۱۰ فروردین ماه ۱۳۹۸ بیشتر از 99 درصد انتخاب هات آگاهانه نیست!
سطح مقاله : پیشرفته

اين رفتار از كجا اومد؟ من اصلاً نمى‌دونستم يه همچين احساسی نسبت به اين موضوع دارم! چرا اين موضوع باعث این واكنش شديد در وجود من شد؟ من چجوری به اینجا رسیدم؟

يك روز صبح زنى مانند هر روز سوار اتومبيلش شد و كيلومترها به سمت دفتر كارش رانندگى كرد. در طول راه، قوه تخيلش شروع به توليد يك ماجراى فوق‌العاده كرد. او خودش را در زمان‌هاى بسيار دور ديد؛ يك زن ساده در ميان آتش جنگ. او يك قهرمان شد و مردمش را با قدرت و فداكارى‌اى كه از خود نشان داد، حفظ كرد و با يك شاهزاده قدرتمند و مشهور كه به او علاقه‌مند شده بود، آشنا شد. برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص، روی عبارت "تحلیل کاربردی خواب و رویا" کلیک کنید.

درحالى كه ذهن آگاه او كاملاً با اين افكار مشغول شده بود، در طول خيابان‌هاى متعدد رانندگى كرد، پشت چراغ قرمزها ايستاد، در سر هر پيچ راهنما زد و به سلامت به پاركينگ محل كارش رسيد. وقتى به خود آمد، متوجه شد نمى‌تواند هيچ چيز از رانندگى خود به‌خاطر بياورد! او هيچ تقاطع و پيچى را به‌خاطر نمى‌آورد. شگفت‌زده از خودش مى‌پرسيد: «من چه‌طورى مسير به اين طولانى رو بدون اين‌كه متوجه باشم طى كردم؟ ذهن من كجا بود؟ وقتى من رؤياپردازى مى‌كردم، كى داشت رانندگى مى‌كرد؟» اما چون مشابه اين اتفاق قبلا هم افتاده بود، از اين موضوع عبور كرد و به دفتر كارش رفت.

زن پشت ميز كارش نشسته بود و در حال برنامه‌ريزى كارهاى روزانه‌اش بود كه ناگهان يكى از همكاران مردش با داد و فرياد وارد اتاق او شد، قراردادى را كه زن تنظيم كرده بود جلوى او پرت كرد و با عصبانيت شروع به بحث درمورد چند نكته كوچك كه با آن‌ها مخالف بود، نمود. زن تعجب كرده بود؛ چون عصبانيت مرد با ميزان اهميت موضوع متناسب نبود! چه بلايى بر سر آن مرد آمده بود؟

مرد نيز در مقابل، صداى بالارفته خودش را مى‌شنيد و متوجه شد كه از كاه، كوه ساخته است. با شرمندگى عذرخواهى كرد و از اتاق بيرون رفت. مرد در اتاقش از خود پرسيد: «چه بلايى سر من اومده بود؟ عصبانيت من از كجا ناشى شده بود؟ من معمولا به‌خاطر چيزهاى كوچك عصبى نمى‌شم. من خودم نبودم!» او احساس كرد يك عصبانيت بسيار زياد در درونش وجود داشته كه هيچ ربطى به آن قرارداد نداشته است؛ اما ناگهان در اثر يك موضوع كم اهميت به سطح آمده بود. آن عصبانيت از كجا آمده بود كه خود مرد هم از آن خبر نداشت؟!

اگر آن دو نفر زمان كافى براى فكر كردن داشتند، متوجه مى‌شدند كه حضور ناخودآگاه را آن صبح در زندگى‌شان تجربه كرده‌اند. ما از راه‌هاى متعددى در نوسان‌هاى زندگى روزمره، مى‌توانيم فعاليت‌هاى ناخودآگاه را در درون‌مان احساس كنيم.

گاهى اوقات ناخودآگاه به موازات ذهن آگاه ما كار مى‌كند و كنترل اتومبيل را، وقتى ذهن آگاه ما روى موضوع ديگرى متمركز است، به‌دست مى‌گيرد. همه ما تجربه رانندگى چند چهارراه به كمك «راننده خودكار» ــ مانند زنى كه در مثال آورديم ــ داشته‌ايم. ذهن آگاه ما كاملاً در جاى ديگرى است و ذهن ناخودآگاه ما به‌راحتى كنترل كارها را در دست مى‌گيرد. ناخودآگاه، ما را پشت چراغ قرمز متوقف مى‌كند؛ موقع چراغ سبز دوباره به حركت درمى‌آورد و قانون را رعايت مى‌كند تا دوباره ذهن آگاه ما به اكنون و اين‌جا بازگردد. هرچند اين روش امن‌ترين روش رانندگى نيست، اما ناخودآگاه يك سيستم عالى، حساس و پشتيبانى سرخود براى ما فراهم مى‌كند كه همه ما وجود آن را بديهى مى‌دانيم.

گاهى اوقات ناخودآگاه خيالاتى پر از تصاوير زنده و نمادين توليد مى‌كند كه ذهن آگاه را به‌طور كامل تسخير كرده و توجه ما را براى مدت طولانى به خود جلب مى‌كند. خيالاتى از ماجراها، خطرها، فداكارى‌هاى قهرمانانه و عشق كه زن را در مسيرش به سمت محل كار شيفته و مجذوب خود كرد، مثال ساده‌اى از راهى است كه ناخودآگاه به ذهن آگاه هجوم مى‌آورد و تلاش مى‌كند تا خود را بيان كند. ناخودآگاه اين كار را ازطريق تخيل كه از زبان نمادينِ تصاوير آكنده از احساسات استفاده مى‌كند، انجام مى‌دهد.

روش ديگرى كه ما ازطريق آن ناخودآگاه را تجربه مى‌كنيم، فوران ناگهانى احساسات يعنى شادى بى‌دليل يا عصبانيت غيرمنطقى است كه به‌طور ناگهانى به ذهن آگاه ما هجوم مى‌آورد و كنترل آن را به‌دست مى‌گيرد. اين سيل احساسات، براى ذهن آگاه هيچ معنى‌اى ندارد، زيرا ذهن آگاه آن‌ها را توليد نكرده است. مردى كه در مثال آورديم، نمى‌توانست شدت واكنش‌اش را براى خود توجيه كند. او پرسيد: «اين عصبانيت از كجا آمده بود؟» او احساس مى‌كرد عصبانيت‌اش از جايى خارج از خودش آمده است. او احساس مى‌كرد براى لحظات كوتاهى «خودش نبوده است». اما درحقيقت اين فوران احساسات غيرقابل كنترل از يكى از بخش‌هاى وجود خودش مى‌آمد؛ جايى عميق كه او نمى‌توانست با ذهن آگاهش آن را ببيند. به‌خاطر اين نامرئى بودن است كه اين مكان «ناخودآگاه» ناميده مى‌شود.

ايده ناخودآگاه از يك ملاحظه ساده در زندگى روزمره انسان سرچشمه مى‌گيرد: اطلاعاتى در ذهن ما وجود دارد كه بيشتر اوقات از آن‌ها آگاه نيستيم. ما گاهى اوقات از يك خاطره، يك پيوند لذت‌بخش، يك آرمان يا يك اعتقاد كه به‌طور غيرمنتظره‌اى از يك مكان نامعلوم بالا مى‌آيد، آگاه مى‌شويم. ما احساس مى‌كنيم اين عناصر را جايى درون‌مان، براى مدتى طولانى حمل كرده‌ايم؛ اما كجا؟ در بخش ناشناخته‌اى از روان‌مان كه خارج از ذهن آگاه مااست.

ناخودآگاه دنياى شگفت‌انگيزى از انرژى‌ها، نيروها، اطلاعات ــ و حتى ــ شخصيت‌هاى مجزاى ناپيدايى است كه در درون ما زندگى مى‌كنند. قلمرو ناخودآگاه بسيار بزرگ‌تر از آن چيزى است كه ما مى‌شناسيم. او به موازات زندگى روزمره ما زندگى كاملى براى خودش دارد. ناخودآگاه منبع اسرارآميز بيشتر افكار، احساسات و رفتارهاى ماست. او ما را از راه‌هاى گوناگون تحت‌تأثير قرار مى‌دهد و همه اين راه‌ها قوى‌تر از ما هستند، چون غيرمنتظره‌ هستند.

همه ما وقتى كلمه ناخودآگاه را مى‌شنويم، دريافتى از معنى آن داريم. ما اين تصوير ذهنى را با بى‌شمار تجربه كوچك و بزرگ كه با زندگى روزمره ما آميخته شده‌اند، مربوط مى‌دانيم. همه ما تجربه انجام كارى به‌صورت ناخودآگاه وقتى ذهن‌مان «جاى ديگرى» است، داشته‌ايم و پس از آن از آنچه انجام داده‌ايم شگفت‌زده شده‌ايم. ما در حين يك بحث عصبانى مى‌شويم و چند اظهارنظر قاطع مى‌كنيم كه در حالت عادى نمى‌دانستيم به آن‌ها اعتقاد داريم.

بعضى وقت‌ها ما با تعجب از خود مى‌پرسيم: «اين از كجا اومد؟ من اصلا نمى‌دونستم يه همچين احساس قاطعى نسبت به اين موضوع دارم.» هرچقدر ما بيشتر نسبت به فوران‌هاى انرژى از ناخودآگاه حساس‌تر شويم، ياد مى‌گيريم به‌جاى اين سؤال بپرسيم: «كدام بخش از وجود من به اين موضوع اعتقاد دارد؟ چرا اين موضوع باعث چنين واكنش شديدى در اين بخش ناپيداى وجود من شد؟»

ما كم‌كم ياد مى‌گيريم به موضوع از نزديك‌تر نگاه كنيم. آنچه بر ما «مسلط مى‌شود» هجوم ناگهانى انرژى از ناخودآگاه است. اگر من فكر مى‌كنم در آن لحظه «خودم» نبودم، به‌خاطر اين است كه نمى‌دانم «خودم» شامل ناخودآگاه هم مى‌شود. اين بخش پنهان وجود ما داراى احساساتى قوى است كه مى‌خواهند خودشان را بيان كنند. با اين حال تا ما ياد نگيريم كار درونى انجام دهيم، اين بخش‌هاى وجودمان از ديد ضمير خودآگاه پنهان مى‌ماند.گاهى اوقات اين شخصيت‌هاى پنهان مشكل‌آفرين و خشن مى‌شود و وقتى خود را نشان مى‌دهد، ما سرافكنده مى‌شويم. گاهى هم، ما از قدرت‌ها و ويژگى‌هاى بسيار خوبى در درون‌مان آگاه مى‌شويم كه هيچ‌وقت از وجود آن‌ها خبر نداشتيم. ما از منابع پنهانى كمك مى‌گيريم و كارهايى را كه قبلا نمى‌توانستيم. به‌راحتى انجام مى‌دهيم، حرفى مى‌زنيم كه بسيار واضح‌تر و هوشمندانه‌تر از صحبت‌هاى گذشته‌مان است؛ خردى از خود بروز مى‌دهيم كه قبلاً نداشتيم و گذشت و دركى از خود نشان مى‌دهيم كه پيش از آن فكر مى‌كرديم قادر به انجام آن نيستيم. در همه اين موارد ما شگفت‌زده مى‌گوييم : «من انسان متفاوتى از آنچه مى‌انديشيدم هستم. من داراى ويژگى‌هايى ــ هم مثبت و هم منفى ــ هستم كه پيش از اين نمى‌دانستم بخشى از وجود من است.» اين ويژگى‌ها در ناخودآگاه زندگى مى‌كند؛ جايى كه «خارج از ديد و ذهن» است.

ذهن آگاه ما در هر بازه زمانى تنها مى‌تواند روى بخش محدودى از وجودمان تمركز كند. باوجود تلاش ما براى خودآگاهى، تنها بخش بسيار كوچكى از انرژى عظيم ناخودآگاه مى‌تواند وارد ذهن آگاه شود يا در سطح آگاه عمل كند. بنابراين ما بايد ياد بگيريم به ناخودآگاه برويم و پذيراى پيام‌هاى آن شويم؛ اين تنها راه يافتن بخش ناشناخته وجودمان است.


منبع: تحلیل کاربردی خواب و رویا

نویسنده: رابرت الکس جانسون

مترجم: نیلوفر نواری

ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی

نظرات کاربران 5 نظر ارائه شده است
حکیمه ارسال در تاریخ ۰۴ اردیبهشت ماه ۱۳۹۸

با اجازه در پاراگراف آخر تضادی میبینم

ساناز ارسال در تاریخ ۰۳ اردیبهشت ماه ۱۳۹۸

بسیار عالی بود حال این سوال برای من پیش اومد ک چطور با این ذهن ناخوداگاه اشنا شیم و سود ببریم

خاطره نیکویی ارسال در تاریخ ۰۳ اردیبهشت ماه ۱۳۹۸

روان،ساده و حرفه ای

فهیمه رنجبر ارسال در تاریخ ۰۲ اردیبهشت ماه ۱۳۹۸

بسیار زیبا و روان بود
تشکر فراوان

مهدی اسماعیلی ارسال در تاریخ ۳۱ فروردین ماه ۱۳۹۸

مفهومی بسیار عالی و غایی با قلمی ساده، بسیار بی‌نظیر نگارش شده. دست‌مریزاد.
با توجه به مطالعاتی که در حوزه‌های معنایی دارم، سنخیت و تشابه مطالب برام بسیار زیبا بود. سپاس