افرادی که دچار عقده مادر منفی هستند، باور دارند که هم خودشان افراد بدی هستند و هم دنیا جای بدی است. آن ها معتقدند بهتر بود که اصلاً وجود نداشتند. برای جلوگیری از واکنش های تکراری از طریق شیوه های قدیمی این متن را بخوانید.
عقده مادر
عقدهها ساختارى براى نظام روانى ما فراهم مىكنند؛ آن ها ستون فقرات واقعيت درون ما هستند. زمانى عقدهها نقشى منفى دارند كه باعث شوند طورى رفتار كنيم كه مشكلساز باشد. عقدهها هميشه در مركز تجربيات احساسى ما هستند و هستهاى مغناطيسى در ما ايجاد مىكنند كه تجربيات شبيه احساسى را جذب مىكنند. البته رابطه كودك با پدر و مادرش جزو گروه تجربيات نخستين و ابتدايى است و به همين دليل خودبهخود به شكلگيرى عقده مىانجامد.
مردى كه هويت خود را در مادرش يافته به فرديت خود دسترسى نخواهد داشت. به اين شكل او تحت اختيار ناخودآگاهش خواهد بود و از اجتماعى كه در آن زندگى مىكند، تبعيت خواهد كرد. اين يعنى او از درون تحت سلطه «عقده مادر» خواهد بود. از آنجايى كه مادر تنها كانون مراجعه براى چنين مردى است، تصوير مادر به شكل پررنگ همواره در روان او باقى خواهد ماند. در اين حالت خويشتن مرد در ارتباط با عقده مادر، پسرى كوچك باقى خواهد ماند.
"فردی بد در دنیایی بد"
افرادی که دچار عقده مادر منفی هستند، عموماً احساس می کنند برای این که امیدی به برآورده شدن نیازهایشان وجود داشته باشد، باید به شدت تلاش کنند. در این عقده، احساس تنهایی، بی پناهی و محرومیت جایگزین عشق، حمایت، مراقبت و توجه نطلبیده ای می شود که در عقده مادر مثبت وجود دارد. برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص، روی عبارت "تقدیر زنان" کلیک کنید.
افرادی که دچار عقده مادر منفی هستند، باور دارند که هم خودشان افراد بدی هستند و هم دنیا جای بدی است. آن ها معتقدند بهتر بود که اصلاً وجود نداشتند. این احساس گناه بدوی، ریشه هایی عمیق دارد. به همین دلیل و با وجودی که ممکن است هیچ توجیهی برای این احساس گناه وجود نداشته باشد، اما احتماًلا چنین افرادی درمان هایی را می پذیرند که به احساس گناه و تقصیر می پردازند. کودکی که احساس می کند حقی برای زندگی ندارد و باور دارد که مقصر است، تا آنجایی که انرژی داشته باشد هر آنچه در توان دارد انجام می دهد تا حق زندگی کردن را به دست آورد.
چطور یک عقده مادر منفی رخ می دهد
عقده مادر منفی تنها از طریق تعامل بین مادر و کودک رخ نمی دهد. مادرانی که فرزندان خود را نمی خواهند و نیز با آن ها ارتباطی برقرار نمی کنند، این فرصت را در اختیار کودک قرار نمی دهند که رابطه ای مثبت را تجربه کند. مادران زیاده خواه - شاید به این دلیل که والدین شان نیز از آن ها حمایت نمی کردند یا حتی به این جهت که والدینشان به طور ناخودآگاه آن ها را بی ارزش ساخته اند. - غالباً نسبت به فرزندان خود بی رحم هستند. برای مادران زیاده طلب - که بیشتر حواسشان به خودشان و خواسته های خودشان است. - دشوار است که بگذارند فرزندشان بر اساس نیازهای خودش عمل کند. کسانی که دچار عقده مادر منفی هستند و نتوانسته اند خود را از آن رها کنند، نمی توانند علاقه ای واقعی و خالص نسبت به فرزند خود نشان دهند.
همچنین عقده مادر منفی زمانی به وجود می آید که والد و فرزند به لحاظ شخصیتی کاملاً با همدیگر متفاوتند. چنین چیزی به خصوص در خانواده های تک والدی دشوار است؛ بنابراین در چنین خانواده هایی عقده بسیار شدیدتر می شود و منجر به نوعی حساسیت دوطرفه می شود. همچنین باید به خاطر داشته باشیم هنوز هم برای انسان ها خیلی دشوار است که هویت واقعی خود را پیدا کنند. هنگامی که یک زن، مادر می شود ناگهان باید هویتی مطمئن، مثبت و مادرانه برای خودش به وجود آورد. زنی که نسبتاً دچار عقده مادر مثبت باشد، از عهده این کار برمی آید، اما جامعه ای که به شیوه های گوناگون ارزش های زنانه را تضعیف می کند و با این وجود همچنان از یک زن انتظار دارد که بدون مشکل به هویت مادر ایده آل قدم بگذارد، جامعه مشکل داری است.
آنچه را که در اینجا به تصویر کشیدم باید اصول بنیادین رویکردی بدانید که در پی درک الگوهای عقده در هر فرد است. عقده های مادر و پدر، تنوع و ترکیب های بسیار گوناگونی دارند. با این حال حتی افرادی که عقده های مادر و پدرشان نسبتاً در توازن با همدیگر هستند، تعاملات و شرایطی را در زندگی خود تجربه خواهند کرد که باعث می شود آن ها نیز واکنش هایی مبتنی بر عقده ای یک سویه نشان دهند. بنابراین، به جای این که از خود بپرسیم "آیا من عقده مادر منفی دارم؟" باید از خود بپرسیم "چه موقع این عقده را تجربه می کنم، چه موقع این عقده آشکار می شود و چطور بر من و روابط من تأثیر می گذارد؟" یا از خود بپرسیم "وقتی عقده پدر من فعال می شود، چطور خودش را نشان می دهد؟ آیا در این مواقع مجبورم به شیوه های قدیمی و تکراری واکنش نشان دهم یا می توانم واکنش های دیگری هم داشته باشم؟"
معمولاً هنگامی که والدین واقعی حضور ندارند، فرآیند مبتنی بر عقده به دنبال افرادی می گردد تا جایگزین والدین سازد. مثلاً اگر پدر حضور نداشته باشد، عقده پدر در تعامل با مردهای دیگر شکل می گیرد. نکته مثبت چنین حالتی این است که این عقده در تعامل با مردهای گوناگون ایجاد می گردد و بنابراین به شکلی چندوجهی در می آید، اما چنین عقده ای نسبت به کهن الگوهای مرتبط با مفهوم پدر که در هر دوره زمانی غالب هستند و نیز نسبت به ارزش ها و تأثیرات جمعی آسیب پذیرترند. به نظر من، در چنین شرایطی رهایی از عقده دشوارتر می گردد. طبیعتاً آن الگوهای مبتنی بر عقده که محدودکننده هستند، برای "رهایی از زندان" به ما انگیزه می دهند؛ اما وقتی عقده چندوجهی می گردد چنین الگوهایی کم تر حضور دارند و بنابراین نیاز به رهایی از زندان عقده حس نمی شود. رهایی از خیال پردازی های ناخودآگاه، خیلی دشوارتر از رهایی از والدین حقیقی است. اما حتی هنگامی که فرد تأثیرگذار بر شکل گیری عقده، در زندگی ما حضور داشته باشد و همچنان با او تعامل داشته باشیم باز هم در آن عقده، خیال پردازی های فردی و کهن الگویی زیادی وجود خواهد داشت.
منبع: تقدیر زنان
نویسنده: ورنا کست
مترجم: ساره سرگلزائی
ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی