خودشناسی / ۲۵ فروردین ماه ۱۴۰۱ روان درمانی خوب و موفق چگونه است؟+جزئیات مسیر درمان (قسمت دوم) | سهیل رضایی
سطح مقاله : پیشرفته

آن‌چه در ادامه با آن روبرو خواهید شد چگونگی فعال شدن ترس‌ها، اضطراب‌ها و رویدادهای مسیر درمان در جلسات روان درمانی خوب و همراهی روان تحلیلگرهای بنیاد فرهنگ زندگی با مراجع در این مسیر است.

(برگرفته از گفتگوی سهیل رضایی با یکی از مشاوران روانشناس فعال در مرکز مشاوره بنیاد فرهنگ زندگی)

در قسمت اول همین نوشتار، با دغدغه‌ها و تصورات مراجع و روانشناس قبل از ملاقات در اتاق درمان بنیاد فرهنگ زندگی آشنا شدیم و ویژگی‌های اصلی یک مشاور خوب را بیان کردیم. اکنون می‌خواهیم همچنان درباره چگونگی تعامل مراجع و مشاور در مسیر نقب زدن به زخم‌های گذشته صحبت کنیم. می‌خواهیم باز هم به توصیف یک جلسه روان درمانی خوب و اصولی بپردازیم که اساس سفر فردیت است. در این قسمت بیشتر بر روی مسائل و ترس‌های مراجع تمرکز خواهیم داشت. این نوشتار در چند قسمت ارائه خواهد شد.

روان درمانی خوب در بنیاد فرهنگ زندگی

صحنه دوم: دردسرهای دوران پس از کشف مساله در روان درمانی خوب

خب حالا به نقطه‌ای رسیده‌ایم که روانشناس، مساله مراجع را کشف کرده و درصدد انتقال آن به اوست. البته لازم است یادآوری کنم که تمام این مراحل صرفا مربوط به روال جلسات روان تحلیلی در بنیاد فرهنگ زندگی است. ضمنا حواستان باشد که مرحله کنونی بسیار بسیار مهم و حیاتی است. و البته برای خودش آیین و مراسمی هم دارد! البته مقصودم مناسک بیرونی نیست بلکه هدف، پله پله و آهسته و پیوسته رفتن‌ها و تامل کردن‌ها در پیچ و تاب مسیر است. هدف، احترام گذاشتن به دردی است که می‌کشیم و رنجی که برده‌ایم و اکنون ما را به این نقطه - به اتاق درمان - کشانده است تا طی یک روان درمانی خوب کشف کنیم آن‌چه را که در درون‌مان پنهان است و فریاد می‌کشد.

به تدریج و در جریان پایمردی و اشتیاق سفر، مراجع وسعت روحی لازم برای دیدن زخم خود را پیدا خواهد کرد. پس از آن نوبت فهم مساله و رسیدن به بینشی اختصاصی و درونی است. توجه شود که تمام این مراحل باید سلسله مراتب خود را به همین ترتیب در چند جلسه روان درمانی خوب طی کند وگرنه درغیراین صورت، آن‌چه به دست می‌آید از سنخ همان پاسخ‌های سطحی، نخ نما و دم دستی همگانی است که عملا هیچ دردی را دوا نخواهد کرد. درست مثل چای کیسه‌ای که فوری و حتی معطر، اما بی‌مزه و کم‌مایه است.

علاوه بر این، تند و بی‌ملاحظه رفتن هم می‌تواند باعث اضطراب مراجع شود و بعید نیست که همین اضطراب منجر شود به انکار اصل مساله از سوی مراجع و فرافکنی آن روی مشاور! (برای آشنایی با معنای فرافکنی به قسمت اول همین نوشتار مراجعه بفرمایید). او هنوز متوجه نیست که این عظمت زخم است که او را دچار وحشت و اضطراب کرده، نه انگشتی که به زخم اشاره نموده است! پس صبر و شکیبایی مشاور بنیاد فرهنگ زندگی در کنار مراجع هم در این روند یک نکته مهم و اساسی است.

بیایید به یک مثال ساده توجه کنیم. مائده را تصور کنید. زنی چهل و پنج ساله‌ که در سال‌های اخیر با سردردهای شدید و حملات ناگهانی میگرن مواجه شده و بخش اعظمی از شادابی روزانه‌اش تحت تسخیر این دردهای عجیب قرار گرفته است. او پس از مراجعه به مشاور روان‌شناس و روبرو شدن با عمق آسیبی که دیده است، یک روز ناگهان بی‌طاقت می‌شود و پرخاش‌کنان مشاور را مورد خطاب قرار می‌دهد: «من قبل از این‌که بیام پیش تو حالم خوب بود! فقط گاهی سردرد می‌شدم که اونم زیاد مهم نبود اما الان دیگه کلا فلج شدم. از کار و زندگی افتادم. اصلا نمی‌تونم روی کارم تمرکز کنم. حوصله شوهر و بچه‌هامو دیگه ندارم. از همه متنفر شدم! نمی‌خوام هیچ کسی رو ببینم. هرروز توی خونه‌مون جنگ و دعواست و ... و همه اینا تقصیر توئه!»

خب! سوال این است که در این مواقع حساس، روان تحلیلگر قرار است چه پاسخی بدهد و چه واکنشی داشته باشد؟ و البته که بهترین پاسخ، همیشه روشن‌ترین پاسخ است. مشاور می‌تواند در کنار همدلی با مراجع و درک موقعیت دشوارش، به او یادآوری کند که با وجود این‌که پیش از این، ظاهرا اوضاع بهتر به نظر می‌رسید اما این زخم ممکن بود درصورت عدم شناسایی و قرارگرفتن در مسیر درمان، تا مدتی بعد آن‌چنان قوی و بزرگ شود که او را روانه آسایشگاه کند.

تعارض در جلسات روان درمانی خوب با روان تحلیلگر بنیاد فرهنگ زندگی

البته در این خلال، یادآوری سردرگمی‌های گذشته به مراجع در هنگام رویارویی با تعارضاتش هم بد نیست. به این طریق مراجع اندک اندک طی یک روان درمانی خوب آماده پذیرش این واقعیت می‌شود که آن‌که درواقع بیگانه و دیوانه می‌دانسته و می‌دیده، به میزان زیادی خودش بوده و نه دیگران! و این یعنی بازگشت فرافکنی به درون و عمق گرفتن آن؛ این بازگشت‌ها و یادآوری‌ها باعث می‌شود بی‌تابی‌های دردآلود تبدیل به صبر، درک و پذیرش شوند.

البته آن‌چه مائده را آشفته ساخت، ترس از خلع سلاح شدن خودش بود؛ ترس از مواجهه با ویرانی‌ها بدون هیچ پوشش و حفاظی! و واقعا هم زمانی که سلاح مقصرسازی دیگران و تبرئه خویش از کار افتاد، چه باقی می‌ماند؟

حالا درست در همین نقطه لازم است مشاور وارد عمل شده و به مائده کمک کند تا بتواند نقش خود را در ماجراها ببیند و با ضعف‌ها و ناتوانی‌های خود روبرو شود و مسؤولیت خویش را بپذیرد. و این تازه شروع کار است! پس از آن نقش‌ها یک به یک ظاهر می‌شوند؛ نقش جامعه، نقش کودکی، نقش جنسیت و ... .

و صادقانه بگویم که رویارویی با هریک از این نقش‌ها داستان ترسی تازه است که باید به سوی آگاهی هدایت شده و از چنبره تاریکش بیرون بزند و دیده شود. و جا دارد که باز از حضرت حافظ شیرازی یاد کنیم که احتمالا در همین اوضاع و احوال به این حکمت دست یافته است:

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیافزود

از گوشه‌ای برون آی! ای کوکب هدایت!

و اکنون نوبت به بافتن مجدد این تافته‌ی از هم شکافته است که پیش از این، تافته‌ای جدابافته بود!

زخمی که سال‌ها بی‌توجهی، از آن یک غده چرکین ساخته بود، زخمی که برای به چشم نیامدن با خروارها غبار پوشانده شده بود، طی یک روند حیرت‌انگیز و باشکوه در حال نمایان شدن است و باید عفونت‌زدایی شود! و این عفونت‌زدایی، درد خواهد داشت. بله! کاملا درست است؛ روبرو شدن با زخم‌ها و روان‌رنجوری‌ها - این دوستان قدیمی و تهدیدکنندگان جدید - و رفتن به سمت شفای آن‌ها شهامتی فوق‌العاده و عشقی فوق‌العاده می‌طلبد و تماشای این شهامت و عشق، باشکوه و قابل احترام است.

آشنایی با مرداب‌های روح در روان درمانی خوب

پس از طی دوره‌های تاریکی در طول چندین جلسه روان درمانی خوب و به اصطلاح جیمز هالیس «مرداب‌های روح»، اندک اندک خورشید آغاز به طلوع می‌کند و مراجع متوجه می‌شود که اکنون می‌تواند کارهایی را انجام دهد که سال‌ها حتی از فکر کردن به آن‌ها می‌گریخت و نصیبی جز خشم و حسرت نداشت؛ این هم از قسمت‌های قشنگ و طربناک مسیر! (بله دیگر. همه‌اش هم که قرار نیست مسیر درمان را با درد و خشم و بی‌هویتی و ناله و گریه و تاریکی و اندوه بگذرانیم. بخش‌های خوب، قله‌های دل‌انگیز، دشت‌های زیبا و رایحه‌های خوش هم زیادند.)

اما شاید بخواهید بدانید مقصود از مرداب روح چیست؟ برای درک کامل این مطلب توصیه می‌کنم کتاب کم حجم اما عمیق مرداب روح اثر جیمز هالیس را مطالعه بفرمایید و اگر وقت یا شرایطش را ندارید، کافی است بدانید مرداب روح در یک جمله یعنی: « تجربه تکرارشونده رنج‌های طولانی و فرساینده زندگی». مثلا نیاز مداوم به تایید یا توجه دیگران یا اثبات خود، نمونه‌ای از مرداب‌های روح هستند.

جالب این‌جاست که طبیعت وجود انسان برای پرهیز از رویارویی با ماهیت رنج ترجیح می‌دهد در مرداب‌ها ساکن شده و انرژی بسیار زیادی صرف کند اما لحظه‌ای به خروج از مرداب فکر نکند! البته باید توجه داشت که انصافا بسیاری از لحظات معنادار زندگی هم در همین مرداب‌های روح است که تجربه می‌شود، پس بیایید خیلی هم از این مرداب‌ها فرار نکنیم و خیلی هم بد و بیراه به آن‌ها نگوییم.


کتاب مرداب روح جیمز هالیس بنیاد فرهنگ زندگی

حالا برای روشن‌تر شدن موضوع، به دو مثال ساده زیر توجه کنید:

ثریا همیشه تصور می‌کرد از بچه‌داری متنفر است و دوستان خود را که در حال تجربه دنیای مادرانگی بودند، به مسخره می‌گرفت. او با افتخار قبیله «زنان بی‌نیاز به فرزند» را تشکیل داده بود و درواقع متوجه نبود که درحال دست و پا زدن در مرداب مسائل حل نشده کودکی‌اش با مادرش بوده است.

و یا مهرسام که سال‌ها پیش با انجام عمل جراحی تغییر جنسیت داده بود، در سن 65 سالگی اعتراف می‌کرد که اگر قبل از اقدام به جراحی به یک روان تحلیلگر مراجعه کرده بود، به احتمال زیاد هرگز تصمیم به تغییر جنسیت نمی‌گرفت. او پس از برخورد با سد پوچی توانسته بود زندگی خود در مرداب زخم جنسیت و اضطراب حل نشده ناشی از آن را ببیند. اضطرابی که ثمره بدرفتاری‌های خانواده، اجتماع و احساس حقارت مزمن بود.

عجیب بود! نه؟! زندگی در مرداب‌ها همواره عجیب، دردناک و لبریز از سایه‌هاست. و تنها به کمک یک روان درمانی خوب در کنار یک روان تحلیلگر آگاه است که می‌توان به شناسایی ریشه‌ دردهای خفته در مرداب و شفای آن‌ها پرداخت. به فرموده حضرت مولانا: «از همان‌جا که رسد درد همان‌جاست دوا». اما علت مقاومت مراجع در برابر مراجعه به روان تحلیلگر چیست؟ برای دانستن پاسخ این سوال با ما همراه باشید و هر پرسشی که دارید را هم مطرح کنید تا با هم به گفت‌وگو بنشینیم.

علت مقاومت مراجع در برابر روان درمانی خوب

در روان‌شناسی تحلیل‌گرا دو عقده پایه وجود دارد که می‌توانند منجر به مقاومت مراجع در برابر درمان شوند. این دو عقده عبارتند از:

عقده پدر (عقده حقارت) که منجر به ضعف اعتماد به نفس می‌شود.


عقده مادر که منجر به ضعف عزت نفس می‌شود.

البته لازم است قبل از پرداختن به موضوع توضیح دهم که عقده یعنی «گذشته هر فرد که مجموعه‌ای از هیجانات، الگوها و روابط دوران کودکی است».

حال باید به این موضوع توجه شود که عزت نفس، زیربنای اعتماد به نفس است و تنها با کمک عزت نفس سالم است که می‌توان به ظهور اعتماد به نفس واقعی امید داشت. درغیراین‌صورت، اگر عزت نفس فرد در دوران کودکی آسیب دیده باشد - حتی اگر وی بسیار موفق و قوی به نظر برسد - تنها با یک نقاب شکننده روبرو هستیم که درون آن چیزی جز احساس عمیق خلأ، پوچی، خفّت و بی‌کفایتی در جریان نیست.

حالا اصلا این موضوعات چه ربطی به دلایل مقاومت مراجع در برابر روان درمانی خوب داشت؟ عرض می‌کنم.

وقتی فرد با عقده پدر در حال زندگی است، خود را عمیقا به عنوان انسان توانمند قبول ندارد اما قادر است با پوشاندن اضطراب‌ها و سرخوردگی‌های درونی، با حجم عظیمی از نمایش اعتماد به نفس در انظار ظاهر شود. او برای اثبات خودش قادر است دست به حرکات و فعالیت‌های پرمخاطره هم بزند. اما امان از وقتی که این کوه اعتماد به نفس و جسارت، ناگهان با بی‌اعتنایی و بی‌توجهی مواجه شود. آن زمان است که زلزله واقعی رخ می‌دهد و مقاومت نسبت به مراجعه به روانشناس و شروع درمان، آغاز می‌شود. پس از آن، او با تلاش‌های پیاپی سعی در دفاع از خود و بازگرداندن هویت همیشگی اما از دست رفته خود خواهد داشت. اما در کمال تعجب متوجه می‌شود که این روش‌ها ابزارهایی کهنه و زنگ زده‌اند که دیگر کار نمی‌کنند! «اکنون چه باید کرد؟» و رسیدن به همین تک پرسش، یکی از زیباترین لحظات زندگی افراد جسور است. به مثال زیر توجه کنید:

سمانه، دختر 27 ساله و بی‌پروایی است. او مربی پرواز با پاراگلایدر و برنده جوایز متعدد در مسابقات اتوموبیل‌رانی است. دوستانش او را به عنوان یک دختر نترس می‌ستایند و از او با عنوان خدای سرعت و قدرت یاد می‌کنند. البته فراموش نشود که یکی از سرگرمی‌هایش هم رجزخوانی برای مردان و دست انداختن و مضحکه کردن پسران اطرافش است و به گفته خودش با این‌که پسرهای زیادی پیرامونش می‌چرخند اما او دختر مغروری است که هرگز به آن‌ها اعتنایی نمی‌کند. او خود را یک ستاره دست نایافتنی می‌داند و البته اکنون با این سوال درونی مواجه شده است که چرا هیچ پسری برای رابطه طولانی با این سوپراستار زیبا پیش‌قدم نمی‌شود!؟ مگر نباید از خدای‌شان هم باشد؟

بماند که این سوال‌ها هنوز باعث نشده است که او از امتحان تمام راه‌ها (البته به جز روان درمانی خوب) برای اثبات توانمندی‌های خود دست بکشد.

اعتماد به نفس و عزت نفس در جلسات روان درمانی خوب


همچنین، از آن‌جا که عزت نفس سالم یا مخدوش، پایه و اساس اعتماد به نفس سالم یا مخدوش است، بنابراین به این نتیجه می‌رسیم که همیشه پای عزت نفس درمیان است، حتی در مقوله‌ای مثل امتناع یا تمایل به مراجعه به روانشناس مجرب.

یکی دیگر از زحماتی که اعتماد به نفس کاذب ایجاد می‌کند این است که فرد در ملاقات‌های مهم، آن‌قدر درگیر پنهان کردن نقاط ضعف و نشان دادن نسخه ایده‌آل خود می‌شود که عملا ارتباط این‌جا و اکنون با طرف مقابل را از دست می‌دهد. او علیرغم این‌که گمان می‌کند خودش را دوست دارد اما درواقع به علت اضطراب دور شدن از خود و با تمرکز زیاد روی احساسات و خواسته‌های سطحی، متوجه بروز تعارضات و احساسات منفی عمیقش نمی‌شود‌. و همین امر گاهی ممکن است سال‌ها و سال‌ها او را در مرداب عمیق تکرار تلاش‌های مذبوحانه برای تغییر محیط، به جای آرام گرفتن و تعمق در خویشتن، نگاه دارد. به این ترتیب، مشخص شد که علت مقاومت مراجع در برابر درمان، درگیری با دو عقده پدر و مادر است.

برای تداوم روان درمانی خوب، تمایل به شکستن خود کاذب و تصمیم به ادامه راه ضروری است و به قول پروفسور یونگ، کار روحی شامل سه بخش می‌شود: « یافتن بصیرت تازه، پایداری بر بصیرت تازه و عمل همراستا با بصیرت تازه». روانشناسی می‌تواند فقط در ارائه یافتن بصیرت تازه به ما کمک کند و سپس پایداری شخص برای انجام کاری که باید انجام دهد و نیروی تحمل پیامدها لازم است.[1]


جان کلام

وظیفه روانشناس در جلسات روان درمانی خوب و پس از کشف مسائل مراجع، کمک به انتقال این مساله به درون او و به عبارت دیگر، کمک به ایجاد بینشی نو و سالم در اوست. مراجع پس از عبور از مرداب‌های روح که همان رنج‌های تکرارشونده و طولانی زندگی هستند، می‌تواند به آگاهی‌های تازه‌ای از خود دست یابد که چراغ راه او خواهند بود. در این مسیر، ممکن است مراجع در حال دست و پنجه نرم کردن با با مسائلی از قبیل اعتماد به نفس کاذب یا عزت نفس شکننده باشد که چالشی برای ادامه روند درمان محسوب می‌شود.


(این نوشتار ادامه دارد ...)


آن‌چه خواهید خواند ...

در قسمت بعد با علل ریشه‌ای نرسیدن به اهداف آشنا می‌شویم، من موجود و من مطلوب را بررسی می‌کنیم و به این مساله می‌پردازیم که چگونه من موجود من مطلوب را فریب می‌دهد؟


شما در مورد این قسمت مقاله چه فکر می‌کنید؟ تا این‌جا را با ما موافقید یا نه؟

ممنون می‌شویم که با ما در این مورد صحبت کنید. پای صحبت‌تان هستیم.



[1]- کتاب مرداب روح، اثر جیمز هالیس

نظرات کاربران 1 نظر ارائه شده است
کاربر گرامی تنها نظرات افرادی که دارای پنل کاربری هستند، نمایش داده می شود
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
هادی ارسال در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱

سهیل عزیز یه سوالی که ذهن من و درگیر کرده اینه که مقاومت و امتناع مراجع از ادامه درمان آیا نمیتونه مربوط به تیپ شخصیتیش باشه؟
مثلا همسر من سالها بعد از جلسات رواندرمانی اعتراف کرد که تو جلسات رواندرمانیش با مشاورش وقتی درمانگر ظاهرا به هدف زده بود( البته حدس شخصی من اینه) دچار اضطراب و وحشت میشه و فورا ادامه درمان و قطع میکنه ولی من از وقتی که با بنیاد آشنا شدم و پس از تهیه یک سری دوره ها و کتابها به راحتی با سایه ها و عقده ها مخصوصا عقده های مادری و پدری منفیم دارم کنار میام و سعی در پذیرفتنشون دارم و همچنان مشتاقانه تشنه آگاهی و پیش رفتن تو این مسیر خودشناسی هستم و واقعا به جای اینکه از آگاهی درباره نیمه تاریکم دچار وحشت بشم واسم جذاب شده که بیشتر بکاوم و پیش برم.

ادمین سایت بنیاد فرهنگ زندگی

وقت شما به خیر هادی عزیز. از این‌که با مقالات همراهی نموده و در گفتگوها مشارکت دارید ممنونیم. قاسمی هستم، دستیار جناب رضایی در بخش مقالات. در پاسخ به شما لازم است عرض کنم که تیپ شخصیتی هر فرد تنها زیرمجموعه‌ای از صفات منحصر به فرد اوست که از عقده‌ها، سایه‌ها و تجارب خاص کودکی تاثیرات شگرفی پذیرفته و حتی تشکیل می‌شود. به عبارت بهتر علیرغم این‌که دانش MBTI نقش خوبی در شناخت برخی زوایای شخصیتی انسان‌ها دارد اما ملاک قضاوت کلی یک فرد نمی‌تواند باشد. روان انسان از بخش عظیمی به نام ناخودآگاه (فردی و جمعی) تشکیل شده که دستیابی به اعماق آن دشوار است و برای آگاهی به ابعاد درونی هر فرد نیز لازم است که او را از تمام ابعادش به تماشا بنشینیم در غیر این‌صورت به خطا خواهیم رفت. ترس‌ها و اضطراب‌ها، فرافکنی‌ها، فرارها و واکنش‌های دفاعی دیگر به نوع روابط کودکی فرد با والدین و همسالان و رابطه او با خودش مربوط می‌شود که ریشه‌یابی آن‌ها گاهی اوقات و به‌ویژه وقتی خود فرد هنوز آمادگی لازم برای روبرو شدن با زخم‌های عمیق کودکی را کسب نکرده، آسان نیست. صبر و شکیبایی، اشتیاق فردی، مداومت و پایمردی در مسیر و استقامت در برابر ناملایمات و رویارویی با زخم‌ها از ابزارهای اصلی هر فرد هستند که برخی افراد در به کارگیری آن‌ها تواناترند و برخی به علت آسیب‌های دوران کودکی از توان کمتری در این زمینه برخوردارند. توصیه می‌کنیم در این مسیر و در سایه آگاهی و زلال‌تر شدن‌، با همسرتان با مهر و شفقت همراهی کنید و از ابزار مقایسه تا حد امکان استفاده نکنید و بر روی رشد فردی خود متمرکز شوید، چرا که در هر لحظه از سفر، امکان ایجاد تنش و غرور وجود دارد که باعث آزار خواهد شد. با این همه، از این‌که مسیر رشدتان را با اشتیاق طی می‌کنید خوشحالیم و برای‌تان آرزوی خیر و روشنایی پربرکت را داریم.