عقده همان گره های درونی ماست. در درک عقده ها، درك نمادها و روابط نمادين اهمیت دارد. عقده، خودش را در تصاویر کلیدی - مثلاً در رؤیاها و خيال پردازی ها - نشان می دهد، در نتيجه مي توانيم به هيجانات مرتبط با آن کاملاً واقف شویم.
به همان اندازه ای که بازسازی و تحلیل گذشته اهمیت دارد، تحلیل انتظارات مربوط به عقده نیز حائز اهمیت است؛ این ها فقط به روابط این لحظه و هم اکنون ما مربوط نمی شود، بلکه تا حدودی به دیدگاه مان درباره آینده خودمان هم مربوط است. یک عقده می تواند درهای رو به آینده را ببندد و موجب شود که تجارب جدید، از اهمیت بیفتند. مثلاً یکی از "عبارات ناشي از عقده" که بانویی از مراجعینم بیان می کرد این بود: "دلیلی ندارد که کاری انجام دهم. وقتی واقعاً لازم است کاری انجام دهم که هرگز نمی توانم، دلیلی نمی شود چیزی هم بگویم." انتظارات، امیال و دیدگاه های مربوط به آینده – اگر هم اجازه بروز پیدا کنند. - فقط به گذشته غیر قابل تغییر محدود می شوند، اما این بدان معنا است که زندگی ما محدود شده و ما میان گذشته ای رنج آور و آینده ای اضطراب آور محصور می شویم. برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص، روی عبارت "زندگی نزیسته ات را زندگی کن"کلیک کنید.
مفهوم عقده ها به نوعی خاطره اتفاقات و تجربیاتی است که اتفاق افتاده است. چنین صحنه هایي می توانند خاطره اتفاقاتی کاملاً پیش پا افتاده در زندگی روزمره باشند؛ مثل واکنش ما به خبر تولد یک بچه. در حافظه ما، رفتارها، احساسات و ادراکات به صورت یک واحد جدایی ناپذیر به خاطر می آیند، می توانیم بر یک جنبه خاص – مانند احساسات درگیر در آن شرایط - نیز تمرکز کنیم. به عبارت دیگر، در کودک اين انتظار شكل مي گيرد كه اين صحنه ها - به همان صورت که بار اول اتفاق افتاد. - در آينده نيز تكرار شوند. این صحنه های تعمیم یافته دیگر یک خاطره خاص نیستند، بلكه شامل گستره ای از خاطرات خاص هستند. صحنه تعمیم یافته، بيانگر اين موضوع است كه ما به طور معمول انتظار داريم روند يك رويداد خاص به چه شكل باشد. بنابراین واضح است که صحنه تعمیم یافته، انتظارات ناكام را در ما برمی انگيزانند.
عقده ها فقط از یک موقعیت تکان دهنده ناشی نمی شوند، بلکه بیشتر شبیه به انتظاري تعمیم یافته هستند. این نکته به ما نشان می دهد که هيجانات و رفتارهای ناشي از عقده ها، نتیجه تکرار تعاملات بین کودک و دیگر افراد محیط زندگی او و یا تعاملاتی شبیه به آن هستند. اگر امكان یادآوری صحنه ها و تصاوير مربوط به عقده ها وجود داشته باشد؛ (مثل خاطره ای كه در آن، پدر سخت گیر كودك را تحقير مي كند و كودك آرزو مي كند زمين دهان باز كند و او به زمين فرو برود تا از دست پدر فرار كند، اما آن قدر ترسيده كه حتی صدایش هم در نمی آید.) چنين تصاويري به شكلي قدرتمند و تعمیم یافته در خاطر می مانند.
باید به خاطر داشته باشیم که ما گاهی اوقات تصاویری را که از عقده ها ناشی می شوند، بازنمایی والدین واقعي مان مي پنداريم، به همين دلیل است که خیال پردازی ها با واقعیت یکسان پنداشته می شوند. اشتباه است که یک مرد یا یک زن را بر اساس عقده های پدر و مادر خودمان قضاوت کنیم. عقده ها در تعاملات آشكار می شوند و زنان و مردان فقط مادر و پدر نیستند. علاوه بر این، انتظاراتي در ما وجود دارند كه بر اساس تعامل با مادر و پدر ما شكل نگرفتند، بلكه در واقع پايه و اساس آن ها کهن الگوهای مادر و پدر هستند. انتظار تعمیم یافته ای را كه در کودک وجود دارد مي توانيم "استعدادی جمعي براي خيال پردازی" بدانيم که اصولاً ربطی به تعامل واقعی با والدین ندارد، اما ممکن است به واسطه این تعامل برانگیخته شود.
در فرضیه عقده ها، درك نمادها و روابط نمادين اهمیت دارد. عقده، خودش را در تصاویر کلیدی - مثلاً در رؤیاها و خيال پردازي ها - نشان می دهد، در نتيجه مي توانيم به هيجانات مرتبط با آن کاملاً واقف شویم. بدین طریق اولاً می توانیم به نتيجه گيری هايي درباره تجارب دوران کودکی مان دست يابيم، به عبارت ديگر می توانیم باری دیگر با کودکی مان همانندسازی کنیم و مشکلات و رنج های آن دوران را درک کنیم. همچنین مي توانيم دريابيم رفتار بزرگسالی که در آن دوران با وی ارتباط داشتیم، چگونه بوده است. همچنین درباره ماهیت تعاملاتی که خودشان را در عقده ها نشان مي دهند و احساسات متعارض مربوط به آن ها، اطلاعاتي به دست مي آوريم. هنگامی که بتوانیم بر اساس رؤياها و خيال پردازی ها، تجاربي را كه منجر به شكل گيري عقده ها شده اند درك كنيم، صحنه های بیشتر و بیشتری نيز به خاطرمان مي آيند كه به شکل گیری عقده ها کمک کردند و باعث شدند عقده ها را به افرادی دیگر به جز والدین خود فرافكني كنيم، اما در روانشناسی یونگی تشخيص اين نكته مهم است كه تصاوير نمادين عقده ها حامل نوعي انرژی روانی اند. اين انرژي خود را – به صورت هيجاني نشان مي دهد كه مرتبط با خيال پردازی های مربوط به آن نمادها است. عقده ها معمولاً به عنوان عاملي بازدارنده در نظر گرفته می شوند كه افراد را وادار می کند همیشه به شیوه ای خاص، تکراری و کلیشه ای به موقعیت هایی واکنش نشان دهند که نیازمند پاسخ هایی متفاوت و متنوع هستند. با این حال، عقده ها بذر احتمالات آتي را در خود دارند؛ اين احتمالات خود را به صورت نمادين بروز مي دهند.
هر کسی دارای عقده هايي است، اما کارل گوستاو یونگ اظهار می کند صحیح تر این است که بگوییم عقده ها مالك و صاحب ما هستند. هنگامی که قلمروی عقده ها آغاز می شود، آزادی اراده ما به پایان می رسد یا به عبارت دیگر، هر چقدر هيجانات ما بیشتر به عقده هایمان گره خورده باشند، در هنگام بروز عقده ها، آزادی اراده ما کم تر خواهد شد. عقده ها مشکلات زندگی هستند، اما با این حال تجلی مضامين اصلي زندگی ما هم هستند. آن ها مشکلات رشدی زندگی ما هستند، اما زمینه رشد ما را فراهم کرده و حالت روانی ما را تعیین می کنند.
هر رویدادی که بار هيجاني زيادي دارد، تبدیل به یک عقده می شود. هر زمان که مضامين یا هيجانات مرتبط با عقده فعال مي شود، کل تداعی های ناخودآگاه زندگي به همراه هيجانات مربوط به آن ها و راهکارهای دفاعی کلیشه ای ناشي از آن، فعال می شوند؛ يا به قول يونگ به شكل منظومه ای فلكي در مي آيند. هرچقدر که آن هيجان و تداعی های مربوط به آن قوی تر باشد، عقده هم قوی تر خواهد بود و دیگر عوامل روانی بیشتر وادار می شوند که به صحنه بیایند.
منبع: زندگی نزیسته ات را زندگی کن
نویسنده: رابرت الکس جانسون
مترجم: سیمین موحد
ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی