در این قسمت میخواهیم بدانیم که در جلسات روان درمانی تحلیلی چطور میتوانیم به روان تحلیلگر اعتماد کنیم؟ آن کسی که میخواهد روان مرا تحلیل کند باید چگونه فردی باشد؟ و مسائل و مخاطراتی که در این مسیر منتظر روان درمانگر است، چیست؟
(برگرفته از گفتگوی سهیل رضایی با یکی از مشاوران روانشناس فعال در مرکز مشاوره بنیاد فرهنگ زندگی)
در قسمتهای اول ، دوم و سوم همین نوشتار، از جزئیات ریز مسیر روان درمانی خوب و موفق مثل ترسهای مراجع یا ویژگیهای مشاور خوب صحبت کردیم. حتی در این مورد که چرا دوست نداریم مسائلمان کشف شود یا چگونه میتوانیم مشاورمان را فریب بدهیم، هم نوشتیم. در این قسمت میخواهیم بدانیم که چطور میتوانیم به روان تحلیلگر اعتماد کنیم؟ آن کسی که میخواهد روان مرا تحلیل کند باید چگونه فردی باشد؟ و مسائل و مخاطراتی که در این مسیر منتظر روان درمانگر است، چیست؟
صحنه چهارم: نقش روان تحلیلگر در روان درمانی خوب و موفق
آیا تا به حال شده که پا به جلسه روان درمانی تحلیلی بگذارید و بعد از یکی دو جلسه به این نتیجه برسید که: «نه! این مشاور هم به درد نمیخورد!»؟ یا اینکه در جلسات درمان روانشناختی از این بترسید که حرفهایی که میزنید چطور برداشت خواهند شد؟ اگر اینطور است دعوتتان میکنم که با این بخش از مقاله امروز همراه ما باشید.
حالا میرسیم به وظایف مشاور روان تحلیلگر و اینکه چه کاری از او برای مراجع برمیآید؟
برای مراجعی که سخت شکستخورده،غمگین یا خشمگین است و یا لبریز از پرسشهای گوناگون قدم به مسیر درمان گذاشته است، پاسخ به این پرسش اهمیت زیادی دارد! در این زمان، مشاور گفتههای مراجع را شنیده، رفتار او را مشاهده کرده و حتی آنچه مراجع در پستوی ذهنش پنهان کرده بود (که حتی ممکن است خودش هم به آن آگاه نباشد) را هم تا حدودی کشف نموده است. اکنون او قرار است با کمک همین دادهها به مراجع کمک کند تا نقشه روانی واقعی خودش را پیدا کند. نقشه روانی هم یعنی روبرو شدن مراجع با آنچه که هست و آن چیزی که میخواهد و بعد هم چیدن یک بنای تازه! یعنی بعد از رویارویی با من مطلوب و من موجود و پذیرش واقعیت، راهها خود به خود پیدا میشوند، چراغها تک به تک روشن میگردند و آنچه مراجع سالها از آن گریخته بود، به کمکش میآید. از این پس او میتواند نقشه تازه و مدرنی بر اساس نیازهای اصیل خودش بسازد و آن کهنه نقشه ترسیم شده بر پوستین عقده را کنار بگذارد.
ببینم، نسیم خوش یمن آزادی موجود در این جریان را شما هم حس میکنید؟!
در مسیر درمان روانشناختی، مراجع متوجه میشود که آنچه مانع اصلی رسیدن او به اهدافش بوده، از تضاد و تعارض بین اهداف مطلوب و واقعیت موجود درون خودش سرچشمه میگرفته است! یعنی چون به درونش آگاهی نداشته، اهدافش هم بر اساس منِ مطلوب عقده بنا شده بوده نه منِ مطلوب خود وی! به عنوان مثال بیایید به تجربه مونا نگاهی بیاندازیم.
مهاجرت به انگلستان و دور شدن از فشارهای زندگی در ایران، رویای همیشگی مونا بود. مونا با اتمام تحصیلات آکادمیک، راهی انگلستان شد تا به آرزوی خود جامه عمل بپوشاند. پس از مدتی، زندگی در لندن سرد و نمناک با آب و هوای همیشه ابری و خاکستریاش، مونا را که به آفتاب داغ خوزستان عادت داشت به شدت دلزده نمود. از نظر او رفتار انگلیسیها هم مانند آب و هوای کشورشان سرد و نچسب بود! سه ماه بعد احساس تنهایی چنان به مونا غلبه کرد که چمدانش را بست و برای همیشه به ایران بازگشت. اما آیا واقعا رفتار انگلیسیها یا آب و هوای لندن مسؤول ماجرا بود؟ مسلما نه! مساله هدف مونا بود که بر اساس عقده طرحریزی شد و برای او دورنمایی رویایی و زیبا از یک زندگی بدون دردسر آفرید. مونا برای فرار از مسائل حل نشده خودش به مهاجرت روی آورده بود نه برای میل به رشد و تغییر.
یکی از پتانسیلهای روان درمانی خوب و موفق این است که مشاور در طی گفتگوها به تدریج متوجه میشود نبردهای واقعی مراجع چیست!؟ این نبردها در واقع، نبرد بین عقدههای قدیمی (راههای همیشگی) و آگاهیهای جدید (راههای تازه) است. رابرت الکس جانسون در کتاب راهبری زندگی با شهود درونی جمله زیبایی دراینباره مینویسد: «شرح آنچه در یک تحلیل در جریان است، بدون ناچیز نشان دادن فرایند، کار سختی است. این به نوعی یک رابطه عاشقانه بدون هیچ بعد شخصی است که بین دو نفر در جریان است.»
کاملا درست است! یکی از پلهای مهم ارتباطی بین روان درمانگر و مراجع، پل تحلیل همراه با همدلی است. روان تحلیلگر در روان درمانی خوب و موفق، با درک و تحلیل درست عقده، ظرفیت نبردها را در مراجع بررسی و او را همراهی میکند. اما در طی نبرد چه رخ میدهد؟
در طی نبرد، مراجع متوجه میشود که موظف است ضمن پذیرش مسؤولیت زندگی خود، از فرافکنی دست بکشد و زندگی مسؤولانه و بالغانه با تمام زخمها و مرهمهایش را در پیش بگیرد.
چگونه در طی جلسات روان تحلیلی به مشاورم اعتماد کنم؟
سهیل رضایی میگوید که یکی از مهمترین مسائل در جلسات روان درمانی خوب و موفق، احساس امنیت مراجع در حضور روان تحلیلگر است. این احساس امنیت باعث میشود تا یک ریسمان ارتباطی قوی بین مراجع و مشاور شکل گرفته و مراجع بتواند به کمک این ریسمان کم کم از چاه زخم خود پایین برود و به عمق نزدیک شود. حواستان باشد که این منطقه، منطقه مینگذاریشدهی روان است و مراجع در آستانه ورود به این ناحیه، ممکن است با تنشها، تکانهها، اضطرابها و تردیدهای متعددی روبرو شود. رابرت الکس جانسون مجددا در فصل دهم کتاب راهبری زندگی با شهود درونی به این مورد اشاره کرده و مینویسد: «وقتی مجرای تحلیل به درستی ساخته شده باشد امنیت، پذیرش، صداقت و بیواسطگیای را فراهم میکند که فرد به ندرت در زندگی این احساسها را تجربه میکند.»
در طی مسیر درمان روانشناختی، مراجع ممکن است نسبت به درمانگر دچار تردید شود. هراس از زخم خوردنِ دوباره، نیروی قدرتمندی است که قادر است مدتها و مدتها افراد را متوقف و یا حتی پشیمان کند. پس این مرحله علاوه بر مهم بودن، حساس هم هست. ممکن است مراجعی همین الان با خودش بگوید «خب! گیرم که به این مرحله هم رسیدیم، اصلا چگونه اعتماد کنیم؟ از کجا معلوم که بشود بعد این همه سختی به روان تحلیلگر اعتماد کرد؟»
پاسخ این است که برای اعتماد به روان تحلیلگر به دو مولفه نیاز است:
- قدرت روان تحلیلگر در حل مساله مراجع
- صداقت روان تحلیلگر در همراهی با او و مسائلش
کافی است مراجع این دو مؤلفه را در روان تحلیلگر ببیند و سپس جوانههای سبز اعتماد کم کم در درونش خواهند رویید. بعد از آن میتواند آرام آرام به مشاور، تجربه و تبحر وی و خیرخواهی واقعیاش تکیه کند و زره سنگین ترس را کنار بگذارد. او به تدریج حاضر میشود که با راهنمایی مشاور در جلسات روان درمانی تحلیلی جلو برود و به منطقه مینگذاری شده نزدیک شود.
البته مشاور هم باید مراقب باشد که در این خلال هرگز مراجع را مجبور به انجام کاری نکند، ولو اینکه میل زیادی به هدایت مراجع داشته باشد. روان تحلیلگران بنیاد فرهنگ زندگی لازم است به این نکته توجه کنند که مراجع برای اعتماد به مشاور باید بتواند آزاد باشد تا تجربیات روزانه، ترسها و امیدهای خود را بدون نیاز به سانسور، حفظ ادب یا احتیاطهای رایج مطرح کند. به گفته رابرت الکس جانسون این احساس امنیت، از نایابترین گنجینههایی است که میتوان به یک فرد هدیه داد.
برای رسیدن به این هدف در روان درمانی خوب و موفق، لازم است تمهیدات زیر در دستور کار ذهنی روان درمانگر قرار بگیرد:
- - به هیچ عنوان سعی نکند مانع برون ریزیهای کلامی مراجع شود.
- - از کلمه "نگو" در فرایند روان درمانی تحلیلی استفاده نکند.
- - با کلام و رفتار خود این حس را در مراجع ایجاد کند که: «هرچه میخواهد دل تنگت بگو.»
به این ترتیب یک لایه دیگر از دیوار ترسهای مراجع فروخواهد ریخت و خیالش راحت خواهد شد که کسی در اینجا درصدد سرزنش، قضاوت یا برچسب زدن به او نیست.
ایجاد امنیت، پل مستحکمی است که موجب جلب اعتماد فرد و تشویق او به ادامه درمان خواهد شد.
مرزهایی که مشاور در جلسات درمان روانشناختی باید داشته باشد
سهیل رضایی معتقد است که مشاور باید مراقب باشد که در حین گفتگوها برای اشتیاق خودش هم حد و مرز قائل باشد و حواسش باشد که به شوق کمک به فهم سریعتر مراجع، از آن مرز پا فراتر نگذارد. یعنی مشاوران مراقبت کنند که تمایلشان به بهبود زخمهای مراجع، بر ظرفیت روانی مراجع در درک زخمهایش غلبه نکند. به قول معروف برای هر مزاج یک نوع غذا مناسب است و نباید غذای سنگین به کسی که هنوز آمادگی هضم آن را ندارد، خوراند. پس همه چیز قدم به قدم و حساب شده باید پیش برود.
با این روش مراجع پس از گفتگو با روان تحلیلگر در مسیر درمان روانشناختی دچار احساس شرم و گناه نخواهد شد. چرا که احساس شرم و گناه عامل قدرتمندی در پس زدن و ایجاد تردید برای ادامه درمان افراد است. پس مشاور نباید مساله را پیش از موعد آنقدر بشکافد و روشن کند که مراجع دچار فروپاشی شود. واقعیت این است که حتی ورود بهار زودرس هم زمانی که هنوز زمستان به پایان نرسیده، باعث سوختن شکوفهها خواهد شد.
در این میان، مراجع اندک اندک با خودش در تماس قرار میگیرد و سایه خود را میبیند. سایه، همان شکاف بین «من موجود» و «من مطلوب» و همان زندگی زیست نشده است. سپس، روان تحلیلگر مراجع را آماده میکند که کم کم بین این دو، پل بزند و شکاف را به هم بدوزد.
به عنوان مثال مشاوران بنیاد فرهنگ زندگی در طی چند جلسه روان درمانی خوب و موفق با طرح سوالاتی از این قبیل میتوانند مراجعی را که در زنجیره ترسهایش گرفتار است، به تفکر درباره عمق مساله دعوت کنند: « تو ترسو بودن را در چه چیزی میبینی؟ ترسو بودن از کجا آمده است؟ اگر نترسی چه اتفاقی میافتد؟...» و همزمان به مراجع اطمینان بدهند که با تمام دانش، تخصص، آگاهی و توانمندیشان در کنار او خواهند بود و به عبور او کمک خواهند نمود. به این طریق، کم کم از مراجع اضطرابزدایی میشود و در این اضطرابزدایی چه بسیار رخدادهای مبارک که به وقوع خواهد پیوست.
مراجع از مشاور در جلسات روان درمانی تحلیلی چه میخواهد؟
اعتماد مراجع به روان تحلیلگر به معنی پیوند عمیق درونی مراجع با کسی است که توانسته او را همانگونه که هست، ببیند و بپذیرد. این پیوند آنقدر لطیف و آرامشبخش است که میل به طی کردن مسیر شفا را در فرد قوت میبخشد. اما سویهی دیگر اعتماد مراجع به مشاور معتمد در جلسات روان درمانی تحلیلی به این معنی است: «من از تو میخواهم کمکم کنی تا از دل تاریکی به سمت روشنایی حرکت کنم.»
علاوه بر این، مراجع نیاز دارد که در تمام مدت، اشتیاق کمک رسانی به خود را در وجود مشاورش ببیند. این اشتیاق، مایه دلگرمی او و توشه عبور اوست. به تدریج و با قویتر شدن مراجع، زمان رها شدن از وابستگی صِرف به مشاور خواهد رسید و مراجع، روی پای خود خواهد ایستاد و مسیرش را ادامه خواهد داد. مهم این است که در طی این دوران، شعله اشتیاق درمانگر به وجود مراجع نیز سرایت کند و راه کشف اعماق را برایش بگشاید.
مخاطرات مشاور روان تحلیلگر در مسیر روان درمانی خوب و موفق
یک روان تحلیلگر خوب همواره در طی هر مسیر با هر مراجع، با وجههای جدیدی از خود مواجه میشود که ممکن است او را به چالش بکشند. اصلا یکی از زیباییهای مسیر درمان نیز همین یکه خوردنها و نو به نو شدنهای مداوم مشاور است. پس لازم است که درمورد آنها تعمق کند و با سایر همکارانش نیز موضوع را درمیان بگذارد و قضیه را از پنجره نگاه آنها نیز به تماشا بنشیند. در این صورت، خطرِ افتادن در دام خودمحوری تا حد زیادی کاهش خواهد یافت.
از نگاه سهیل رضایی، یکی دیگر از مخاطرات احتمالی بر سر راه مشاور این است که ممکن است در حین صحبت با درمانجو ناگهان با یکی از وجوه کهن الگویی خود وارد ماجرا شود و دیدگاه کل نگرانه را فراموش کند. مثلا روان تحلیلگری که با وجه زئوسی خود با مراجع روبرو میشود ممکن است در برابر احساسات متناقض و دردهای مراجع شروع به سرزنش و ایجاد حس گناه در مراجع بکند درحالیکه آن موقع باید همدلی، حمایت و صبر مادرانه را وارد کارزار میساخت. اما زمانی که نیاز بود کهن الگوی دیمیتر ابتکار عمل را به دست بگیرد، ناگهان زیر سایه زئوس قدرت طلب نیرویش را به قهقرا میبرد. (در صورت علاقه به مبحث کهن الگوها میتوانید به اینجا و اینجا مراجعه کنید) اینجاست که مراجع ممکن است دچار احساس شکست شود. شکستی که این بار در برابر مشاورش بوده و این احساس ممکن است به قدری تلخ باشد که بتواند رشته ارتباطی او با مشاور را قطع کند. حتی ممکن است نیاز مراجع به حفاظت و حراست از هویت خود در برابر مشاور باعث شود که وی را به نادانی و نافهمی متهم نموده و یا بهصورت کاملا منفعلانه ناگهان ناپدید شود و درمان را کنار بگذارد.
در پایان، مجددا خاطرنشان میکنم که میزان آمادگی مراجع برای رویارویی با زخم در روان درمانی خوب و موفق، بسیار مهم است. زمان دادن به او برای کشف خودش، به این معناست که اگر ناامید و خسته شد، مشاور به او این اطمینان را بدهد که مسیر اگرچه بیانتهاست اما در پی این اضطرابها و ترسها به تدریج و به کمک نور آگاهی، شادیهای عمیق و اصیل جوانه خواهد زد و قطعا پذیرش مسؤولیت این سفر، راه را برای مراجع و مشاور در جلسات درمان روانشناختی هموارتر خواهد نمود.
جان کلام
آیا یافتن یک مشاور روان تحلیلگر خوب برای روان درمانی تحلیلی در میان خیل روانشناسان و مشاوران کاری ساده است؟ البته که یافتن یک روان تحلیلگر خوب، ساده نیست! اما چگونگی تعاملات بین مراجع و مشاور در درمان روانشناختی نیز قسمت مهمی از مسیر را رقم میزند. روان تحلیلگران بنیاد فرهنگ زندگی به کمک تخصص، تجربه و شهود درونی خود همراه با صداقتشان در نشان دادن زخمها و مسائل مراجع و همدلی با او میتوانند یک ارتباط خوب و امن را به وجود آورند. باید توجه داشت که احساس امنیت، سازنده اعتماد است و مولفه مهمی برای تداوم جلسات درمان به شمار میرود. از سوی دیگر روان تحلیلگر باید مراقب باشد که سایههای شخصیتی خودش ناگهان بر جلسات درمان حاکم نشده و مراجع را دچار احساس شرم و گناه نکند.
این سلسله مقالات چهار قسمتی، صحبتها و نگاه سهیل رضایی درباره روند جلسات روان درمانی خوب و موفق بود.
به نظر شما دیگر چه کارهایی از یک روان تحلیلگر خوب ساخته است؟
خوشحال میشویم که با ما در این مورد گفتگو کنید. پای صحبتتان هستیم.
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
همانطور که در متن بیان شد
️مشاهده گری روان تحلیل گر بسیار حائز اهمیت هست.
درک و همدلی درمانگر کمک میکند تا رابطه دوستانه ای بین مراجع و درمانگر صورت گیرد تا بیمار بتواند ابعاد تاریک وجودش را بهتر بپذیرد و تحمل کند تا بتواند بر مشکلات فائق آید. به قول سیلن بازوف از کتاب شفای رابطه دختر با مادر
"رابطه با درمانگر رابطه عادی نیست. داشتن دید آرمانی نسبت به درمانگر تا زمانی که از آن سوءاستفاده نکند، میتواند سودمند باشد. مهم نیست که رابطه بیمار با درمانگر موقتی است، زیرا تجربه صمیمت دائمی است و هرگز از بین نمیرود.تجربه ای که در دنیای درونی افراد، به عنوان نقطه ارجاع دائمی باقی میماند: یادآور شخص برای صمیمیت. کشف خویشتن که در اثر صمیمت حاصل میشود نیز دائمی است." ولی زمانی که رابطه دوستانه شکل نگرفته باشد، بیان اشتباهات فرد توسط درمانگر میتواند منجر به خودداری بیمار از روند درمان شود.این حس ارتباط دوستانه با درمانگر، به فرد کمک میکنه که در نهایت بتواند درمانگر خودش باشد.
یا هنگامی که درمانگر درست مشاهده نکرده و با سوال های مکرر در پی یافتن الگوی خاص در ذهن خود است، منجر به انحراف بحث میشود.
?️نکته دیگر اینکه درمانگر وضعیت بیمار را بررسی میکند تا به این جمع بندی برسد که چقدر بیمار ظرفیت شنیدن حقیقت را دارد. بعد بمانند آینه ای عمل میکند که مراجع کنند خوبی و بدی های خود را در آینه (درمانگر) ببیند.
به قول نظامی
آینه روزی که بگیری به دست
خود شکن آن روز مشو خودپرست
خوانش این مطلب جامع و کامل برای من بسیار دلچسب بود، متن روان همراه با نکات ظریف و کلیدی دست مریزاد.
وقت شما به خیر محمدحسین گرامی. سپاس فراوان از علاقمندی شما به مطلب و نکات تاثیرگذار و بااهمیتی که اشاره نمودید. ما نیز با شما موافقیم که رسالت یک درمانگر در ابتدای امر تشخیص نقاط ضعف خود و کار کردن روی آنهاست و در درجه بعد در اتاق درمان، ایجاد رابطه همدلانه، دلسوزانه و مسؤولانه با مراجع است. در این صورت است که اشتیاق به درمان در مراجع شکل میگیرد. و البته که اتاق درمان، صحنه آزمون درمانگر نیز هست و در این روند چه بسا مشاور نیز به نقاط قوت و ضعف و سایهها و عقدههای خود پی ببرد. و چه خوب است که روان تحلیلگران در پی یافتن حقیقت باشند نه اصرار بر حقانیت. آرزوی رشد و برکت در مسیر را برای شما داریم.