۰۰۱ اسفند ماه ۱۳۹۷ اتفاقاتی که باعث شروع رابطه عاشقانه می شوند.
سطح مقاله : پیشرفته

این متن درباره ماجراي افرادي است كه با آن ها آشنا شدیم، چگونگي آشنايي مان، كساني كه عاشقشان شدیم يا عاشقمان شدند، رابطه ما چطور آغاز شد و اين روابط چطور عميق شدند يا از بين رفتند.

عشق خيلي ناگهاني، خيلي سريع و كاملاً بدون برنامه ريزي قبلي اتفاق مي افتد؛ همچون صاعقه. وقتي عاشق مي شويم گويي صاعقه مي زند و آسمان زندگي مان روشن مي شود. عشق من، شب بخير. وقتي دوباره همديگر را ملاقات كنيم، نفس جان بخش تابستان اين جوانه عشق را به گلي زيبا بدل كرده است.

ويليام شكسپير، رومئو و ژوليت


عشق و رابطه عاشقانه - پر شور و حرارت باشد يا دوستانه - محتوای بيشترين ماجراهای زندگی ما را تشكيل مي دهند: ماجراي افرادي كه با آن ها آشنا مي شويم و چگونگي آشنايي مان با آن ها، كساني كه عاشقشان مي شويم يا كساني كه عاشقمان مي شوند، دوستان ما چه كساني هستند و رابطه ما چگونه آغاز شد، اين روابط چطور عميق شدند يا – گاهي اوقات- چطور از بين رفتند. همه اين فراز و نشيب هايي كه در روابط عاشقانه و دوستانه وجود دارند، به زندگي هر يك از ما شكل خاصي مي دهند. البته اصولاً عشق بين دو نفر با يك اتفاق آغاز مي شود؛ به عبارت ديگر زندگي دو نفر بر اساس همزماني با همديگر تلاقي مي كند. بنابراين كاملاً طبيعي است كه اكثر اوقات اتفاقاتی که دست به دست هم دادند تا ما وارد زندگی هم شویم، پايه داستان هاي عاشقانه و ماجراهاي دوستي هاي ما را تشكيل مي دهند. برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص، روی عبارت "کشف حکمت اتفاقات" کلیک کنید.

يكي از ويژگي هاي این سلسله اتفاقات اين است كه معمولاً منحصر به فرد و غیر قابل پیش بینی است. این اتفاقات تجربه اي منحصر به فرد برای هر کدام از ماست. وقتي به اين بينديشيم كه عشق واقعي چقدر كمياب است و چقدر احتمالش كم است كه بين ميليون ها انساني كه در زندگي مان به آن ها بر مي خوريم، با آن معدود كساني آشنا شويم كه خيلي با ما جور هستند، در مي يابيم كه بخش عمده اي از فرآيند انتخاب همسر، معشوق يا دوست ظاهراً اتفاقي است که ما آن را همزمانی صدا می کنیم. این همزمانی ها بزرگ ترین موهبت شان این است که به ما یادآوری می کنند در مورد رابطه عاشقانه مان مدام تأمل و تعمق کنیم.رخدادهای همزمانی ما را تکان می دهد.

تاكنون متوجه شده ايد كه وقتي رمان ها و داستان هاي عاشقانه را مي خوانيم، هميشه احساس مي كنيم قطعاً و حتماً يك سري اتفاقات مي افتند تا دو قهرمان داستان به همديگر برسند؟ انگار حسي دروني به ما مي گويد كه دو نفر براي همديگر ساخته شده اند. در داستان رومئو و ژوليت با وجودي كه شاهد رقابت بين خانواده ها هستيم، اما احساس مي كنيم چه اتفاقي رخ مي دهد، چه اتفاقي بايد رخ دهد و چه زماني دو جوان عاشق داستان همديگر را ملاقات مي كنند. با اين وجود هميشه از آن رويدادِ اتفاقي شگفت زده و خوشحال مي شويم.

هنگامي كه با مردم درباره ماجراهاي عاشقانه زندگي شان صحبت كردم، شباهتي كه بين زندگي هايمان و داستان ها ديدم من را تحت تأثير قرار داد. اتفاقي بودن بسياري از اين اتفاقات شگفت آور بود؛ تنها يك يا دو دقيقه تأخير يا يك اتفاق ساده كافي بود تا اين افراد هرگز نتوانند عشقشان را – يعني آن كسي كه زندگي شان را كلاً تغيير داد- ملاقات كنند. وقتي داستان هاي عاشقانه را مي خوانيم حس مي كنيم كه يك سري اتفاقات بايد رخ دهند، اما اين حس صرفاً به اين دليل نيست كه ما- مانند راوي داستان كه همه چيز را از قبل مي داند.- داستان را از بيرون مشاهده مي كنيم. اين حس بخشي از معناي مواجهه اتفاقي ما با افراد مهم زندگي مان است. چنين خوش شانسي هايي هميشه ما را شگفت زده مي كنند.

اين زمان بندي، يعني هماهنگي بين رويدادهاي بيروني و حالات دروني، يكي از بخش هاي ذاتي و شگفت آور همزماني است و به ما نشان مي دهد كه ما بخشي از یک داستان هستيم؛ بنابراين -مانند همه داستان ها- همه اتفاقاتي كه ظاهراً تصادفي هستند هدف و معنايي دارند. هدف آن هم کشف خود واقعی مان فراتر از نفس ساده اتفاق است.

ما تمايل داريم كه بر زندگي مان كنترل داشته باشيم، انگار تا حدودي خودآگاهانه تصميم گرفته ايم كه قرار است داستان زندگي مان چگونه باشد و هر كاري كه لازم است انجام مي دهيم تا هر طور شده داستان زندگي ما همان طور شود. گويي آن داستان بهترين و تنها راه دستيابي به شادماني و كاميابي است. مطمئناً رويدادهاي همزماني –تا حدودي- به اين دليل شگفت آورند كه چنين نگرشي را رد مي كنند، يعني باعث مي شوند دريابيم آن داستاني كه ما براي زندگي مان در نظر داشته ايم بهترين و تنها راه دستيابي به شادماني و كاميابي نبوده است. گاهي اوقات رويدادهاي خاصي- كاملاً تصادفي و بدون اينكه ما بخواهيم- برايمان رخ مي دهند. اين به ما نشان مي دهد كه شايد زندگي ما كلاً داستاني متفاوت دارد، كه شايد داستاني كه ما براي خودمان ساخته ايم اصلا داستان زندگي ما نباشد و فقط اگر بتوانيم در داستان زندگي مان تجديد نظر كنيم آنگاه مي توانيم از اين رويدادهاي تصادفي به نفع خود استفاده كنيم.

به اين دليل، من فكر مي كنم اتفاقات معنادار در موقعيت هايي شكوفا و بالنده مي شوند كه عشق وجود داشته باشد چرا که عشق بزرگ ترین تلنگرها را به آدم وارد می کند و تلنگرها جدی ترین راه شناخت خود آنگونه که هستیم است.

اكثر اوقات ديگران اين سؤال از من مي پرسند: " چگونه مي توان با همزماني كنار آمد؟" پاسخ من هم اكثر اوقات اين است "وقتي رويدادي- بر خلاف خواست و اراده شما- برايتان اتفاق مي افتد، بپذيريد كه اين رويداد معنايي دارد." به عبارتي ديگر برنامه ريزي هاي خودتان را كنار بگذاريد و اين نكته را مد نظر قرار دهيد كه شايد داستان زندگي شما آن چيزي نباشد كه پيش بيني مي كرده ايد. اين پذيرش، ديدگاه ما را نسبت به رويدادها تغيير دهد. يعني آنچه را كه در ابتدا صرفاً بد شانسي مي دانستيم ديگر داستان واقعي زندگي مان مي دانيم.


منبع: کشف حکمت اتفاقات

نویسنده: رابرت اچ. هوپک

مترجم: ساره سرگلزایی

ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی