خودشناسی / ۲۸ اسفند ماه ۱۴۰۰ روان درمانی خوب و موفق چگونه است؟+جزئیات مسیر درمان (قسمت اول) | سهیل رضایی
سطح مقاله : پیشرفته

آن‌چه در ادامه با آن روبرو خواهید شد شامل انتظارات و تصورات مراجعان و روانشناسان بنیاد فرهنگ زندگی در نخستین جلسات روان درمانی خوب، قبل از ملاقات با یکدیگر، چگونگی پیشروی یک مشاوره خوب و روند پرده برداشتن از زخم‌های روان مراجع است.


(برگرفته از گفتگوی سهیل رضایی با یکی از مشاوران روانشناس فعال در مرکز مشاوره بنیاد فرهنگ زندگی)


روان درمانی کلمه‌ای مبهم و برای خیلی‌ها حتی ترسناک است. کافی است خیلی ناگهانی اوضاع به هم بریزد و پیچیده شود و کسی بگوید که وضعیت‌تان خیلی وخیم است و دیگر وقتش رسیده به روان‌شناس مراجعه کنید! عجیب است ولی راستش همین یک جمله ساده قادر است به تنهایی یک سونامی واقعی در روابط به بار بیاورد. اما چرا؟ مگر در جلسات روان درمانی چه می‌گذرد و چه چیزی منتظرمان است که از آن می‌گریزیم و تا می‌توانیم سعی می‌کنیم به چنین شرایطی تن ندهیم؟! یا اصولا چرا به بسیاری از افراد برمی‌خورد اگر بشنوند که به روان‌شناس و جلسات روان درمانی خوب نیاز دارند؟!

برای پاسخ به این سوال و روشن‌تر شدن موضوع، توجه‌تان را به جملاتی از رابرت الکس جانسون در فصل نهم کتاب "راهبری زندگی با شهود درونی" جلب می‌کنم: «متوجه شدم که بسیاری از افراد کاملا مطمئن بودند که قرار است مشاور برای‌شان سخنرانی کند یا آن‌ها را کنترل و مدیریت کند. این همیشه یک حقیقت است که افراد وقتی نزد مشاور می‌روند، صرف‌نظر از نیت‌شان، ابتدا دیوارهای دفاعی خود را تا جایی که می‌شود بالا می‌برند. این ترس وجود دارد که درمان‌گر قرار است به ناخودآگاه‌شان حمله و آن را کنترل کند. بیشتر مردم وقتی می‌آموزند که راه حل مشکلات‌شان در درون خودشان قرار دارد و فقط باید به آن گوش داد، اطمینان خاطر می‌یابند.»

در این نوشتار، سعی بر آن داریم تا با کنار زدن پرده ابهامات پیش رو در جلسات روان درمانی، دریچه‌ای تازه به اسرار مگوی مراجعان و روان درمان‌گران باز کنیم. با ما بمانید.

صحنه اول: ورود مراجع برای شروع یک جلسه روان درمانی خوب

فرض کنید شما یک مراجع هستید که برای حل مساله‌ای غامض و پیچیده، تمام کفش‌های آهنین را کهنه کرده و هزار دیار مربوط و نامربوط را در جستجوی پاسخ پشت سر گذاشته‌اید و حالا خسته و سردرگم و به مقصد و مقصود نرسیده، شهامت به خرج داده‌اید و پا به اتاق درمان بنیاد فرهنگ زندگی نهاده‌اید. چرا می‌گویم شهامت؟ چون همان‌گونه که گفته شد، روان درمانی یک روند پرابهام است و رویارویی با وضعیت مه‌آلود و ناشناخته، شهامت و شکیبایی فوق‌العاده‌ای می‌طلبد. شهامتی که جز به مدد اشتیاق یا اضطرار ممکن نیست.

مشاور روان‌شناس در جلسات روان درمانی خوب باید منتظر چه چیزی باشد؟

دقیقا هیچ! و این «هیچ» شاید یکی از دشوارترین مسائل مشاوران روان تحلیل‌ گر با مراجعان در طول جلسات روان درمانی خوب باشد. مشاوری که آماده و پذیرای شنیدن «هرچیزی» است، می‌تواند امیدوار باشد که به آن «هیچ» نزدیک شده باشد! بله! بله! فکرمی‌کنم کمی پیچیده شد، پس اجازه بدهید مطلب را کمی بازتر کنم. زمانی که روان تحلیلگر ذهنش را به تمامی از قضاوت‌ها، سوگیری‌ها و پیشداوری‌ها خالی کرده باشد یعنی «هیچ» مقاومتی در برابر مراجع نداشته باشد، قادر به همدلی و ساختن پل ارتباطی بین خودش و مراجع خواهد شد و این کلید ورود به دنیای عظیم مراجع و جلب اعتماد اوست. این یعنی مراجع قرار است نترسد از این‌که «هرچیزی» می‌خواهد دل تنگش بگوید و می‌تواند اطمینان داشته باشد که پذیرفته می‌شود و آن سپر سنگین هراس از مورد قضاوت یا سوءاستفاده قرار گرفتن را این‌جا دیگر کنار بگذارد.

علاوه بر این، یکی دیگر از مسائل مشاور این هم است که از خودش بپرسد که مراجع انتظار دارد در طی جلسات روان درمانی خوب با چه چیزی روبرو شود؟ اصلا روی چه حسابی به سراغ او آمده و او را بین خیل عظیم روانشناسان و مشاوران انتخاب کرده است؟ پاسخ به این پرسش، کمی کلی است. مراجع ممکن است منتظر هرچیزی باشد تا فرار کند و ممکن است منتظر هرچیزی باشد تا به او بگوید که بمان و نرو و ادامه بده! و بماند و نرود و ادامه دهد و نتیجه بگیرد. شاید هم منتظر هیچ چیز نباشد و صرفا در پی یافتن یک چراغ، گذارش به این مسیر افتاده است. ممکن هم هست که منتظر یک غول چراغ جادو باشد که همان جلوی در به او بگوید: «بله قربان؟ امر بفرمایید تا برآورده کنم!»

در هر صورت، هیچ تفاوتی نمی‌کند! مهم این است که مراجع، بارقه‌ای از هرآن‌چه در پی آن است را ببیند و وصل شود و ادامه دهد و این‌جاست که حساسیت و ظرافت هنر روان تحلیل‌‌گر به اوج می‌رسد! این‌جاست که آن همدلی و بی‌قضاوتی ذهنی به کمکش می‌آید. این‌جاست که به پذیرش، نیاز است و این‌جاست که مراجع حس می‌کند می‌تواند بعد از آن حجم تلخ عذاب‌آور فرساینده، دمی به جادوی اعتماد بنشیند و نفس تازه کند و امیدوار باشد که راهی هست. چرا که در غیراین‌صورت، احساس خسران ناشی از ناکامی در برخورد با مشاور ممکن است او را از پا دربیاورد و از ادامه درمان منصرف کند.


در جلسات روان درمانی خوب چه می‌گذرد؟


چگونه می‌توان امیدوار بود که روان درمانی خوب پیش برود؟

اجاز دهید رازی را با شما در میان بگذارم. رازی که تعیین کننده نهایی پیشرفت مثبت جلسات روان درمانی است و آن هم این است که تنها در صورت وجود دو مؤلفه، می‌توان پیش بینی نمود که یک جلسه روان درمانی خوب به صورت موفق، رضایت‌مندانه و اصولی پیش خواهد رفت:

  • 1. روان تحلیل‌گر بتواند بر اساس شنیده‌ها و مشاهداتش از رفتار و گفتار مراجع، یک حدس دقیق درمورد او بزند و به اصطلاح بزند به هدف!
  • 2. مراجع بتواند به این احساس برسد که روان تحلیل‌گر می‌تواند یک راهبر خوب و امین برای او باشد.

و دقیقا با کمک همین دو مؤلفه است که تیم مراجع – مشاور به خوبی تعریف و تکمیل شده و از اتصال این دو بُردار X ,Y ، برآیندی به نام «روان درمانی خوب» شکل می‌گیرد! اما این مورد را هم نباید از یاد برد که اگر یکی از این دو مورد برآورده شود اما دیگری نه، دیگر تیمی در کار نخواهد بود و مراجع در تردید و دودلی این‌که آیا این مشاور توانایی کمک به او را دارد یا خیر، دست و پا خواهد زد و همین تردید حتی ممکن است آن‌چنان قوی باشد که او را از ادامه جلسات مشاوره منصرف کند. پس این دو ویژگی و به‌خصوص مورد اول، نخستین و محکم‌ترین سنگ بنای ارتباط دوسویه مشاور – مراجع را بنا خواهد نهاد. این یکی از اصول مهم و زیربنایی در جلسات مشاوره روان تحلیلی در بنیاد فرهنگ زندگی است.

و اما مراقبت، مراقبت و باز هم مراقبت!

مراقبت چرا؟ به این دلیل که روانشناس هشیار، یک «مراقب خوب» هم هست. اما مراقب چه؟ ببینید! مشاور روانشناس قرار است در جلسه روان درمانی و با توجه به ظرفیت روانی مراجع، کم کم و لایه به لایه، خیلی نرم و پاورچین وارد پوسته وی ‌شود و زمانی که به زخم رسید، دست به عملیات عریانی روح او بزند. خب کاملا طبیعی است که در این دقایق بحرانی جراحی روح، مراجع با درد عظیمی مواجه شود و گاهی حتی تاب دیدن غده چرکینی که لابلای شریان‌های روانش لانه کرده را نداشته باشد! ممکن است اصلا باور نکند که این زخم، زخمِ خود اوست. ممکن است شروع کند به زمین و زمان ناسزا گفتن یا حتی از زمین و زمان سرخورده شدن. در اصطلاح روان‌شناسی به این کار می‌گویند «فرافکنی».

فرافکنی یعنی آن‌چه مال توست را به دیگری نسبت بدهی و تحت هیچ شرایطی گردن نگیری!! می‌دانم. زیاد هم کار جالب و فاخری نیست ولی بیایید صادقانه اعتراف کنیم که خیلی وقت‌ها ناآگاهانه دست به این قبیل رفتارها زده‌ایم و هرچه در خودمان بوده را به دیگری نسبت داده‌ایم. البته فرافکنی دو وجه مثبت و منفی دارد یعنی یا زشتی‌های خودمان را به دیگری نسبت می‌دهیم و یا زیبایی‌های خودمان را در دیگری می‌بینیم و می‌جوییم. مورد خیلی قشنگ مثبتش را حضرت حافظ شیرازی با لطافت هرچه تمام‌تر این‌گونه مثال می‌زند:

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

وآن‌چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

توجه نمودید؟ مشخص است که فرافکنی مساله امروز و دیروز بشریت نیست و حتی قرن‌ها قبل هم یک امر شناخته شده بوده و جناب حافظ کاملا با این مقوله آشنایی داشته است.

در هرحال، مقصود این است که وقتی روح کسی درست مقابل چشمانش عریان بشود، نباید توقع داشته باشیم که بنشیند و تماشا کند. او به احتمال قوی واکنش‌های سختی نشان خواهد داد و حتی ممکن است تاب نیاورد و درهم بشکند از دیدن این همه ویرانی! آن هم ویرانی‌هایی که سال‌ها و سال‌ها به داشتن‌شان مباهات کرده و بالیده و نازیده و حالا می‌بیند هیچ ... واقعا هیچ نبوده جز درد و سرکوب و سازش و تحمل و خشم و زیان اندر زیان.

روان تحلیلگر در جلسات روان درمانی خوب فرافکنی فرد را به او نشان می‌دهد.


حتی گاهی ممکن است در جلسات روان درمانی خوب، تاب‌آوری «ایگو» چنان درهم بشکند که روانِ فرد، درست مانند کسی که تمام پوست و پیراهنش آتش گرفته، شروع به نعره کشیدن و دویدن کند و درمیان همین دویدن‌ها و چرخیدن‌ها، ناگهان از مدار خارج شده و به سرعت بگریزد و یا تعادل روانی خود را از دست بدهد. پس باز هم لزوم مراقبت روان تحلیل‌گر از حالات مراجع روشن می‌شود.

«ایگو» به بیان جیمز هالیس در کتاب شگفت‌انگیز "بدی‌های خوب بودن، خوبی‌های بد بودن" یعنی ناخودآگاهی آزموده نشده. ناخودآگاهی هم یعنی همان بخش از روان که ما از وجود آن کاملا بی‌خبریم و بر روان ما تسلط پنهانی دارد و برای خودش، تمام سرنوشت ما را در خلال همین بی‌خبریمان می‌چیند و هی خراب می‌کند و هی دوباره و دوباره ... .

اما آخر چرا؟ با ما که دشمن نیست؟ هست؟ نه بیچاره! او فقط می‌خواهد از ما دفاع کند که در برابر فشارهای روانی دچار فروپاشی نشویم و بتوانیم به هر جان کندنی شده در این وانفسای روزگار ادامه دهیم. اما به چه قیمتی؟ به قیمت یک عمر خودفریبی! که نتیجه‌اش می‌شود هزار راه رفته و باز هم رفته و آخر هم بی‌حاصل و نومید و از همه جا رانده، بر جای مانده! نتیجه‌اش می‌شود اسارت روح ما در چنگال دیگران.

غرض از تمام این حرف‌ها این بود که برای نشان دادن زخم‌ها نیازی به شتاب نیست. و اصولا هم به کجا چنین شتابان؟ مگر نه این‌که همین شتاب‌زده رفتن‌هاست که باعث و بانی اغلب زخم‌های ماست؟ پس بنشینید و ببینید که کارل گوستاو یونگ، روان‌شناس شهیر سوییسی، در این باره چه می‌گوید. یونگ معتقد است وقتی درمان‌گر، مساله مراجع را کشف کرد باید به صورت پله‌کانی جلو برود و مساله را به او نشان دهد و در همین احوالات، مراقب هم باشد که مراجع تا چه زمانی طاقت دارد که رنج خود را ببیند و همین که مراجع، به نقطه توقف رسید، مشاور هم درجا در کنار او توقف کند.

بله! راستش گاهی اوقات، زخم‌ها چنان عمیق‌اند و چنان ریشه در اقصی نقاط دوردست سرزمین وجود آدمی دارند که با پی بردن به یک مساله، تازه مسایل دیگر شروع به رخ‌نمایی می‌کنند و مراجع در یک لحظه و طی یک دومینوی سونامی‌وار ممکن است تمام دستاوردهای خود را بیهوده و بر باد رفته ببیند و متوجه شود که کل مسیری که تا به امروز رفته، چیزی جز اشتباهات پیاپی نبوده و اکنون بر قله شکست ایستاده و احساس پوچی، بازندگی و استیصال در تمام ابعاد زندگی‌اش را به تماشا نشسته است. وه که چه حس غریبی! چه حس تلخ‌کامی بزرگی ...

بنابراین، هشیاری، مراقبت، هدایت و حمایت صبورانه و گام به گام مشاور، برای یاری به مراجع در طی مسیر مشاوره و درمان امری مهم و حیاتی است.


جان کلام

روان درمانی کلمه‌ای مبهم و برای خیلی‌ها حتی ترسناک است. بسیاری از افراد وقتی نزد مشاور می‌روند، صرف‌نظر از نیت‌شان، ابتدا دیوارهای دفاعی خود را تا جایی که می‌شود بالا می‌برند. این ترس وجود دارد که درمان‌گر قرار است به ناخودآگاه‌شان حمله و آن را کنترل کند. بیشتر مردم وقتی می‌آموزند که راه حل مشکلات‌شان در درون خودشان قرار دارد و فقط باید به آن گوش داد، اطمینان خاطر می‌یابند.

باید توجه داشت که تنها در دو صورت می‌توان پیش بینی نمود که یک جلسه روان درمانی خوب به صورت موفق، رضایت‌مندانه و اصولی پیش برود:

  • 1. مشاور بتواند بر اساس شنیده‌ها و مشاهداتش از رفتار و گفتار مراجع، یک حدس دقیق درمورد او بزند و به اصطلاح بزند به هدف!
  • 2. مراجع بتواند به این احساس برسد که مشاور می‌تواند یک راهبر خوب و امین برای او باشد.

بنابراین، هشیاری، مراقبت، هدایت و حمایت صبورانه و گام به گام مشاور در بنیاد فرهنگ زندگی، برای یاری به مراجع در طی مسیر مشاوره و درمان امری مهم و حیاتی است.

(این نوشتار ادامه دارد ...)



آن‌چه خواهید خواند ...

در قسمت بعدی به این مساله می‌پردازیم که چگونه فرافکنی‌ها و ترس‌های مراجع در جلسات روان درمانی خودشان را نشان می‌دهند؟ مرداب‌های روح به چه صورت افراد را در دام خودشان گرفتار می‌کنند؟ و چرا برخی مراجع‌ها دوست ندارند مسائل‌شان روشن شود؟


شما چه فکر می‌کنید؟ تا این‌جا را با ما موافقید یا نه؟

ممنون می‌شویم که با ما در این مورد صحبت کنید. پای صحبتتان هستیم.

نظرات کاربران 13 نظر ارائه شده است
سوده ارسال در تاریخ ۳۱ فروردین ماه ۱۴۰۱

مطلبتان عالی بود اما آقای رضایی متاسفانه اغلب روان شناس های ما ارتباطی که باید را با مراجع نمی گیرند و روانشناس بیشتر در قالب مشاوره و تحلیل به آنها کمک می دهد نه در حد ریشه یابی عمیق و جراحت روح
و این نگاه باعث میشود بسیاری از مردم از روان شناس ها فراری باشند حرفهای تکراری راه حل های تکراری و...

ادمین سایت بنیاد فرهنگ زندگی

وقت شما به خیر سوده عزیز. با بخشی از سخن شما موافقم. آرزوی آگاهی بیشتر در این زمینه را داریم و برای رسیدن به این هدف تلاش خواهیم نمود.

خورشید ارسال در تاریخ ۳۰ فروردین ماه ۱۴۰۱

به نظر منم فرافکنی یکی از مهمترین مسائلیه که باید بهش پرداخته بشه. قسمت بعدی مقاله هم خیلی جذاب و جدید بود برای من

ادمین سایت بنیاد فرهنگ زندگی

وقت شما به خیر خورشید عزیز. ممنون از دقت نظر شما. امیدواریم قسمت‌های بعدی مقاله نیز برای شما مفید واقع شود.

Mostafa ارسال در تاریخ ۲۲ فروردین ماه ۱۴۰۱

مطلب خیلی دقیق بود کاش هرچه زودتر قسمت بعدی منتشرشود!

ادمین سایت بنیاد فرهنگ زندگی

وقت شما به خیر مصطفی عزیز. ممنون از توجه شما. قسمت بعدی مقاله نیز منتشر شده و در این لینک آماده مطالعه است: https://bonyadonline.com/news/view?id=232