۱۶ دی ماه ۱۳۹۷ عقده پدر؛ شیفته مردهایی مسن تر از خودم می شوم، باید چه کار کنم؟
سطح مقاله : پیشرفته

مردان مسن تر هم به لحاظ شغلی و یا ارتباطی برایم جذاب ترند و تفکر و سبک زندگی شان را بیشتر می پسندم. از طرفی ارتباط با زن ها برایم کسل کننده است و بعد از مدتی وقت گذراندن با آن ها کلافه می شوم. چرا این اتفاق می افتد؟

"من همیشه شیفته مردهایی مسن تر از خودم می شوم، آیا این یعنی من دچار عقده پدر هستم؟ اگر اینطور است، باید چه کار کنم؟"

پدرانی که عقده مادر مثبت دارند، حسی هستند و به لذت های جسمانی اهمیت می دهند. آن ها از زندگی و نیز از دخترانشان لذت می برند، نیاز به تحسین دارند و غالباً دخترانشان بیش از همسرانشان آن ها را تحسین می کنند. برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص، روی عبارت "تقدیر زنان" کلیک کنید.

دختران آنان سعی می کنند تبدیل به دختران جذاب پدران شوند و تبدیل به زنانی می شوند که برای مردان جذابیت جنسی دارند و از این قدرت خود استفاده می کنند. آن ها غالباً زنانی باهوش هستند، اما توانایی خود را دست کم می گیرند؛ یا آموختند که مهارت های خود را پنهان کرده و تنها در مواقع لزوم از آن استفاده کنند. آن ها بیش از همه توسط پدران خود تحسین شدند، اما با مادرانشان نه همبستگی و نه هیچ تقابلی داشتند. با وجودی که آن ها هیچ وقت چنین چیزی را نمی پذیرند، اما ترجیح می دهند بگویند از نظر آن ها مردها افراد جالب تر، مهیج تر و قابل اعتمادتری هستند. احتمال کمی وجود دارد که آن ها متوجه شوند هیچ وقت در زندگی شان خود را به روی زنانگی نگشودند.

چنین زنانی برای حفظ اعتماد به نفس خود، نیاز به تحسین مردها دارند، اما این موضوع خیلی مشکل ساز است، چون باعث می شود آن ها به چنین مردهایی وابسته شوند و اگر چنین مردهایی را از دست بدهند اعتماد به نفس خود را هم از دست می دهند. هر چقدر که بیشتر توسط دیگران کنترل و هدایت شویم، خطر این که از مسیر نیازهای رشدی خودمان خارج شویم نیز بیشتر است.

خطر دیگری هم برای کسانی که همیشه منتظر جهت دهی از سوی دیگران هستند وجود دارد؛ وقتی چنین جهت دهی وجود نداشته باشد آن ها به شدت می ترسند چون هیچ وقت یاد نگرفتند خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند. چنین زنانی ناگهان احساس "پوچی" می کنند. آن ها نمی دانند خودشان چه نیازی دارند یا چه می خواهند، بلکه احساس می کنند تحت کنترل نیروهای بیرونی هستند و با نیروهای مثبت خود نمی توانند تأثیر منفی آن ها را خنثی کنند. حتی وقتی لازم است درباره مسائل نسبتاً کم اهمیت، تصمیمات کوچکی بگیرند نیز مضطرب می شوند. به عبارت دیگر آن ها یاد نگرفتند مسؤولیت خود را به عهده بگیرند و با عواقب تصمیمات اشتباه مواجه شوند و آن ها را بپذیرند.

سرانجام ترس این زنان موجب می شود به این حقیقت پی ببرند که نمی توانند خودشان باشند و خودِ حقیقی شان از زندگی محروم شده است. این ترسِ غالباً سرکوب شده یا با علائمی جسمانی ظاهر شده است، چون "دختر بابا" نباید بترسد. اگر این ترس ظاهر شود، آن ها حتی بیش از پیش به کسی وابسته می شوند تا به آن ها کمک کند و به آن ها جهت دهد. این موضوع باعث می شود آن ها نتوانند با الگوی ناشی از عقده خود مواجه شوند و این الگو برایشان تکرار می شود. برای چنین زنانی خیلی دشوار است که ترس خود را بپذیرند. زنانی که با پدر در عقده پدر خود همانندسازی نزدیکی داشته باشند، غالباً افرادی منطقی و تطبیق پذیر هستند. البته این موضوع درباره زندگی "بیرونی" آن ها صادق است، در واقع آن ها به لحاظ درونی و در رابطه با نیازهای رشدی خود دچار آشفتگی هستند. چنین زنی هویت و قدرت عقده خود را از پدرش وام گرفته است؛ این ها کاملاً متعلق به خود او نیستند. اما یکی از ضروری ترین تکالیف رشدی ما این است که در طول زندگی، هویت خود را کشف کنیم و پیوسته آن را قوی تر سازیم.

در شکل گیری این عقده، تأثیر جامعه هم مؤثر است. در جامعه ما زن ایده آل زنی است که هیچ جایگاهی برای کشف خویشتن واقعی اش قائل نمی شود؛ چنین مسأله ای واقعاً جای نگرانی دارد. چنین تصویری از زن، به نفع هیچ کس نیست: نه زنان و نه مردان، نه کودکان و نه همسران - حتی اگر چنین شرایطی ظاهراً مناسب و خوشایند به نظر برسد.

به طور کلی دختران مردهایی که خودشان دچار عقده پدر هستند، رابطه ای صمیمانه با پدرانشان ندارند و به آن ها تکیه نمی کنند. با وجودی این دختران تعاملات زیادی با پدر واقعی شان دارند، اما بیشتر با فضای متأثر از عقده پدر همانندسازی می کنند و بنابراین با هر مرد دیگری که وارد رابطه شوند نیز فضایی مبتنی بر عقده پدر را شکل می دهند.


صفات مشترک زنانی که دچار عقده پدر مثبت هستند.

از نظر زنانی که دچار عقده پدر مثبت هستند، مردهای مسن تر جذابند. این زنان دنبال مردهایی مسن با جذابیت هایی جنسی هستند، در حالی که آن هایی که پدرانشان دچار عقده پدر مثبت هستند بیشتر به روابط افلاطونی علاقمندند. هیچ یک از این دو نوع زنان درباره خودشان زیاد صحبت نمی کنند. تمرکز آن ها بر خودشان نیست، حتی اگر در نگاه اول چنین به نظر نرسند. یک نوع از این زن ها ممکن است بگوید: "شوهرم می گوید ..." در حالی که نوع دیگر به احتمال زیاد درباره موفقیت های مردهای معینی سخنوری کند. هر دو نوع این زنان در مدرسه و دانشگاه سخت کوشند. و در صورتی که خیلی خلاق نباشند، شبیه به معلم های خصوصی سخت گیر می شوند. آن ها غالباً عقده مادرشان را نادیده می گیرند و آن را عقب می رانند. در این صورت، آن ها باور دارند که هیچ کس در این دنیا نمی تواند بدون سعی و تلاش فراوان چیزی به دست آورد و معتقدند اگر برای دستیابی به چیزی زحمت نکشند هیچ چیز نصیبشان نمی شود (درباره عشق هم چنین باوری دارند). همچنان که آن ها هر آنچه مردانه است را ایده آل سازی می کنند، بدون اینکه متوجه باشند زن بودن خود را بی ارزش می سازند. آن ها نه تنها مردها بلکه نظریه ها، دانش و باورها را به راحتی به هنجارهایی مطلق و گاهی حتی به نوعی اصولی مقدس تبدیل می سازند.

در واقع اگر این زنان، زنانگی خود را بی ارزش نمی ساختند، کم تر به مردها وابسته می شدند. ممکن است آن ها در حرفه خود و به طور کلی در زندگی توانا باشند؛ اما وقتی در کنار مردان هستند تبدیل به دخترانی مطیع می گردند. البته خیلی از مردها از چنین وضعیتی خوششان می آید، و همین، دلیل دیگری می شود که چنین زنانی برای همیشه این شیوه را در پیش بگیرند. وقتی آن ها در کنار مردان هستند خود را کودن فرض می کنند، در حالی که واقعاً اینگونه نیستند. زنی که نتوانسته به اندازه کافی از عقده پدر مثبت جدا شود، خود را بر اساس ارزش های مردانه تعریف می کند و اجازه می دهد که یک مرد یا منابع قدرت هویتش را به او دیکته کنند؛ او تفکر و سبک زندگی مردانه ای دارد. چنین زنی بی شک چنین اقتداری را به مردانگی اعطا می کند، چون اعتماد به نفسش وابسته به نظر پدرش درباره او است، اما در نهایت پدر او هم نمی تواند آن تأیید و تحسین لازم را به او بدهد. یک زن باید هویتش را در وجود خودش، از طریق ارتباط با زنان دیگر یا به واسطه پذیرش مادر و ویژگی های مادرانه جستجو کند؛ البته زنانی که دچار عقده پدر هستند در مقابل زنان دیگر موضعی تدافعی دارند و با آن ها رقابت می کنند.


منبع: تقدیر زنان

نویسنده: ورنا کست

مترجم: ساره سرگلزائی

ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی