۲۴ آذر ماه ۱۳۹۷ در رابطه عاطفی تان از خودگذشتگی نکنید!
سطح مقاله : پیشرفته

چطور گذر زمان عشق را از بین می برد؟ آیا اصلاً باید بخاطر او تغییر کنم؟ خصوصیت هایی که زمانی در او دوست داشتم، الان آزارم می دهد، با این احساسم چکار کنم؟ عاشق شوید، اما از حال خود غافل نشوید!

ما از نوجوانی و اوایل سال های جوانی کم کم به دنبال راه هایی می گردیم تا خودمان را از طریق عاشقی رمانتیک کامل کنیم و این بصورت جستجو برای یافتن نیمه گمشده مان و پرستش جفت روحی مان در می آید. واقعیت دردناک این است که بخش اعظم آنچه در ماجراهای عاشقانه می گذرد، در عمل زندگی نزیسته خودمان است که به سوی خودمان بازتابانده می شود. برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص، روی عبارت "زندگی نزیسته ات را زندگی کن" کلیک کنید

لحظه ای تأمل کنید و نگاهی به روابط شخصی تان بیندازید. خصوصیاتی که وقتی برای اولین بار عاشق شدید در وجود عشق تان دیدید و مجذوبش شدید، چه بود؟ چه چیزی او را در نظرتان درخشان می ساخت؟ خوب دقت کنید که آیا این ویژگی ها و خصوصیاتی که در شریک زندگی آینده تان تحسین کردید، همان خصیصه هایی نبودند که برای رشد کردن در درون خودتان به آن نیاز داشتید؟

وقتی ما برای اولین بار امکانی در زندگی مان می بینیم، اول آن را در درون شخصی دیگر می بینیم. بخشی از ما که قرار بوده ظاهر شود، اما این جریان بصورت مستقیم از ضمیر ناخودآگاه به ضمیر خودآگاه صورت نمی گیرد؛ بلکه از طریق واسطه و میانجی انجام می شود. ما توان رو به رشدمان را به کسی منتقل می کنیم و مجذوب او می شویم. اولین نشانره اینکه چیزی در درون ما در حال تغییر است زمانی است که می بینیم کسی در نظر ما برق می زند و می درخشد.

ما اینگونه رشد می کنیم، اما اگر از زندگی نزیسته مان آگاه نشویم، فرافکنی مان روابط نزدیک مان را نابود خواهد کرد. به موازات پیشرفت یک رابطه، توقع داریم که دیگری قطعات گمشده ما را پر کند، به جای اینکه از رابطه برای رشد متقابل آگاهی مان استفاده کنیم. در جریان عاشقی، انسان بودن معشوق فراموش می شود، زیرا ما در واقع در پی توان بالقوه خودمان هستیم. دقیقاً به این علت که قابلیت های خودمان را نشناختیم، کار تمام نشده را زمین می گذاریم و با همان کسانی که ادعای دوست داشتن شان را داریم، زخم های کهنه را تکرار می کنیم. به عنوان مثال مردی که به دلیل بی مهری هایی که از مادرش دیده است، همسر خود را طوری انتخاب می کند که جای مادرش را بگیرد. آنگاه سبک انتظاراتش از همسرش را طوری تنظیم می کند که اگر ذره ای به او بی مهری کند، رابطه اش با او مخدوش و نابود می شود. بهتر است بدانیم کسی که روبروی ماست یک انسان است و نمی تواند تجلی تمام عناصر زندگی نزیسته ما باشد و آن را برای ما زندگی کند. بنابراین، چنین مردی می بایست به تقویت انرژی مهرورزی به خود بپردازد و این توان را که به آن نیاز دارد، از درون خود بیرون بکشد.

عشق از دیدگاه خودمحورانه ، یعنی یافتن کسی برای استفاده کردن از او.

من دوستت دارم، چون تو برای من خوبی و مرا کامل می کنی. زمانی از یکی از مراجعین شنیدم که گفت شوهرش از او جدا شده و گفته دیگر نیازهای مرا برطرف نمی کرد. حالا او می خواست شخصی دیگر را پیدا کند که نیازهایش را برطرف کند. در تقابل با این وضعیت، عشق یعنی درک هویت خود و معشوق. این تنها وحدت حقیقی است که انسان می تواند به آن نایل شود؛ وگرنه عشق بصورت معامله ای در می آید. مردم فکر می کنند که نفرت نقطه مقابل عشق است، ولی در واقع قدرت نقطه مقابل عشق است. عشق یعنی همسانی با دیگری، در حالی که قدرت یعنی آرزوی کنترل دیگری در راه رسیدن به مقاصد خودمان.

در فرهنگ ما، فرافکنی متقابل را پیش شرط ازدواج می دانند. به نظر ما بدیهی است که با کسی ازدواج کنیم که عاشقش هستیم، اما به مرور زمان مؤثر واقع نمی شود. عاشق شدن یعنی عمیق ترین زندگی نزیسته مان را به کسی بدهیم تا مدتی برایمان نگهش دارد تا موقعی که آماده پس گرفتنش شویم. برای موفق شدن رابطه، جایی در این مسیر هر یک از طرفین باید فرافکنی شان را پس بگیرند و زندگی نزیسته شان را طلب کنند.

متأسفانه این جریان معمولاً با توهم زدایی همراه است؛ تو آن شاهزاده ای که فکر می کردم، نیستی. یا تو وقتی صبح بیدار شدی، شلخته بودی. وقتی از کسی که با او در رابطه هستید، توقع دارید زندگی نزیسته تان را برایتان حمل کند، سعی کنید از کاری که می کنید، آگاه باشید. اگر از کسی می خواهید که آن خصوصیت الهی و درخشنده در تاریکی را برایتان حمل کند، بدانید که این کار وجود او به عنوان یک شخص را از نظرتان محو خواهد کرد. این نقطه آغاز است. وقتی به این شخص نگاه می کنم، چرا این احساس را دارم؟ آیا من واقعاً این شخص را دوست دارم یا دارم نقاب زیبایی رویش می گذارم که شخص واقعی را از نظرم محو می کند؟

اخیراً مرد صادقی برایم توضیح می داد که چرا درخواست طلاق کرده است. او گفت: عشق من به زنم تمام شده و او دیگر نیازهای روحی مرا برطرف نمی کند. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و گفتم: مگر انتظار دیگری داشتی؟

کاش همه ما به این درک می رسیدیم که انتظار اینکه دیگری زندگی نزیسته ما را حمل کند، فقط تا مدتی قابل قبول است، فقط تا موقعی که ما قوی تر شویم و روزی این جریان باید به پایان برسد. اما ما این را نمی فهمیم و این یکی از دردناک ترین مسائل فرهنگ ماست. وقتی شش ماه، یک سال یا سی سال بعد رابطه مان دیگر کار نمی کند، تشخیص نمی دهیم که باید فوراً دست از فرافکنی برداریم و واقعاً با آن شخص –شریک رابطه یا همسرمان- ارتباط برقرار کنیم.

رابطه حقیقی تنها می تواند بر پایه عشق انسانی استوار باشد و عشق انسانی هم با عشق رمانتیک و عاشق بودن فرق دارد.


منبع: زندگی نزیسته ات را زندگی کن

نویسنده: رابرت الکس جانسون

مترجم: سیمین موحد

ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی