۰۰۷ اردیبهشت ماه ۱۳۹۸ چه زمانی ما برای خودمان خطرناک می شویم؟
سطح مقاله : پیشرفته

اگر از سایه خود بگریزید، به شکل سرنوشتی قطعی با آن روبرو می شوید و هر چقدر این فرار طولانی تر باشد، هزینه روبرویی سنگین تر و خردکننده خواهد بود. اما چرا سایه انقدر ترسناک است؟

جوجه اردک زشت درون، کتابی است درباره برداشتن نقاب از آن بخشی از وجودمان که روابط مان را تخریب می کند، روحیه مان را خراب می کند و ما را از رسیدن به رویاها و آرزوهایمان باز می دارد. این همان بخش از وجودمان است که ما آن را سایه می نامیم. سایه، بخش هایی از وجودمان است که تلاش می کنیم آن را پنهان یا انکار کنیم. سایه شامل ویژگی هایی است که باور داریم از طرف افراد خانواده، دوستان و مهم از همه این ها، خودمان غیرقابل قبول و نپذیرفتنی است. این نیمه تاریک در عمق آگاهی ما سرکوب و پنهان شده و از دید خودمان و دیگران پنهان است. پیامی که از وجود این بخش پنهان می گیریم، ساده است: من دوست داشتنی نیستم. من شایستگی نداریم. من با ارزش نیستم.برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص، روی عبارت "جوجه اردک زشت درون" کلیک کنید

بسیاری از ما این پیام ها را باور کردیم. باور کردیم که اگر با دقت به آنچه در ماست نگاه کنیم، موارد ترسناکی خواهیم یافت. ما به دلیل وحشت و ترس از کشف کسی در درون مان که نمی توانیم با او زندگی کنیم، از جستجوی درونی دست می کشیم. ما از خودمان می ترسیم. ما از فکرها و احساس هایی که سرکوب کردیم، می ترسیم، بنابراین بازتاب آن را در دیگران می بینیم. ما این موارد را روی افراد خانواده، دوستان و حتی غریبه ها فرافکنی می کنیم، چرا که ترس ما به قدری عمیق است که تنها راه چاره، پنهان کردن یا انکار کردن آن است. ما به افرادی دو رو تبدیل شدیم که خودمان و دیگران را فریب می دهیم و به قدری در این کار ماهر شدیم که فراموش کردیم برای پنهان کردن خود واقعی مان نقاب هایی به چهره داریم. حتی پس از سال ها شکست در روابط، مشکلات کاری، بیماری ها و نرسیدن به خواسته هایمان هنوز هم این پیام های درونی ناراحت کننده را سرکوب می کنیم. به خودمان دلداری می دهیم که مهم نیست که حال مان خراب است. چشمان مان را می بندیم و گوش هایمان را می گیریم تا داستان های ساختگی خودمان را باور کنیم. داستان های من خوب نیستم. من دوست داشتنی نیستم. شایستگی ندارم و باارزش نیستم.
به جای تلاش در سرکوب کردن ویژگی هایمان، لازم است آن را عیان کنیم و تمامی مواردی را که از رویارویی با آن هراس داریم ببینیم و بپذیریم. منظورم این است که قبول کنیم این ویژگی هایی است که به ما مربوط می شوند. سایه ما عصاره ماست و استعدادهای مهم مان در سایه نهان است. پس از رویارویی با این وجه از وجودمان آزاد خواهیم بود تا تمامیت باشکوه مان را درک و تجربه کنیم و با خوبی ها و بدی ها و تاریکی ها و روشنایی مان روبرو شویم. تنها با پذیرش کامل آنچه هستیم، می توانیم آزادانه انتخاب کنیم و تصمیم بگیریم در این جهان چه کنیم. مادامی که پنهام شویم، نقاب به چهره داریم و آنچه درون مان است را فرافکنی کنیم، صحبت از بودن واقعی و انتخاب آزادانه داشتن در زندگی حرف بیهوده ای است.

سایه های ما وجود دارند تا به ما درس بدهند، ما را راهنمایی کنند و وجود ما را متبرک کنند. آن ها منابعی هستند که در اختیار ما قرار دارند تا کشف شان کنیم و به کار بگیریم شان. احساس هایی که سرکوب کردیم، ناامیدانه در انتظارند تا به کل وجودمان ملحق شوند. آن ها زمانی آسیب زننده هستند که سرکوب شده باشند؛ در این صورت ممکن است این احساسات در اولین فرصتی که به دست بیاورند به سطح بیایند و خود را نشان دهند. حمله احساسات به این شکل شما را در حوزه هایی از زندگی که برایتان اهمیت دارد، ناتوان می کنند.

هنگامی که رابطه ای دوستانه با سایه خود برقرار کنید، زندگی تان دچار تحول خواهد شد. کرمی که در پیله زندانی است، به پروانه ای زیبا تبدیل خواهد شد. دیگر لازم نیست وانمود کنید شخص دیگری هستید. دیگر لازم نیست ثابت کنید به اندازه کافی خوب هستید. هنگامی که سایه خود را می پذیرید، دیگر لازم نیست در ترس زندگی کنید. موهبت سایه تان را دریابید و شکوه خود واقعی تان را کشف کنید و شاد باشید. در این صورت آزاد خواهید بود تا زندگی را که همیشه در آرزویش هستید، خلق کنید.


منبع: جوجه اردک زشت درون

نویسنده: دبی فورد

مترجم: فرشید قهرمانی

ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی