشتند مدل MBTI . که از این مدل در شرکت‌های ایرانی زیادی برای استخدام افراد و درک انگیزه‌ها و استعداد آن‌ها برای تصدی یک شغل استفاده می‌شود.


بنیاد فرهنگ زندگی الی ما شاءاالله کتاب در حوزه‌های کودک و نوجوان، تیپ‌های مادران، ریشه تیپ‌شناسی در شکل‌گیری اختلاف‌ها و روش حل آن و مسائل زناشویی منتشر کرده و این روال، ادامه‌دار است.


اگر دنبال راه حل سریع برای درک اختلافات نگرشی‌تان با بقیه (فرزند، همکار، همسر و...) می‌گردید، به شما توصیه می‌کنیم قبل از این‌که درگیری‌های شما مثل یونگ و فروید بالا بگیرد، از منابع MBTI معرفی شده استفاده کنید.


ناخودآگاه جمعی و اسطوره

برگردیم سر موضوعی که عامل اصلی درگیری فروید و یونگ شد. یعنی کشفی که یونگ انجامش داد.

یونگ گفت: « ما آدم‌ها خاطراتی را با خودمان حمل می‌کنیم که در طول زندگی مان آن‌ها را به‌دست نیاورده‌ایم.»

به حق حرف‌های نشنیده!

خیلی دانشمندان، یونگ را به خاطر این موضوع مسخره کردند.

شما دیگر لطفا این کار را نکنید. صبر کنید یک لحظه الان روشنتان می‌کنم.

جوان‌های الان در محاوراتشان می‌گویند فلانی «خدای فهمه» یا فلانی «خدای قدرته» یا فلانی «خدای عشق و حاله» یا فلانی برای خودش اسطوره است.
احتمالا این‌ها کلاس یونگ رفتند یا بهترین کتاب‌های یونگ را خواندند.

برگردیم سر ماجرای خودمان!

یونگ هم به مرور مثل بر و بچه‌های جوان خودمان ولی خوب خیلی حرفه‌ای فهمید که اجداد ما در هر فرهنگ و تمدنی یکسری خدا داشتند که اسمشان اسطوره بوده است. مثلا قدرت، لذت، پرورندگی، تعهد، نظم و سازماندهی، توجه به عواطف، معناگرایی در زندگی و.... هر کدام یک خدایی در بین اسطوره ها قدیمی داشتند.

در گذشته‌های دور، انسان باستانی، برای درک دنیای پیرامون خودش و قدرت‌هایی که در دنیا حاکم هستند، اسطوره‌ها و افسانه‌هایی را تعریف می‌کردند. اسم هر اسطوره هم قوانین موجود در عالم را تعریف می‌کرد.


مثلا اسطوره آناهیتا نماد باروری، شفا و خرد در ایران یا اسطوره زئوس نماد قدرت در یونان باستان بوده است.


سقراط بی‌احترامی به خدایان را موجب انتقام آن خدا و ایجاد مشکلات برای انسان می‌دانست.


بله مثلا ممکن است من نسبت به زئوس که خدای قدرت و دوراندیشی‌ست، بی‌توجه باشم و به همین خاطر فقط جلوی پایم را ببینم. یک‌دفعه بعد از چهل سال برمی‌گردم عقب را می‌بینم، ای وای زندگی من به فنا رفت!! من حواسم به درس خواندن و کار بود ولی طوری زندگی‌ام را جلو بردم که تا آخر عمر برای خودم هیچ منبع درآمد و سرمایه‌گذاری که بتواند موقع پیری دستم را بگیرد، درست نکردم. این یعنی بی‌احترامی به خدای زئوس!
حالا این در حالی است که من عمرم را وقف احترام گذاشتن به خدای آپولوکردم، یعنی زندگی من یک ریتم و نظمی داشته و من با این نظم تحصیلات عالیه داشتم و یک جای خوب هم استخدام شده‌ام.


رابرت الکس جانسون، روانکاو پیرو مکتب کارل گوستاو یونگ می‌گوید: «امروز ما با نشانه‌های روان‌رنجوری طرف هستیم. ما زئوس را نمی‌شناسیم بلکه سردرد داریم. ما دیونوسیوس (خدای لذت) را نمی‌شناسیم به همین خاطر به‌جایش مست و پاتیل شدن را داریم.»




الان بهترین موقعیت برای کسانی است که می‌خواهند بدانند کدام خداها را زیست می‌کنند و به کدام‌ها تا الان بی‌احترامی کردند که به کتاب های انواع مردان و انواع زنان انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی نگاهی بیاندازند. این کتاب‌ها کمک می‌کنند تا ریشه مشکلاتی که امروز با آن دست و پنجه نرم می‌کنید را دقیق‌تر بشناسید.


خب فکر می‌کنم تکلیف ناخودآگاه جمعی مشخص شد. این اسطوره‌ها و داستان‌های افسانه‌ای همگی در روان ما از تاریخی ازلی جا گرفته‌اند و اداره زندگی ما را به‌طور کاملا زیرپوستی و ناخودآگاه انجام می‌دهند.


سایه

یونگ کشفی دارد که خیلی ها معتقدند اگر این کشف درست به دنیا معرفی شود، صلحی پایدار در دنیا پدید خواهد آورد و برخی هم معتقدند باید به این خاطر به او جایزه صلح نوبل داد.

بله این کشف نامش «سایه» است.

اگر به شما بگویند حسود، فضول، احمق، نادان، بیشعور و.... به شما چه حسی دست می‌دهد؟

صبر کنید. سرم را نَکَنید. ببخشید فقط قصدم توضیح یکی از محتویات روانی است که کارل گوستاو یونگ کشف کرده بود.

من آدم قد کوتاهی هستم. طبیعتا اگر در خیابان راه بروم و کسی از پشت داد بزند دراز، من همچنان به راه خود ادامه می‌دهم و اصلا بر نمی‌گردم.
بله اگر یکی به شما چیزی از این صفاتی که گفتم و حالتان بد شد یا هر صفت دیگری را به شما نسبت داد و باز هم حال‌تان بد شد، مطمئن باشید شما نسبتی با آن صفت دارید و باید حتما برای آن کاری کنید.

یونگ می‌گوید سایه همین‌طور در روان ما، همچون یک دشمن جنایتکار ما را تعقیب می‌کند.
بنابراین صفات بد همیشه همراه ما و در روان ما جای دارند.
یعنی من و شما همیشه یک حسود درون‌مان داریم، همین‌طور یک جانی و آدم‌کش!

واقعا تا حالا برای شما پیش نیامده بخواهید سر به تن کسی نباشد؟ آن همان جانی آدم‌کش درون شماست که می‌خواهد سر به تن فلانی نباشد.

حالا که قانع شدید صفات بد درون شماست، به این صفات بد در روانشناسی یونگ می‌گوییم «سایه».

کارل گوستاو یونگ و سایه


متاسفانه سایه را همه انکار می کنند.

ولی رفتار سالم این است که هیچ چیز را نباید از روانمان دور بریزیم.

وقتی حسادت به سراغ من می‌آید، باید یک مکثی به خودم بدهم و از خود سوال کنم:

«چرا الان من به داشتن فلان چیزحسادت می­‌کنم؟»

«احتمالا من دوست دارم فلان چیز را داشته باشم»

«چرا نرفتم دنبال فلان چیز که آن را داشته باشم؟»

«احتمالا به خاطر این بوده که من در خودم فلان توانمندی را که برای داشتن فلان چیز نیاز است پرورش ندادم»

تمام شد!

کشف شد.

سایه به من کمک کرد. حسادتم به من کمک کرد!

من باید فلان کار را انجام بدم و به توانمندیم اضافه کنم.

سایه‌ها کثیف نیستند، آن‌ها هستند تا ما را راهبری کنند.

جالب است بدانید که هر ملتی سایه جمعی دارد و اگر نتواند درست این سایه را تشخیص دهد، می‌تواند مصیبت‌هایی برای دنیا پیش بیاورد. یونگ در دوره خودش متوجه سایه جمعی آلمان‌ها در زمان ظهور هیتلر شد و طرح این موضوع مشکلاتی را هم برای او ایجاد کرد.

تصور کنید غرور نابخردانه نازی‌‎ها چه فاجعه‌ای را در دنیا رقم زد.

پس شما هم اگر در هیات انتخاب جایزه صلح نوبل بودید، مطمئنم این جایزه را با افتخار به کارل گوستاو یونگ می‌دادید.

بنیاد فرهنگ زندگی کتاب‌های زیادی در حوزه سایه دارد ولی کتاب جوجه اردک زشت درون برای شروع کتاب خوبی است و همین‌طور دیدن فیلم نیمه تاریک وجود که بنیاد فرهنگ زندگی آن را دوبله کرده است.



عقده


یکی از موضوعاتی که در ناخودآگاه فردی همه ماست، عقده است.

عقده به معنای «گذشته» است.

هر کدام از ما وقتی به دوران کودکی خود برگردیم، می‌بینیم حس، خاطرات و تصاویری را از آن دوران با خود در روانمان ثبت کرده‌ایم.

مثلا ممکن است در کودکی توجهات زیادی به سمت شما آمده و به همین خاطر یک جایی احساس خاص بودن به شما دست می‌دهد.

یا شاید برعکس آن‌قدر به شما ایراد گرفته‌اند و خاطرات بد برایتان به جا گذاشته‌اند که حس می‌کنید حتی با این که سن و سالی از شما گذشته، ولی اعتماد به نفس لازم را ندارید.

جمله کلیدی یونگ این است: «شما عقده را ندارید، این عقده‌ها هستند که شما را دارند».

بله، شما باید و حتما عقده‌هایتان را بشناسید و گرنه مشکلات حادی را می‌توانند در زندگی شما پدید بیاورند.

مجموعه‌های شنیداری عقده ها برای درک این موضوع می‌توانند کمک کننده باشند.

همچنین، توصیه می‌کنیم در صورتی که علاقمند به آگاهی بیشتر درمورد مباحث شیرین عقده و سایه در طی جلسات روان درمانی هستید، مطالعه مقاله "یک روان درمانی خوب چگونه پیش می‌رود؟" را به هیچ وجه از دست ندهید.

عقده ها


همزمانی


قرار مهم کاری داشتم و بلیط هواپیما را گرفتم که حتما و بدون تاخیر به این قرار برسم. چون این فرصت دوباره برای من تکرار نمی‌شد.

یک آژانس گرفتم که حتما سر موقع به هواپیما برسم.

وقتی ماشین وارد اتوبان منتهی به فرودگاه شد، دچار مشکل فنی شد.

همین که حس کردم کار دیگر تمام است. ماشین بنده خدایی به ما رسید و من سوارش شدم. خوشحال بودم که خدا رحم کرد.

ولی وقتی رسیدم گفتند هواپیما پرواز کرده است. من ساعتم را باید یکساعت عقب می‌کشیدم!

همین‌طور که بی‌حال و ناامید روی صندلی انتظار فرودگاه نشسته بودم، صدای مهیبی به گوش رسید!

هواپیمایی که قرار بود سوار آن باشم، به یک ساختمان برخورد کرده بود.

موضوع این نیست که خدا به خیر گذراند یا نه؟

موضوع این هم نیست که من باید می‌مردم و الان نمردم.

موضوع شاید برای شما صرفا یک داستان باشد و هیچ حسی هم با آن نداشته باشید.

حتی ممکن است بگویید که خب، این اتفاق برای هرکسی می‌تواند بیافتد، ولی این موضوع به من تکانی اساسی داد! حس کردم فرصتم کوتاه است. کارهای اساسی‌تر از قراری که قرار بود یک پروژه بلندمدت را پیش رویم بگذارد، برایم وجود دارد که باید سراغ آن‌ها بروم.



« هیچ چیز تصادفی نیست!»


این موضوع مهمی است که کارل گوستاو یونگ در دهه آخر عمرش آن را در روان فهمید و نام آن را «همزمانی» گذاشت.

به این معنی که احساسات ما با دو رویداد که به نظر می‌آید اتفاقی رخ داده، درگیر می‌شود و ما با آن تکان می‌خوریم.

ازدواج، شغل و نقاط عطف زندگی ما همه گویای این موضوع هستند که اتفاقاتی که از قبل اصلا فکر آن را نمی‌کردیم و یا برنامه‌ریزی برای آن نکرده بودیم رخ می‌دهند و زندگی ما را به سمت و سویی می‌برند که هیچ‌گاه فکرش را هم نمی‌کردیم.


با این کشف ما فهمیدیم که دنیا بر قاعده‌های علت و معلولی که ما فکر می‌کنیم، بنیان نهاده نشده و هزار و یک اتفاق بدون برنامه‌ریز رخ می‌دهد و ما باید با هر بازی که در این عالم برای ما تعیین می‌شود، به بهترین شکل ممکن نقش خود را ارائه دهیم.


کتاب کشف حکمت اتفاقات به خوبی به این کشف کارل گوستاو یونگ پرداخته است.


بنیاد فرهنگ زندگی مرجع تخصصی برگزار کننده کلاس، منتشر کننده کتب،فیلم و نرم افزار در حوزه روانشناسی تحلی یونگ


ضمنا اگر با تنهایی و احساس تنهایی خود راحت نیستید، حتما سری به مقاله تنهایی و احساس تنهایی در جهان امروز بزنید.


اگر مشتاق شنیدن، دیدن و گوش دادن بیشتر در موضوع روانشناسی تحلیلی یونگ هستید این سایت متمرکز بر این بحث همیشه میزبان شماست. دهها کتاب، مطلب، مقاله، فیلم و کلاس در این حوزه در این سایت گردآوری شده است.

نظرات کاربران 11 نظر ارائه شده است
کاربر گرامی تنها نظرات افرادی که دارای پنل کاربری هستند، نمایش داده می شود
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
مهدی زارع‌پور ارسال در تاریخ ۲۵ فروردین ماه ۱۴۰۰

درود و آرزوی بهترین‌ها
از اینکه با قلمی روان و جذاب، موضوعات مهم و اساسی را مطرح فرمودید، صمیمانه متشکرم.
بدون شک، اگر متن فوق، یک مرتبه مورد ویراستاری قرار گیرد، لذت دو چندان به مخاطب خود هدیه می‌دهید.

فاطمه باقری ارسال در تاریخ ۲۱ دی ماه ۱۳۹۸

بسیار عالی سپاس فراوان

مهناز فروهر ارسال در تاریخ ۰۰۶ خرداد ماه ۱۳۹۸

بسیار عالی بود

ادمین سایت بنیاد فرهنگ زندگی

سپاس

مینا ارسال در تاریخ ۲۲ مهر ماه ۱۳۹۷

مقاله ی فوق العاده ای بود کیف کردم .... فکر میکنم دارم در مسیری میفتم که تمنای قلبیم بوده ....خداوند را بینهایت سپاس ....

هلنا ارسال در تاریخ ۰۰۶ شهریور ماه ۱۳۹۷

یروز خیلی مستاصل بودم و رنگ زدم بدوستی تا در مورد پریشونیم باهاش حرف بزنم.گفت برو حرفای سهیل رضایی گوش بده.فلان کتابم بخون.همجا رو زیر ورو کردم تا سایت پیدا کردم و گیج و ویج که اینجا چیه؟اون کیه؟این چیه؟از کجا شروع کنم؟چی بخونم؟.و....الان این مقاله بالا خیلی آرومم کرد منظم شد ذهنم.الان میدونم بایداز کجا شروع کنم.ممنون

مریم ارسال در تاریخ ۳۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

سلام...
دیرووز روز عرفه بود...من ولی فقط داشتم فایلای خودشناسی آقای دکتر رضاییو گوش میکردم. تا غروب نرسیدم دعایی بخونم اما برای من گوش داد به این فایلا و روز عرفه یجور همزمانی بود.
بهترین کاری که میشد رو اتفاقا انجام دادم. یبار دیگم یه تجربه جالب اما اتفاقی رو دو سال پیش توی همین روز عرفه داشتم که باعث شد فوت مادرم رو بعد از 12 سال درک کنم و بپذیزم. هیچوقت فراموشش نمیکنم.

بسیار تشکر بابت انتقال مفاهیم و محتوایی که واقعا باعث رشد فردی و اجتماعی میشه و پروفسور یونگم خدابیامرزتش.

مریم ایناللو ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

مطالب مفید‌و آموزنده ای بودسپاسگزارم

Ali09387049507 ارسال در تاریخ ۰۰۳ اسفند ماه ۱۳۹۷

درودبرشما

فریده ارسال در تاریخ ۲۰ مرداد ماه ۱۳۹۷

خیلی ممنونم.من اول راه هستم.هزارویک سوال دارم.چندین کتاب مثل جوجه اردک زشت درون، مرداب روح، رهایی از غم جدایی و... خوندم.نمیدونم چرا بیشتر گم میشم. کمی گیج شدم انگار و احساس تنهایی میکنم.انگاریه بار سنگینی رو باید تنهایی حمل کنم.گمونم این حس تنهایی برام عقده است چون تادرموردش حرف زدم گریه ام گرفت.ممنون میشم راهنمایی صورت بگیره

بنیاد فرهنگ زندگی ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

لطفا در مورد این حس خودتان بیشتر توضیح بدید

خاطره نیکویی ارسال در تاریخ ۱۹ مرداد ماه ۱۳۹۷

چقدر نیاز داشتم این مطلب رو بخونم.ازتون ممنونم که به پیشرفت خرد جمعی کمک میکنید

طاهره سادات میراسکندری ارسال در تاریخ ۱۹ مرداد ماه ۱۳۹۷

عالی مثل بقیه مطالب