امروز ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۰۱:۰۰۲
راهبری زندگی با شهود درونی 479,000 تومان
سفارش می دهم
راهبری زندگی با شهود درونی نویسنده : رابرت‌ الکس جانسون           ترجمه : مرضیه مروتی
پیام

برای افزودن به لیست علاقه مندی ها ابتدا باید وارد حساب کاربری خود شوید.

راهبری زندگی با شهود درونی
راهبری زندگی با شهود درونی
راهبری زندگی با شهود درونی
راهبری زندگی با شهود درونی
نظر کاربران 5 از 5
اولین زمان ارسال دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
تعداد سفارش
479,000 تومان
می توانید نسخه های دیگر این کتاب را مشاهده کنید
مقدمه کتاب راهبری زندگی با شهود درونی

قلبت از حرکت می‌ایستد.
هضم و درک سخنانش برایت سنگین است.
گاهی ممکن است پیش خودت فکر کنی آدم عاقل و این کارها...
ولی وقتی که خوب عمیق می شوی، متوجه می شوی چقدر از دنیا پرتی!
وقتی سرگذشت رابرت جانسون -شاگرد برجسته پروفسور کارل گوستاو یونگ_را در این کتاب می خوانی با خود می گویی: "چقدر از دنیا پرتی که دائماً هر قدم را با محاسبه بر می داری"
وقتی در زندگی همه چیز برایت حساب و کتاب دارد یعنی
به ترس و محافظه کاری خوش آمد گفته ای
به مرور هر چه سن بالاتر رود؛ نوعی رخوت، سستی و تنبلی با ما همراه می شود که از انگیزه هایمان می کاهد
گویی به مرور فقط دست روی دست گذاشته و به تماشای مرگ تدریجی رویاهایمان می نشینیم.
این کتاب که هم یک راهنمای شخصی و هم یک شرح حال است، به ما می آموزد تا همانند جانسون نشانه های ظریف رویاها، بینش ها و حتی عمیق ترین رنج های خود را دنبال کنیم تا بتوانیم هماهنگ با خود معنوی مان زندگی کنیم و این-گونه نهایت لذت را از زندگی مان ببریم.
در دنیای امروز، اگر کسی در جستجوی ساختن زندگی پرشور و با معنا است، بهتر است فرصت خواندن این کتاب را برای لحظه ای از دست ندهد.

معرفی کتاب راهبری زندگی با شهود درونی

این کتاب سیر تکاملی خودآگاهی را از طریق بازگویی داستان یک زندگی عجیب نشان می‌دهد. رابرت الکس جانسون، همیشه نزدیک به خودآگاه جمعی زندگی کرده است که برایش هم نعمت بوده و هم نفرین. داستان او یک سفر درونی است که رؤیاها و بینشهایی قدرتمند و رویدادهای هم‌زمان آن را هدایت کرده‌اند. دیگران هم در مورد این چیزها قلم‌فرسایی کرده‌اند، اما به‌ندرت اتفاق می‌افتد کسی پیدا شود که تعهدی اخلاقی نسبت به این نیروهای قدرتمند و مرموز داشته باشد. رابرت نمونه‌ای است از اینکه چگونه در دوران پست مدرنیسم با یک نگرش مذهبی زندگی کنیم و این برای من بسیار شگفت‌انگیز است. منظورم از نگرش مذهبی تبعیت از یک راه و روش، به منظور رستگاری یا رهایی یا حتی لزوماً عضویت در یک نهاد مذهبی نیست، بلکه نگرش مذهبی به تهذیب نفس مربوط می‌شود. منظور از تهذیب نفس؛ پذیراشدن حیرت، شکوه و عظمت، با احترام به آن نیروهای اسرارآمیز مقدسی که بیرون از کنترل خودآگاه ما قرار دارند. این نیروها را گاهی تقدیر، سرنوشت یا دست خدا یا به نقل از رابرت جانسون؛ رشته‌های باریک نامیده‌اند.

مشخصات فیزیکی
وزن کتاب
556 گرم
قطع کتاب
رقعی
تعداد صفحات
503 صفحه
شابک
978-600-626888-0
مشخصات فنی
نویسنده
رابرت‌ الکس جانسون
مترجم
مرضیه مروتی
نوبت چاپ
7

نظرات کاربران 175 نظر ارائه شده است
طاهر ابرقویی ارسال در تاریخ ۱۳ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به طاهر ابرقویی

ادامه ......
بهترین جای کتاب سخته انتخابش ، همش عالی بود ، ولی معبد جامو دوست داشتم ، چون تو معبد بودم و فکر کردم دیگه تمومه و یادم نبود جام برای فرمانرواست . معبد و همه چیش دود شد رفت هوا ، ولی وقتی گفت شما دوباره به معبد بر میگردید انگار یه روح تازه ای دمیده شد درونم ، میدونستم دوباره برمیگرده ولی ایمان نداشتم انگار ، این داستان انگار تلنگر زد به ناخوداگاهم و خاکشو تکوند ، کم کم اومد تو بخش هوشیارم که آمده باش اینبار و یادت باشه بپرس صاحب جام کیست .
خواب ها که عالی بود ، یه کرس عالی تحلیل خواب بود ، من خودم کلا عاشق تحلیل خوابم و هرمس بهم کمک میکنه بتونم پیام خوابارو متوجه بشم کم و بیش .
این کتاب یه جواهره اگه بفهمیمش ، به نظرم ایران نه فقط از نظر استراتژیک بهترین نقطه دنیاست بلکه از نظر معنوی هم بهترین نقطه دنیاست ، یه جایی مثل مرکز صلیب ، هم معنویت شرقو داریم و هم مدرنیته غرب ، خیلی معایب داره ولی اگه تعادل برقرار بشه میتونه جادو کنه . این کتاب میگه تعادلو در دنیا و معنویت برقرار کن تا بتونی نشانه هارو دریافت کنی و به سمتشون حرکت کنی ، نشانه ها تو زندگی همه میان اگه بهشون بها بدیم کمکمون میکنن و اگه توجه نکنیم دیگه ازشون خبری نمیشه .
مرسی بابت این کتاب که خیلی حالمو خوب کرد که نشون داد دنیا فقط دستاوردهای مادی نیست و بدون معنویت دنیا به بیراهه حرکت میکنه . فعلا بهترین کتابی هست که خوندم بازم ممنون .

بهار بهداروند ارسال در تاریخ ۱۳ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به بهار بهداروند

تا حالا به معنی ریسمان الهی اینطورفکرنکرده بودم.درود

طاهر ابرقویی ارسال در تاریخ ۱۳ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به طاهر ابرقویی

تا حالا شده تو دل یه لحظه غرق بشی ؟ به خودت بیای و ببینی زمان زیادی گذشته و از فرط لبخند عضله های گونت درد گرفته ؟ اصلا اثر پروانه ای میدونی چیه؟ تا حالا شده اندازه یه بال زدن پروانه با مرگ فاصله داشته باشی و نمرده باشی؟ به اتفاقای خوب و بد نزدیک باشی و نشده باشه ؟
تا حالا کسی بهت نخ داده؟ اره نخ ؟ به هممون نخ دادن ، چیکار کردیم ؟ رفتیم دنبالش ؟
خدا هم نخ میده به بنده هاش ، خدا از نخ رد کرده ریسمان میده ، میگه به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرق نشید ، یکی میگه این یعنی وحدت ، منم اندازه خودم سر در میارم ، به نظر من ریسمان خدا نشانه های خداست که میگه دنبالشون بریم و ازشون دور نشیم .
ایمان بیاریم که رشته ای بر گردنم افکنده دوست می برد هرجا که خاطرخواه اوست .
به قول استاد جانم ، سید سهیل رضایی که خیلی حق گردنم داره ، همه چیز خیر است حتی اگر لباس شر بر تن داشته باشد چون زندگی دوتا نویسنده داره یکیش منم و یکی خداست و چون خدا برای بندش بد نمیخواد راضیم به رضات خدا .
رشته های نورانی که مسیر رسیدن به سرزمین طلایی و بهشتو بهمون نشون میده و به سمت معبد جام هدایتمون میکنه از طرف خدا راهو بهمون نشون میده . به اندازه همه دوراهی های زندگی که خیلی هم زیادن ما میتونستیم مدلای مختلفی زندگی کنیم . این کتاب که اسم اصلیش ریسمانه میگه ، برای بهترین انتخاب باید در بهترین نقطه باشی و بهترین نقطه ، وسطه صلیبه ، جایی که خط افقی که دنیاست و کارهای دنیایی و ایگو که اطلاعاتو جمع آوری میکنه مثل چشم ظاهری دیگه بسته میشه و میخوره به خط عمودی که همون رسیمانه ، انرژی مطلقه ، خداست و حالا چشم دل باز میشه ، از دنیا استفاده کردم از تفکر بهره بردم و نتیجه رو سپردم به خدا و پیروی کردم از شهودم . ساکت شدم و بعدش صحبت های ناخوداگاهمو شنیدم ، به خواب هام توجه کردم و اینجاست که میشه راهبری زندگی با شهود درونی در نقطه تلاقی صلیب .
راهبری زندگی با شهود درونی یعنی ایمان به خدا ، یعنی سر رشته های نورانی رو بگیر و برو .
چند سال پیش شمال بودم ، تو حیاط داشتیم شوخی میکردیم یه لحظه دو نفری با شوهر دختر عموم پرت شدیم با فاصله میلیمتری از کنار لبه ایوان صورتم رد شد ، صحنه آهسته شد ، حس کردم خدا یه تلنگر زد . یه بارم پدرم تو شرایط خیلی بدی بود ، چکش برگشت خورده بود ، جلبشو گرفته بودن ، منم عراق کار میکردم ، حالم خییییلی بد بود ، رفتم زیر دوش و زار میزدم ، هیچ کاری ازم ساخته نبود ، اومدم بیرون فشارم بالا بود نمیدونستم چیکار کنم ، بی اختیار قرآن باز کردم ، اومد ولله خیر الحافظ و هو الرحم الراحمین ، آب بود روی آتیش ، اصلا دلم قرص شد ، گفت خیالت نباشه ، حواسم بت هس ، حواسش بود ، من حواسم بهش نبود .

عکس کاربری
بهار بهداروند ارسال در تاریخ ۱۱ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به بهار بهداروند

سکانس سوم از خوابم رو چندروز پیش دیده بودم .من حتی تعبیرش رو هم نوشته بودم.حتی دورحیاط چهاربار دویدم.ولی سکانس چهارم رخ نداد.متوجه شدم تعبیرخوابم داره ازیک عقده یا کهن الگو صحبت میکنه که من چون عقده ها روبلد نیستم،گیج بودم.حقیقتش یکی ازشاگردام یک خبری رو بهم رسوند که رفتم تو حالت ضعف و سرخوردگی.همون شب سکانس سوم خواب دیدم که میخوایم من و بقیه شخصیتهای داستان،گوشه مرطوب باغچه ی به اون بزرگی رو یه صحنه جنایی فیلمبرداری بریم.واسه همین شروع کردن به نبش قبر یک‌قبر خالی.فرداش بلند شدم و تعبیرش کردم.ولی چون منظور رو کامل درک نکرده بودم.نتونستم خواب سکانس چهارم روببینم،تااینکه سهیل رضایی شهودی یه لایو گذاشت درمورده عقده حقارت و من رفتم ودردفترم تعبیر روثبت کردم که:(من متوجه شدم دچارعقده حقارت هستم پس مراقب باش.تامام.)
فرداش که یعنی دیروز بود سکانس چهارم رو فیلمبرداری کردیم.خواب دیدم که من و خانواده ام جمع هستیم ولی عمدا وارد قلمرو کسی شدیم که مربوط به عُموم نیست بلکه خصوصیه.وعواقب بدی داره.باز متوجه نشدم.وهمچنین فهمیدم که خوابم بازداره ازیک عقده یا کهن الگو خبرمیده که من بلدش نیستم.خوشبختانه همون بعدازظهرش که دیروز بود باز سهیل رضایی شهودی یه لایو رفت که درمورد عواقب فرافکنی منفی بود.
امشب منتظر سکانس پنجمم که امیدوارم اگه بلد نبودم باز سهیل رضایی یه شهودی لایو بره و خوابم تعبیر بشه.آخه این دوتا سکانس خوابم رو خوب تونست برام تعبیر کنه.

اینم تجربه من.
مختصربگم که لازم نیست کل روانشناسی روبلدباشی تا بتونی خوابهات رو تعبیر کنی.بلکه تعبیرخوابت یا بهت الهام میشه یاتعبیرش رو از زبون یکی دیگه متوجه میشی.حالا میخواد عقده باشه یا کهن الگو.یکی پیدا میشه که بهت بفهمونه.
درود

لیلی ارسال در تاریخ ۱۸ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به لیلی

من قبلاً خواب نمی‌دیدم و یا یادم نمی‌شوند نمی‌دونم ولی از وقتی که شروع کردم هر شب تا صبح خواب میبینم ولی به محض بیدار شدن کلا پاک میشه و هیچیش یادم نمی‌مونه هرچقدر هم فکر میکنم یادم نمیاد چه خوابی دیدم گاهی یکی دوتا شخصیت خواب یادم میاد ولی دیگه هیچی نیست فکر میکنین خوب میشه ؟

بهار بهداروند ارسال در تاریخ ۱۹ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به لیلی

سلام لیلی جان.آره خوب میشه.فقط خواهشا در حین خواب دیدن به فکرتجزیه وتحلیل شخصیت های خوابت نباش.
یاد یه جمله ای افتادم که میگه وقتی یه چیزی رو فراموش کردی هرچقدرکه بهش فکرکنی دیرتر یادت میاد.بذارذهنت آروم باشه ،ناخودآگاه اون چیزی روکه ازیادت رفته به ذهنت برمیگرده.فقط خسته نشو.ناامیدهم نشو
یه تجربه دیگه ازخوابم:من این چندروزه که فصل امتحانات شاگردام بود،خداروشکر درآمدخوبی روتونستم داشته باشم.به خودم قول دادم که اصلاازاین پولهاروخرج نکنم تابتونم یه گوشی خوب بخرم.حتی دوماه هم میشه که نرفتم بازار ازترس اینکه پولی خرج کنم.دوروز دیگه هم تولد مامانمه،دیگه نورعلی نور.استرس ازدست دادن پولم رو دارم.تااینکه پریشب یه خواب پراکنده دیدم ،فقط اون قسمت خوابم رویادم موند که خواهرزادم که ۳سالشه بهم گفت بهارقبل ازخوردن شیرینی مسواک بزن،که اون شیرینی برات خیریت بیاره.بعددیدم یه آیه قرآنی میخونه.هیچیزی ازاون آیه رویادم نبود فقط کلمه سَمِعً و خَیرٌ یادم مونده بود.ازخواب بلندشدم.تفسیراون جمله مسواک قبل شیرینی رونمیدونستم.گفتم بیخیال.رفتم توی اپلیکیشن قرآنی توی گوشیم کلمه سمع و خیر روسرچ کردم.دوتا آیه اومدکه بنظرم این آیه نزدیک بودبه تفسیرمسواک وشیرینی.گفته بود که :(سوره تغابن آیه ۱۶):به اندازه ی استطاعتی که داریدازخداپروا کنید،ودعوت حق را بشنویدواطاعت نمایید،وانقاق کنیدکه برای شمابهتراست،وکسانی که خودراازبخل وحرص بازدارند،برموانع و مشکلات دنیاوآخرت پیروزند.
تفسیرمسواک قبل ازشیرینی این بود که اگربخوام به سعادت و شیرینی و حلاوت خیرومصلحت درزندگیم برسم.باید قبلش یه پاکسازی جزئی داشته باشم.مثل اینکه بگن یه مقدارازپولت رو در راه خداانفاق کن که خدابرکتش رودرزندگیت دوبرابرکنه.حتی اگراون انفاق جزئی باشه .درحد یه مسواک زدن به دندون.

عکس کاربری
بهار بهداروند ارسال در تاریخ ۱۱ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به بهار بهداروند

تجربه ی شخصی من از تمرین کتاب تعبیرخواب رابرت

حقیقتش بعدازخوابهای رابرت درکتاب راهبری زندگی من هم کنجکاو شدم که خوابهام روتعبیر کنم.تعدادصفحات کتاب تعبیرخواب رابرت درنظرم کم بود وشک داشتم که تهیه ش کنم.واسه همین با استاد رضایی و دیگرخوانندگان این کتاب مشورت گرفتم و درکمال ناباوری گفتن که بعدازمطالعه این کتاب کاملابرتعبیرخوابهام دسترسی دارم.باخودم گفتم فوقش متوجه نشم،منصرف تمرین و خواب وشهود واین جورمعنویات میشم.
خلاصه کتاب روگرفتم و تمرین به تمرین خوندم.کتاب چهارمرحله تعبیرخواب روتوضیح میده.من هرصبح خوابم رو با شخصیتهای داخلش تجزیه وتحلیل و نمادشناسی میکردم.برای نمادشناسی به سایت مراجعه نکردم.حقیقتش هیچکدوم از نمادهای خواب ما تفسیرش درسایت واینجور جاها نیومده.مثل این میمونه که بخوای لباس یکی دیگه رو سایز خودت کنی.نمیشه.تفسیرنمادخوابهات مختص به خودته وبه زبان شخص دیگری هم نیومده.خلاصه منم تعبیرمیکردم.مرحله چهارم تعبیرخواب میگه که وقتی منظورتعبیرخوابت رومتوجه شدی،برویک عمل فیزیکی انجام بده که ناخودآگاهت متوجه بشه داری بهش اهمیت میدی.حتی ساده ترین کار.منم چهارتا چوب کبریت میسوزونم.یا دوازده تا.یا میرم توحیاط خونمون دورمیخورم ومیشمرم.یا جلوی خورشید ژست یوگا واسه چنددقیقه میرم یا روبه قبله واسه خودم و دوستام دعای عاقبت بخیری میکنم.
واما اون اتفاقی که بایدمی افتاد،افتاد.معجزه شد.

درتفسیرآیه ای ازسوره ی قرآن میخوندم که وقتی خواب قربانی کردن حضرت اسماعیل بر نوح وارد شد.نوح نمیدونست که چطوراین موضوع روبه اسماعیل بفهمونه.نوح به اسماعیل گفت که خوابی دیدم که چاقو بدست میگیرم و تو رو قربانی میکنم.
(ادامه رو توجه داشته باش)اسماعیل به نوح گفت :آن فرمانی که به توداده شده رو انجام بده.(اسماعیل نگفت پدر آنچه را که دیدی انجام بده)
خوابهابه ما فرمان داده میشن،نه اینکه چند تا تصویرسینمایی کنارهم باشن.

واما معجزه چه بود:
من چون عاشق دیدن فیلمهای کمدی و ماجراجویی ام و نت وای فایمون گیگ زیاد داره،مدام فیلم دانلودمیکنم و میبینم.(البته به تقلیدازدکترشیری که میگه،فیلمها رو روانشناسانه تحلیل کنید.منم منظوربدی ازدیدن فیلمها ندارم .فقط تحلیل میکنم.اونم ازنوع کمدی و هیجانی)
ازبعدازچندروز خواب دیدم که خوابهام به یک حالت خاص بصورت ادامه دار میرن جلو.
به اینصورت که من درنقش بازیگری هستم و گروه فیلمبرداری آماده ی گرفتن یک سکانس از من و دیگران و دیگر شخصیت های فیلم هستن. از آن شبی که اولین سکانس ازگروه فیلمبرداری رو درخوابم دیدم وتونستم تعبیرش کنم وصدالبته عمل فیزیکیش روانجام دادم،شب بعدش درخواب سکانس دوم ازگروه فیلمبرداری رو بازیگری کردم.ووقتی اون خواب روهم تعبیر کردم رفتم برای سکانس سوم ازگروه فیلمبرداری.ولی متوجه شدم که نمیتونم سکانس سوم رو تعبیر کنم.ومتوجه شدم که تاوقتی نتونستم سکانس سوم رو تعبیر کنم،شب بعدخبری از فیلمبرداری نبود.وحتی پس فردا شبش.
واما یه اتفاق جالب افتاد.کسی دیگه ای سکانس سوم رو برام تعبیر کرد.....وحتی سکانس چهارم رو.اون شخص کی بود؟؟!

بهاربهداروند ارسال در تاریخ ۱۱ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به بهاربهداروند

به دلیل تعجیل در نوشتن ،سهوا نام حضرت نوح رو به جای حضرت ابراهیم آوردم.پوزش

بابک جلیلی ارسال در تاریخ ۱۲ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به بهاربهداروند

دوست عزیزی میگفت رابطه ناخودآگاه و خودآگاه مثل رابطه رییس و کارمند که ناخودگاه فرمان میده و کارمند اجرا میکنه. هر خواب یک فرمان از رییس به خودآگاه هست. :)

لیلی ارسال در تاریخ ۱۴ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به لیلی

خیلی عالی بود منم کتاب را شروع کردم چقدر خوب میشه اگر بتونیم تجربیات و سوالهامون را باهم به اشتراک بگذاریم

بهار بهداروند ارسال در تاریخ ۱۵ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به لیلی

البته حتما.خیلی هم خوشحال میشم.
اولین سکانس خوابم همزمان بودبا شروع تدریسم درمنزل.بااینکه سابقه تدریس دوساله درآموزشگاه ها روداشتم ولی استرس داشتم که کسی بیادمنزلمون درسش بدم.
خواب دیدم کارگردان فیلم تعدادی سیاهی لشکرجمع کرده ومن چون علاقه ای به بازیگری دارم رفتم که سیاه لشکربشم.فیلم روبه سبک زمان حضرت پیامبر وعلی درست کردن.
خواب دیدم که کل مردم شهرباهمون لباسهای سفیداعرابی که اکثرا هم مردبود جمع شدن.وبازیگرنقش اول میخوادبره منبر .متوجه میشم که این فرد آگاهی زیادی نداره وممکنه پیام دین رو اشتباه به مردم ابلاغ کنه.من بااینکه سنم کمه،ولی متوجه شدم که درکالبدپیرمردحکیم هفتادساله ای هستم وشروع میکنم به گفتن این جملات:(باتوجه به اینکه توزمان پیامبربودیم ومن این حرفازومیزدم)شیعه ی علوی کسی است که وقتی مردم از دورمیبیننش جذبش میشن،حتی اگر ندانن که اون شیعه ی علی است.ناخودآگاه مردم جذب همچین شخصی میشوند.
ودیدم همه بادقت گوش میدن و رضایت داشتن.
سکانس روقطع کردن.دیدم کارگردان اومدبهم گفت،یه بار نری اینا روبه تهیه کننده بگی ها،وگرنه بهت پول زیادی میده.عوامل فیلم ومن چهارنفرشدیم و نشسته دورهم غذاخوردیم ومن هنوزدرکالبدپیرمرد هفتادساله بودم.
بعدازتعبیرخواب به نیت چهارنفرمون درخواب،چهارتا چوب کبریت سوزوندم.

تعبیرش این بود.راهی روکه دارم میرم درسته
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
یه بارهم طلای درون خودم رو به خواب دیدم.
خوابم اینطور بود:علاوه برقضایایی که درخواب دیدم،متوجه شدم که یه دوربین ازاینا که پرواز میکنن منو تعقیب کرده،سرم رو که بالا گرفتم متوجه شدم که یک لوح طلایی هست.درخشندگی این نور طلایی شبیه به نورآفتابی بود که با چشم سوم دیده بودم(من فقط یه بار برونفکنی رو خیلی سال پیش تجربه کرده بودم).این نور چشم رو نمیزد بلکه بیشتردرخشندگی داشت.اصلا مشخص بود که عالم اون لوح طلایی از عالم خواب جدا بود.مشاهده کردم دیدم روی لوح کلمه wifiنوشته شده،و اون لوح با دیدن من به شدت در من وارد شد که ناگهان ازخواب بلندشدم.
برای تعبیرش رفتم توی ویکیپدیا و نوشتم wifi.و وای خدای من،چیزی رو خوندم که مو به تنم سیخ شد.نوشته شده بودکه اصل کلمه wifi،کلمهHifiهست به معنای بسیارشبیه شده به اصل.وهمونجا بودکه متوجه شدم اون لوح،طلای درون من بود.
تعبیرش این بود که طلای درونم روکه گم کرده بودم به خودم برگشت.به قول مولانا هرکسی کو دور ماند از اصل خویش،بازحوید روزگار وصل خویش

عکس کاربری
بهاربهداروند ارسال در تاریخ ۱۱ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به بهاربهداروند

تجربیات و نظرات دوستان درمورد کتاب راهبری زندگی خیلی جامع و خوانا و دوستداشتنیه.درود بر همتون.من که خیلی کیف میکنم.
واما اینکه من نمیخوام وارد مبحث نقد کتاب راهبری رابرت بشم چون قبلا نظرم رو دادم هرچند که نظر دیگردوستان و تجربیاتشون خیلی جامع تر و جالبتر هست از درک این کتاب ،برای دیگرعزیزانی که هنوز نسبت به خواندن این کتاب تأمل میکنن.

من برای دیگر دوستان عزیزی که درخلال خواندن کتاب راهبری متوجه موضوع تعبیرخواب رابرت شدن ونسبت به این کتاب و فوایدش دچار یکسری سوالات و ابهامات هستن.پس لطفا این پست رو کامل بخونید چراکه من اصلا باورم نمیشدکه تعبیرخواب یه موجودزنده و کاملا شهودی باشه که بخوادباهات حرف بزنه.واقعا بهت پیام میده.واقعابهت راه وچاه نشون میده .خداییش اصلافکرنمیکنم که معنویت واون وجه از وجودمون کاملاآگاهانه بخواد باهات دوست بشه.من با خوابهام دوستم وحقیقتی روکه بهم هشدار میدن رو صادقانه میپذیرم چون خواب خطانمیکنه.

بریم واسه نقد کتاب تعبیرخواب رابرت.باهام همراه بشید که ضررلاضرر.کلهم اجمعین سود و ثمر

(باعرض معذرت ازسایت بنیاد اگرکه نظرم درموردکتاب تعبیرخواب رابرت رو در این قسمت از نظردهی کتاب راهبری زندگی رابرت وارد میکنم.)

عکس کاربری
بابک جلیلی ارسال در تاریخ ۱۰ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به بابک جلیلی

انرژی روانی رابرت در تمام کتاب جاری است. انرژی ای که اگر خواننده با آن همسو شود او را با خود می برد، حرکتی به سوی عمق ناخودآگاه، آنجا که هر تجربه ، شخص یا اتفاقی در زندگی معنایی بیش از ظواهر امر دارند. به آنجایی می برد که رشته های نازک را درک می کنیم و می بینیم که چگونه مسیر سفر را در جهت تحقق فردیتمان پیش روی ما قرار میدهند. این رشته های نازک است که رابرت را به عبور از اقیانوس اطلس می کشاند نه یک نقشه منطقی ، نقش رشته های نازک را می توان حتی در تقدیر ناقوس های کلیسای جامع استراسبورگ نیز مشاهده کرد. رابرت الکس جانسون معتقد است که رشته های نازک پیوسته در کارند فقط توانایی ما برای پذیرش آنهاست که متغیر است. اگر چه دیدن معنا در همه جا و همه چیز برای ایگوی علیت گرای بشر امروزی غیر قابل تحمل است ولی از نظر رابرت اینجا جایی است نزدیک به ناخودآگاه جمعی، جایی که هم سرخوشی حاصل از آنجا بودن را نوید میدهد هم خطراتی مانند تورم را به خواننده گوشزد میکند. او با آنکه خود را همچون خمیری در دستان سرنوشت می داند اما رویکرد انفعالی نسبت به دنیای پیرامون خود ندارد و این پذیرش را اینگونه توصیف میکند: "هر بار که تقدیر مرا فراخواند سر راهش نایستادم." او با هوشیاری منتظر می ماند تا اراده خداوند خودش را به او بشناساند.
رابرت الکس جانسون توجه ویژه ای به خواب و رویا دارد و معتقد است که در دنیای رویاها ناخودآگاه تحرکات نیرومندش را به کار می اندازد که اگر این دنیا را به خوبی بشناسیم آثار عملی و قوی تری نسبت به وقایع بیرونی در زندگی ما خواهد داشت. او با تعبیر رویاهای خود رشته های نازک را شناسایی و دنبال میکند به شکلی که کتاب حاضر نتیجه تعبیر رویای سال 1995 اوست. پذیرش و همسویی با سرنوشت، رشته های نازک، هم زمانی و یا هر نام دیگری که بر آن بگذاریم کلید رابرت برای گام نهادن در مسیر افسانه شخصی مان است. در بخشهای مختلف زندگی او شاهد حضور، فعالیت و رشد کهن الگوهای مختلف سفرقهرمانی هستیم. در طول سفر کهن الگوها به ایفای نقش می پرازند، به تدریج تکامل می یابند و در نهایت می توان این کتاب را جام مقدس رابرت خواند که برای ما به ارمغان آورده است. قلمرو رابرت الکس جانسون به وسعت خوانندگان کتاب و خواندن این اثر نوشیدن شراب از این جام مقدس است. باشد که سرمست شویم.

بابک جلیلی
دیماه1397


پی نوشت: این کتاب مصداق بارز همزمانی در سفر زندگی من است. سپاس هستی را برای سفری که رشته های نازک آن بنیاد فرهنگ زندگی را سر راهم قرارداده است. صمیمانه و از اعماق وجودم بودنتان را شکرگزارم.

بهاربهداروند ارسال در تاریخ ۱۰ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به بهاربهداروند

نمونه ی واقعی یک تفسیرکلی ازکتاب رابرت رو تو جملاتتون گنجانیدید.درود

بابک جلیلی ارسال در تاریخ ۱۱ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به بهاربهداروند

درود بر شما

جواد بشیرپور ارسال در تاریخ ۱۹ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به جواد بشیرپور

عالی بود سپاس

ماهک ارسال در تاریخ ۲۱ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به ماهک

نظرتان در بیان آنچه در مطالعه کتاب تجربه کردم گویاتر و صریح تر از آن چیزی هست که خودم نوشتم.

عکس کاربری
بابک جلیلی ارسال در تاریخ ۱۰ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به بابک جلیلی

راهبری زندگی با شهود درونی
کتاب راهبری زندگی با شهود درونی علاوه بر اینکه یک اتوبیوگرافی جذاب است ، در خصوص سفر به عمق تجربه ها نیز سرنخهای بی نظیری به خوانندگان می دهد و به تحلیلهای روانشناسانه آنها می پردازد، چه به عنوان یک زندگی نامه و چه به عنوان یک کتاب روانشناسی بسیار هوشمندانه به نگارش در آمده است. کششی که این کتاب در خوانندگان خود ایجاد میکند به دلیل عمقی از ناخودآگاه فرد است که با خواندن آن تحریک می شود.
راهبری زندگی با شهود درونی به عنوان یک اتوبیوگرفی، هم اطلاعات مفیدی از وضعیت کلی اجتماع پیرامون نویسنده مانند وضعیت پس از جنگ جهانی را به خواننده میدهد، هم نقاط عطف جذابی از تاریخ مانند اولین دوره تشکیل کلاسهای موسسه یونگ را در خود جای داده است. توجه نویسنده به جزییات به اندازه ای است که نه خواننده را خسته کند و نه مانع نزدیک شدن خواننده به تجربه او شود. سفر زندگی نویسنده به خوبی می تواند خواننده را با خود همراه کند، به گونه ای که مشتاق خواندن بقیه ماجرا باشد. او گاهی روی ابرها راه می رود و گاهی از وحشت تنهایی و لذت عزلت نشینی سخن می گوید. انسانها، روابط، مکانها، مناظر و تجربیات به شکلی قابل تصور توصیف می شوند. اتفاقات و رویدادهای زندگی رابرت بی شباهت به داستانهای زندگی خوانندگان کتاب نیست،آنقدر شبیه که حتی می توان در برخی بخشهای کتاب با نویسنده همذات پنداری کرد.
نویسنده در خلال داستانهای زندگی به شرح و رمزگشایی تجربیات روانی خود نیز می پردازد، در تجربه ها عمیق می شود و با شکافتن عمق آنها به آموزش عملی مفاهیم روانشناسانه مانند سایه ها، فرافکنی ها و... می پردازد. رویکرد نویسنده به تجربیات زندگی معناگرایانه است، او در پس هرتجربه معنایی را می یابد وبه درسی نهفته در آن توجه می کند که با آموختن این درس در سفر زندگی قدم بعدی را بر می دارد.

مرضیه کاظمی ارسال در تاریخ ۰۹ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به مرضیه کاظمی

در ادامه پست قبلم، به علت اینکه بیشتر از 3000کاراکتر نمتوان نوشت:
قسمت هایی از زندگی رابرت جانسون مثل زمانی که در بالای کوه به عنوان نگهبان برای اعلام آتش سوزی در جنگل در مدت دو تابستان مشغول به کار بوده و قسمت هایی از زندگی او در هند به این مورد اشاره می کند که زمان کاملا مفهوم و ویژگی گذرا بودنش رو برای او از دست داده و برای من خیلی جالبه که کسی چنین تجربه ای داشته، چون ما معمولا تحت فشار گذر زمان هستیم و همیشه دیرمون شده، عجله داریم و وقتمون کمه. اینکه زمان متوقف شود باید خیلی تجربه منحصر به فردی باشه که من از این بابت به رابرت جانسون غبطه می خورم و ای کاش بتونم آن را تجربه کنم.
اجازه بدید نظرم رو در مورد لذت بردن از زندگی به روش رابرت جانسون بگم. بار ها از زبان اون در کتاب اومده از شرایط موجود، از تک تک لحظات،حتی یک سری چیز های ساده که شاید اصلا به چشم نمیاد حقیقتا لذت می بردم و در جایی گفت که خوشبختی همین جا و در همین لحظه است و اگر شما نتونید در همین جا و همین لحظه اون رو درک کنید،هیچ جا و هیچ وقت دیگری هم قادر به درک آن نخواهید بود که برای من خیلی جمله عمیق و ارزشمندی بود.
در جایی دیگر تفاوت "انجام دادن و بودن" را به خوبی توضیح داده و اشاره شده که وقتی ما دچار احساس دلتنگی میشویم تعادل بین این دو بهم خورده است. باید بگم که من قبل از خواندن این کتاب به چنین نتیجه ای رسیده بودم. من یک دختر خیلی شلوغ و بازیگوش دارم. گاهی از همسرم میخوام که او رو با خودش بیرون ببره تا من حتی شده برای یک ساعت از محیط آرام و ساکت خونه لذت ببرم. بارها پیش اومده که در طول این یک ساعت هیچ کار بخصوصی انجام نمیدم. مثلا فقط کف بالکن دراز میکشم و گلهای داخل تراس رو که خیلی دوستشون دارم تماشا میکنم و به صداهای اطراف مثل صدای پرنده ها، ردشدن اتوبوس،بازی بچه ها و ... گوش میدم.البته این بیشتر برای عصرهای تابستان عملیه :-)
در پایان باید بگم که این کتاب، کتاب کاملا پر معنا و پر از نکات ارزشمند برای یاد گرفتن است و واقعا ارزش هزینه و زمانی که برایش صرف میشه رو دارد باتشکر از شما بابت معرفی اون. با آرزوی کامیابی وسلامتی.

بهار بهداروند ارسال در تاریخ ۰۹ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به بهار بهداروند

از متنت خیلی خیلی خیلی خوشم اومد.درود

مرضیه کاظمی ارسال در تاریخ ۱۰ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به بهار بهداروند

ممنونم ❤. تفسیر شما هم از جمله رابرت جانسون در قسمت پایانی پستتون, برای من خیلی زیبا و جالب بود.

diba ارسال در تاریخ ۲۴ خرداد ماه ۱۳۹۸
ارسال پاسخ به diba

واقعا عالی بود مرسی

مرضیه کاظمی ارسال در تاریخ ۰۹ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به مرضیه کاظمی

باسلام
اول از همه باید بگم که چقدر به عنوان فردی با روحیه درون گرا و احساسی با رابرت جانسون همذات پنداری میکنم. مخصوصا قسمتهایی از کتاب که مربوط به دوران نوجوانی ایشون بود. نوجوانی که هیچکس درکش نمیکنه و هیچکس ژرفای درون و روحش رو نمیبینه و متوجه نمیشه و این نوجوان چقدر احساس تنهایی میکنه و اذیت میشه از اینکه واقعا نمیتونه با هیچکس درباره آنچه که در درون و فکرش میگذره حرف بزنه. بعد از خواندن این قسمت از کتاب و اینکه فهمیدم کس دیگری هم تجربه نوجوانی مشابهی بامن داشته با پسرم حرف زدم. او الان 12سالشه. بش گفتم تا حالا حس کردی که افکار و حرفهایی درونت داری که دلت میخواد با کسی درمیان بگذاری ولی احساس میکنی ممکنه هیچکس درکشون نکنه؟ او در پاسخ گفت مثلا چجور افکار و حرفهایی؟ ومن متوجه شدم که تاکنون چنین حس و حالی نداشته :-) البته شاید براش خیلی زوده. بهرحال من مثالهایی از حال و هوای نوجوانی خودم براش زدم و گفتم هیچی بدتر از این نیست که آدم باخودش فکرکنه اگه حرف بزنم مرا درک نخواهند کرد، پس بهتره اصلا حرف نزنم. (راستش من هنوز هم خیلی این احساس رو تجربه میکنم. گاهی از مشاهده موضوعاتی مثل مشکلات خانواده ام،رنج مردم کشورم، انسانهای جنگ زده و ...، بشدت قلبم به درد میاد و غمگین میشم و به فکر فرو میروم ولی واقعا در اطرافم کسی رو نمی یابم که عمیقا درکم کنه و در نتیجه سکوت میکنم. البته این قسمت رو برای پسرم نگفتم). در نهایت به او این اطمینان رو دادم که هرگاه احتیاج داشتی با کسی حرف بزنی من اینجام و دلم میخواد روی من حساب کنی.
در ادامه باید بگم که رویکرد و نگرش مذهبی رابرت جانسون خیلی برام جالب توجه و درضمن محترم بود. بنظرم رابرت جانسون در طول فرایند زندگی و خودآگاهی اش، خیلی زیبا و خودآگاهانه به درکی از خدا رسیده و نقطه اوج ادراکش دقیقا میتونم بگم دو خط اول ص472 کتاب هست که نوشته شده:" همه باید از خود بپرسند چگونه میتوانند ظرفی برای دربرگرفتن شکوه و عظمت خداوند در زندگی باشند؟" اولین ثانیه ای که این جمله رو خوندم واقعا هم شوک شدم و هم لذت بردم که چطورممکنه یک نفر دیگر در یک جای دیگردنیا به درک و بینشی مشابه من رسیده باشد. دیدگاه من درباره انسان و هدفش از خلقت این است که خداوند تمام نیروهای شیطانی و الهی (سیاه و سفید) رو در وجود انسان قرارداده و بعد به انسان گفته برو ببینم با اراده خودت چطور زندگی میکنی و کدوم نیرو رو بکار میگیری و به عنوان الگو هم فقط و فقط 14 انسان آفریده تا نشون بده که شما هرکدوم به عنوان یک انسان ظرفیت اینکه نمودی از شکوه و عظمت من باشید رو دارید.
موضوع دیگری که خیلی برای من جذاب بود، مفهوم رشته های نازک هست که البته چیزی شبیه به اون رو ما در فرهنگ خودمون داریم و با لفظ "نشونه" بهش اشاره میکنیم. و بجای رشته نازک مثلا میگیم این یه "نشونه" است. شاید براتون جالب باشه که در انیمیشن شجاع (2012) که شخصیت اصلی داستان یک دختر نوجوان با موهای فرنارنجی و پرپشت هست، نمود کاملا مشابهی از مفهوم رشته های نازک به تصویر کشیده شده که بلافاصله بعد از خواندن آن در کتاب، برایم تداعی شد. در این انیمیشن دختر گاهی که وارد جنگل میشه، رشته های نازک نورانی او را به جایی که باید بره و اتفاقاتی که باید براش بیفته، راهنمایی میکنند. من شخصا بعد از مطالعه این کتاب نسبت به رشته های نازک خیلی هوشیار شدم.

رضا کاظمی ارسال در تاریخ ۰۶ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به رضا کاظمی

Bahar:
اگر بالای 30سال سن دارید، حتما این کتاب را بخوانید! (حداقل 2بار)
چند مورد را که منجر به بینش جدیدی در من شده‌اند با شما درمیان می‌گذارم.
• جای ایگو پشت فرمان نیست!
ایگو همان خودآگاه و بخشی از ماست که معمولا تصمیماتمان را با آن می‌گیریم. اما رابرت می‌گوید باید بتوانیم نداهای درونی که به ما الهام می‌شود یا "به دلمان می‌افتد" را دنبال کنیم و تصمیمات بزرگمان را به آن بسپاریم. این مورد نافی هدفگذاری‌های ایگو محور نیست چرا که باید آنها را انجام دهیم و درخلال انجام آنها به صدای درون گوش دهیم.
ندای درونی، رشته‌های نازک، دست خدا یا همان سلف(خویشتن حقیقی) را باید با کار درونی و تمرین درک کرده و صدای آن را بشنویم.
• رویا و گفتگوی سلف با ما
یکی از راههایی که می‌توانیم صدای سلف را بشنویم، خواب است. رابرت می‌گوید خوابها را بنویسیم و با این کار به ناخودآگاه خود پیام دهیم که خوابها را به رسمیت شناخته‌ایم؛ به مرور، خواب با نمادها شروع به راهبری ما می‌کند.
• چرا دلتنگ می شویم؟
یکی از مفاهیم زیبایی که یاد گرفتم، دلیل دلتنگی بود.
ما در اوج انزوا می‌توانیم حس دلتنگی نکنیم اما باحضور در جمعی از دوستانمان این حس را تجربه کنیم!
رابرت دلیل دلتنگی را عدم تعادل بین بودن(Be) و انجام‌دادن(Do) بیان می‌کند.
اکثر ما یاد گرفته‌ایم که فقط انجام دهیم (کار، تشکیل خانواده و ...) اما زمان کافی برای تنها شدن با افکار و احساساتمان و مراقبه (Be) نمی‌گذاریم. حتی وقتی حالمان بد می‌شود باز هم برنامه یک دورهمی (Do) می‌چینیم تا شاید حالمان را بهتر کند؛ اما هرگز این اتفاق نمی‌افتد مگر اینکه بتوانیم بین Be و Do تعادل برقرار کنیم.
• تعادل بین آسمان و زمین
مظهر زندگی آسمانی Be و Do مظهر زندگی زمینی است و «کفر» زمانی اتفاق می‌افتد که تعادل بین آسمان و زمین از بین رفته باشد و یا فقط یکی از این دو قلمرو را زندگی کنیم. (از این تعبیر کفر واقعا لذت بردم!)
اینها بخش کوچکی از مفاهیم جذاب و تاثیرگذار کتاب بود.
طلای درون، سفر قهرمانی، قربانی کردن، الهه بلاتکلیفی، لزوم داشتن نگرش مذهبی و یکی شدن باخدا نیز از جمله مواردیست که بهتر است خودتان بخوانید :)
بعلاوه رابرت اصطلاحات زیادی مثل عقده، سایه، فرافکنی، آنیما، آنیموس و همزمانی را به خوبی توضیح می‌دهد که برای کسانی مثل من که به خودشناسی یونگی علاقه دارند، بسیار مفید است.

رضا کاظمی ارسال در تاریخ ۱۶ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به رضا کاظمی

باتوجه به محدودیت ۲۰۰۰ کلمه ای که کامنت داشت مجبور شدم نقدم رو خیلی خلاصه کنم چون نمیخواستم دو تکه شه.
امیدوارم با این حال، برای مخاطبان مفید بوده باشه :)

فیضی نیا ارسال در تاریخ ۲۵ مرداد ماه ۱۳۹۸
ارسال پاسخ به رضا کاظمی

سلام خیلی عالی بود لذت بردم

ادمین سایت بنیاد فرهنگ زندگی

سپاس

مريم ربيعي ارسال در تاریخ ۰۹ مهر ماه ۱۳۹۸
ارسال پاسخ به رضا کاظمی

خيلي عالي توضيح داديد من با خواندن تمامي نظرات كه از همه تشكر مي كنم اشتياقم براي خواندن اين كتاب بيشتر شد ،،، ممنون

ادمین سایت بنیاد فرهنگ زندگی

چه عالی

رضا کاظمی ارسال در تاریخ ۲۰ دی ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به رضا کاظمی

• طلای درون و فرافکنی
این مطلب هم واقعا جالب بود.
به طور خلاصه ما واقعیت‌هایی را که در ناخودآگاه‌مان هست به کس یا چیزی بیرونی فرافکنی می‌کنیم. مثلا یک دختر که اعتماد به نفس پایین دارد عاشق پسری می‌شود که اعتماد به نفس بالایی دارد. این دختر، چیزی که در درون ناخودآگاهش ارزشمند است را روی آن پسر فرافکنی کرده است. این ارزش (همان طلای درون ما) باعث می شود طرف مقابل را درخشان ببینیم. حال باید کم کم این طلا را از طرف مقابل پس بگیریم که شرح مفصل آن در کتاب آمده است.
.
این قسمت رو از کامنتم حذف کرده بودم گفتم اضافه کنم یکوقت بخاطر کوتاه شدن کامنت، از مسابقه جا نمونم.

فرم ارسال دیدگاه لطفا برای ثبت نظر ابتدا وارد سایت شوید
ارسال دیدگاه
شنبه تا چهارشنبه از ساعت 13 تا 18 مشاوره برای انتخاب محصول
پاسخگویی به سوالات آموزشی 021-88738180