با استعدادهایم که مجالی برای بروز نیافته، چه کنم؟ چرا هنگام بروز مشکلات، تصمیم گیری ها و جدایی ها دچار سردرگمی می شوم؟ افسردگی های بی دلیل حتی زمانی که همه چیز مرتب است، چه معنایی را مخفی کردند؟
همه افرادی که تحت تأثیر عقده مادر مثبت هستند، با این گفته موافقند كه: "زندگی کن و بگذار دیگران هم زندگی کنند"، یا حتی شاید این گفته را هم قبول داشته باشند که: "لذت ببر و بگذار دیگران هم لذت ببرند". این افراد هم خودشان و هم زندگی را خوب و شايسته مي دانند. برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص، روی عبارت "تقدیر زنان" کلیک کنید.
آن ها به دنیا ايمان دارند و هر آنچه دنيا به آن ها بدهد، مي پذيرند. آن ها انتظار دارند که همه چیز به خوبی پیش رود و بیشتر اوقات هم انتظارشان برآورده می شود. به دنیا اعتماد دارند و بیشتر اوقات اعتمادشان بيش از حد لازم است. احساس اين افراد معمولاً اینگونه است: "همه چیز خود به خود، به طریقی حل می شود". اعتماد آن ها به دنیا می تواند نشان دهنده نوعي تنبلی نیز باشد؛ آن ها تصور مي كنند دیگران نیازهایشان را برآورده خواهند کرد. دوست دارند از "همه چیز" لذت ببرند، برای به دست آوردن آنچه می خواهند بهایی ندهند و همه امیال شان ارضا شود. چنین افرادی می توانند در سطوح بسیار متفاوتی لذت ببرند. معمولاً از قوه تخیل نیرومندی برخوردارند و افراد خلاقی هستند اما استعدادهایشان همیشه به طور کامل درک نمی شود. ممکن است اين افراد واقع بین و عمل گرا نباشند و در این صورت توانایی های بالقوه آن ها هرگز بالفعل نمی گردند. برای تبدیل ایده به عمل، سماجت و پافشاری لازم است که این پافشاری در واقع نوعی جنگاوری و پرخاشگری است و همچنین مستلزم توانایی از خودگذشتگی و تحمل موانع است.
اما هنگامی که اوضاع مساعد است افرادی که تحت تأثیر این عقده هستند، افرادی مهربان، یاری رسان و همچنین دلسوزند. دوست دارند که همه چیز متعادل باشد؛ آن ها نوعی "احساس اقیانوسی" را تجربه می کنند که در آن همه چیز از نوعی پیوند درونی برخوردار است؛ بر اساس چنین احساسی تفاوت های میان مردم موضوعی حل شده است و یا از آن چشم پوشی می شود. برای آن ها مهم است که همه انسان ها از برکت ها و نعمت های زندگی استفاده کنند و این گونه احساس وحدت و عشق در بینشان پدید آید. آن ها زمانی احساس اقیانوسی را تجربه می کنند که به آن چه برایشان "همه چیز" است، دست یابند.
اگر بخواهیم توصیفی کلی از فضایی ارائه دهیم که افراد دچار عقده مادر مثبت – چه زن و چه مرد - را احاطه کرده، باید بگوییم این فضا شبیه به توصیف تجربه آنیما در روانشناسی کارل گوستاو یونگ است (آنیما وجه زنانه ای که به شکل غریبه ای اسرارآمیز و جذاب در رؤیاهای فرد ظاهر می شود). افرادی که در رؤیاهایشان، تجسم آنیما را مشاهده می کنند یا آنیما را بر زنی در دنیای واقعی فرافکنی می کنند، می گویند احساسی عمیق و ژرف را تجربه می کنند و انگار به شدت میل دارند که مرزها را محو کنند تا به وحدتی مطلق با کل وجود برسند؛ همان وحدتی که هیچ گاه قابل دستیابی نیست. عقده مادر مثبت این احساس را به فرد می دهد که گویی زندگی او را در آغوش گرفته است.
مصائب و مشکلات: چرا در جدایی ها یا تصمیم گیری ها سردرگم می شوم؟
جدایی، مشکل اصلی افرادی است که دچار عقده مادر مثبت هستند. به عبارت دیگر آن ها با پذیرش وجود مرگ، پذیرش و کنار آمدن با جدایی و با شروعی دوباره مشکل دارند. مشکل دیگری که این افراد با آن مواجه می شوند (و این هم در واقع به مشکل آن ها با جدایی مربوط است)، مسأله تصمیم گیری - به نفع چیزی و بنابراین به ضرر چیزی دیگر - و به کارگیری روحیه جنگاوری در زندگی است.
این به این معنی نیست که آن ها افراد جنگاور و مهاجمی نیستند. آن ها هر چیزی را که می خواهند می توانند به دست آورند، زیرا استفاده از نعمت های زندگی را حق خود می دانند.اگر آن ها با ملایمت و به آرامی برای دستیابی به آنچه برایشان ارزشمند است قدم بردارند و اگر باور داشته باشند که آن ها هدیه ای بسیار خاص به دنیا هستند، آنگاه انتظار دارند که رفتار دیگران هم با آن ها متناسب با این دیدگاه باشد. در غیر این صورت، به آسانی رنجیده خاطر و ناراحت می شوند. آن ها می توانند تبدیل به افرادی غرغرو شوند و از شرایط بنالند، دچار افسردگی یا خودتخریب گر شوند. ممکن است این افراد از مخدرهایی استفاده کنند که تجربه احساساتی ژرف کنند، احساساتی که آن ها معتقدند از ابتدای تولد حق آن ها بوده و باعث رهایی شان از "پلیدی های دنیا" می-شود. اگر این افراد نسبت به رفتار کسی معترض باشند، آن را به شکل "منفعل - مهاجم" نشان می دهند: آن ها به دقت به حرف های او گوش نمی دهند، "اشتباهی" بعضی چیزها را فراموش می کنند، دیر می رسند. زمانی مشکل حادتر می شود که این افراد به جای برخورداری از هویتی متناسب با سنشان، هویتی مبتنی بر عقده داشته باشند.
اما مشکلات هویتی ناشی از این عقده، در زنان و مردان متفاوت است. ممکن است مردان بیش از حد "ملایم" به نظر برسند یا رفتارهایشان از نظر دیگران مادرانه باشد؛ البته این قضاوت دنیایی مردسالارانه است، اگر مردان ملایم تر باشند و رابطه نزدیک تری با احساسات خود داشته باشند، لزوماً ایرادی ندارد. همچنین شاید رفتار این مردها - حتی در سنین بالا - مانند پسربچه ها باشد. رفتار زنانی که با نقش مادر همانندسازی می کنند کم تر به چشم می آید، با این حال ممکن است رفتار آن ها هم بیش از آنکه متناسب با زنی بالغ باشد، مثل دختربچه ها باشد.
بنابراین مسأله اصلی و مشترک در میان افراد دچار عقده مادر مثبت این است که رشد آن ها متوقف شده است، این عقده مانع شده که سبک زندگی این افراد متناسب با سنشان باشد و از اینکه آن ها خودشان باشند جلوگیری کرده است. مادران این افراد نه تنها فرآیند رهایی از عقده مادر را در آن ها تشویق یا حمایت نمی کنند، بلکه با آن ها به گونه ای رفتار می کنند که بی خیال رهایی این عقده شوند یا تصور کنند این کار "بد" یا "اشتباه" است. دلایل مختلفی برای این کار وجود دارد: افرادی که خودشان وابسته هستند، برایشان خیلی سخت است فرزندانشان را به سمت استقلال تشویق بروند. علاوه بر این، اگر والدین این رسالت را بر دوش فرزندان بگذارند که آرزوها و آرمان های ناکام آن ها را برآورده سازند، فرزندان باید تا حد ممکن این فرافکنی را حفظ کنند و به جای اینکه به سمت بر آورده کردن آرزوهای خودشان بروند، سعی در برآوردن آرزوهای ناکام والدین داشته باشند.
گرایش به افسردگی در شرایطی که همه چیز فراهم است.
در صورت ادامه این روند، عقده باعث ایجاد افسردگی در فرد می شود. این افراد به شدت می خواهند دیگران آن ها را بپذیرند و دوست بدارند. اگر این نیاز برآورده نشود، آن ها سعی می کنند که از طریق دستاوردها و موفقیت هایشان پذیرش و عشق دیگران را به دست آورند. این افراد از اینکه دیگران به نیازهایشان توجهی ندارند و آن ها را برآورده نمی سازند عصبانی هستند، با این حال خود می کوشند که نیازها و احتیاجات دیگران را برآورده سازند. از طرفی، جرأت ندارند این خشم خود را نشان دهند، چون این خشم باعث بروز فاصله بین آن ها و دیگران می شود. بنابراین خشم را معطوف به خودشان می کنند. آن ها دچار احساس گناه هستند و معتقدند که حتماً تقصیر آن ها است که زندگی دیگر خوب و شگفت انگیز نیست. دلیل این احساس گناه - که گاهی سرکوب می شود - این است که این افراد احساس می کنند استعدادهایشان را بروز ندادند و نتوانسته اند انتظاراتی که از خودشان دارند و دیگران از آن ها دارند، برآورده سازند. آن ها همیشه منتظر "یک فرصت خوب" هستند و همچنین خشمی دارند که نه می توانند کاملاً به آن دسترسی داشته باشند و نه می توانند آن را مدیریت کنند، همه این عوامل منجر به طغیان افسردگی در آن ها می شود. این احساسات گناه و تقصیر، هدفی ژرف تر دارند. آن ها به ما خاطر نشان می کنند که ما به خودمان و رشد خودمان بدهکاریم و در زندگی به اندازه کافی قاطعیت نداریم. اگر از مشکلات و اشتباهات خودمان آگاه نباشیم ممکن است وقتی رفتارهایمان تحت تأثیر پدر و مادر است، باور داشته باشیم زندگی پرباری داریم. آنگاه هویت ما متعلق به خودمان نیست، بلکه هویتی مبتنی بر خواسته های پدر و مادر است.
منبع: تقدیر زنان
نویسنده: ورنا کست
مترجم: ساره سرگلزائی
ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی