۲۵ شهریور ماه ۱۳۹۷ هیچکس تو این دنیا خوشبخت نیست. شما چطور؟
سطح مقاله : پیشرفته


همه ما در خیالات خود هدف از زندگی را رسیدن به خوشبختی تصور می کنیم.اما طبیعت، تقدیر یا زندگی گویا برنامه دیگری برای ما دارد؛ به طوری که خیال و اشتیاق مان برای رسیدن به خوشبختی را پیوسته بر هم می زند و مانع آن می شود.

همه ی ما دیر یا زود به جاهایی کشیده می شویم که برنامه ریزی نکرده بودیم ، جاهایی که از سر زدن به آن ها وحشت داریم، جاهایی که جیمز هالیس _رییس انستیتو یونگ واشنگتن _آن را "باتلاق های روح" می نامد، جاهایی هم چون افسردگی، تجربه ی از دست دادن، انواع اعتیادها، حالت های اضطرابی و ...


دیر یا زود، اغلب ما اين موارد را تجربه خواهيم كرد!

اين تجربيات بخشی از معنای سفر زندگی است. درباره ی ماهیت این ملاقات ها بايد تعمق کنیم.

هم چنین بايد بررسی کنیم چگونه این امکان برای ما وجود دارد که اغلب وقتی احساس می کنیم آزادی مان از ما گرفته شده است، احتمالاً از ذهنیت "قربانی بودن" بیرون بیاییم و احساس کنیم که در سفر زندگی مان مشارکت داریم. برای هریک از این ملاقات های سرزمین باتلاقی، روح یک وظیفه وجود دارد که پرداختن به آن ما را آزاد خواهد کرد، و گریختن از آن باعث خواهد شد دوباره احساس کنیم که یک قربانی حقیر و کوچک هستیم.

زندگی در کنترل ما هست؟ بله هست. اما.... نه نیست!

گاهی ما در حال بالا آمدن در زندگی هستیم و گاهی در حال پایین رفتن. هریک از این دو اتفاق، شاهدی بر این واقعیت است که هماهنگی یا ریتمی عالی در جهان وجود دارد، ريتمي شامل لحظات پیروزی و لحظات شکست.

لحظاتی وجود دارند که ما احساس میکنیم کنترل زندگی و سفرمان را به دست داریم، و لحظاتی نیز هستند که احساس می کنیم این کنترل از دست ما خارج شده است.

اين لحظات، زمانی است که خدایان، نیروهای طبیعت، قدرت دیگران ویا حتی انتخاب های خودمان با پیامدهای غیرمنتظره، ما را به جاهای تاریک می کشانند. و این زمان، زمان دشواری است، چراکه در این لحظات ما احساس حاکم بودن در زندگی مان را از دست خواهيم داد.

رفتن به سرزمین باتلاقی روح (برای نفس، ایگو و حس امنیت ما) ناخوشایند است، زيرا این خیال باطل که ما رئیس زندگی مان هستیم و زندگی مان را تحت کنترل داریم، درهم می شکند.

یونگ؛ معضلات ما لاینحل هستند!

پس زور بی خود نزنید.

دیر یا زود همه ی ما متوجه می شویم که با تعارض هایی در زندگی روبرو می­شویم که راه­حل­های ساده اي برای آن وجود ندارد. یونگ در جایی می نویسد (و من فکر می کنم اين سخن شباهت بسياري به بحث ما دارد): "بسیاری از تعارض های ما ذاتاً لاینحل هستند." افراد گاهی چنین نظری را میپذیرند چرا که آن ها فقط به دنبال راه-حل های بیرونی هستند، که در واقع اصلاً راه حل نیستند. راه حل های واقعی صرفاً می تواند از درون آغاز گردند و این نیز تنها زمانی اتفاق می افتد که شما به نگرش جدیدی رسیده باشید.

رنج بکش و حال کن!

بنابراین، بسیاری از مشکلات زندگی راه حل ندارند؛ ما قرار نیست شرایط انسانی خاص مان را درمان کنیم، بلکه قرار است آن را تجربه کنیم. ما اغلب متوجه می شویم در میان مشکلات و تعارضاتی که تجربه می کنیم، از ما خواسته می شود که بزرگتر شویم؛ از ما خواسته می شود چیزهای بیشتری را لحاظ کنیم، بیشتر از آن چه برنامه ریزی کرده بودیم لحاظ کنیم و این به معنی گسترش دادن نفس و رشد دادن آن است، و نفس ما معمولاً از چنین رشدی استقبال نمی کند.

تو را خواسته اند، عقب عقب نرو.حرکت کن!

هم زمان که نفس، رشد یا گسترش پیدا می کند، درد و رنجی که می کشیم ما را انسان بزرگتری می کند، نه تنها به این خاطر که ما بهتر می توانیم در این زمینه با دیگران همدلی کنیم، بلکه به این خاطر که متوجه می شویم که ما خودمان بزرگتر شده ایم. ما تضادهای بیشتری را درون خود جای می دهیم، کمتر یک جانبه گرا می شویم، کمتر یک سویه فکر می کنیم، کمتر سطحی نگاه مي كنيم. این کشیده شدن ها، این بزرگتر شدن ها، و این رشد خودآگاهی، دقیقاً همان کاری است که باید در نیمه ی دوم زندگی انجام دهیم. هم چنان که تضادهای بیشتر و بیشتری را درون خود جای می دهیم، تناقض های بیشتری را هم تجربه خواهيم كرد، در جایی که جهان آن گونه که ما برنامه ریزی کرده بودیم پیش نمی رود، و رابطه ای که فکر می کردیم دارای ثبات است ناگهان از هم می پاشد و ما افسردگی فلج کننده را تجربه می کنیم، در همه ی این لحظات فراخوانده می شویم کهسعی کنیم بفهمیم چه کسی هستیم، سعی کنیم بفهمیم چرا برنامه ی ما با شکست مواجه شده است، این که ما چگونه قرار است ترکیب زندگی مان را عوض کنیم، این که چگونه قرار است چارچوب متفاوتی برای (درک) تجربیات مان ایجاد کنیم. و ما اغلب متوجه می شویم که دقیقاً همین شکست ها ما را پذیرای یک رویارویی بزرگتر می کند، رویارویی با وجود پر رمز و راز خودمان.

خیانت دیدن، استرس، افسردگی، شک به مسیر زندگی، تنهایی، ناامیدی، وسواس، انواع اعتیادها و ترس، همه و همه تجربه های تلخی هستند حتما حتما ما در مسیر زندگی با آن ملاقات هایی خواهیم داشت. توصیه می کنیم برای روبرویی و در نهایت عبور از این مرداب های روحی، مرداب روح را بخوانید.

نظرات کاربران 1 نظر ارائه شده است
کاربر گرامی تنها نظرات افرادی که دارای پنل کاربری هستند، نمایش داده می شود
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
سوسن ارسال در تاریخ ۲۳ دی ماه ۱۳۹۹

سلام، بزرگترین راهنمای زندگی ام بعد از خدا
من در سال ۷۷ در اولین سمینار استاد ارجمندم آقای رضایی در سازمان نقشه برداری شرکت کردم.
و این آغاز سفرم بود. و در این سفر من توانستم دو شاهکار که نتیجه سفرم بود را داشته باشم.
واینکه در این سفر زندگی من متحول شد.
و خدا عمری بدهد همسرتان تا آخر عمرم هستم.
بله ما باید با زندگی کردن مان به دنیا معنا بدهیم.
خدا را شکر برای داشتن شما