هیچ وقت دقت کرده اید که در دنیای ما چیزی در حال رخ دادن است؟
به نظر من باید آن را بحران اعتماد بنامیم.
مردم به یکدیگر اعتماد ندارند. ما به همسایه، روسا و سیاستمداران خود اعتماد نداریم.به خانواده، همسر و دوستان خود اعتماد نداریم. چرا؟ آیا به این دلیل که همه آن ها فاسدند؟آیا ببه خاطر آن است که آن ها فقط به فکر خودشان هستند؟
نه.
علت آن که ما به دیگران اعتماد نداریم آن است که در اعماق وجودمان، به خود اعتمادی نداریم.
برای لحظه ای به این موضوع فکر کنید. ما به احساسات خود اعتماد نداریم پس سعی می کنیم آن ها را سرکوب کنیم. به جای آن که به دنبال خواسته های قلبی خود برویم، در محدوده امن خود باقی می مانیم. به آن بخش هایی از خود که قابل پذیرش نمی دانیم، اعتماد نکرده و در نتیجه روی آن ها سرپوش می گداریم. ندای درون خود را نادیده می انگاریم و در بیرون از خود به دنبال پاسخ می گردیم.
ملزم نیستی کاری که به تو لذت نمی دهد،کسی که دوستش نداری،زندگی که برایت خواستنی و دوست داشتنی نیست را ادامه دهی. چرا باید به کم قانع باشی؟ کار این کتاب افشاگری است. ما ناخواسته با خود پیمان بسته ایم که به خاطر ترس، حرف مردم و از همه مهم تر حس کله شقی که می گوید، نگوکه "اشتباه" کرده ای،زندگی خود را به فنا دهیم. اگر به تمرین های کتاب وفادارانه عمل کنی، به تو می گویم که اراده و انگیزه در زندگی خواهی یافت که هیچ تفکری یارای جلودار شدن آن نیست. فرصت های بزرگ در انتظارند که تو را در آغوش بگیرند.
سومین رباینده یکپارچگی ترسه. در واقع، شرم باعث بوجود آمدن سایه میشه و سایه باعث بوجود آمدن ترس دائمی میشه چون می خوایم بخش های ناخوشایند وجودمون رو از دیگران پنهان کنیم. ترس به همراه معنی دهی منفی به وقایع زندگی باعث فلج شدن زندگی میشه.
********************************************
واقعیت اینه ترس همراه همیشگی زندگی من بوده. ترس از تغییر در صدر ترس هام قرار داره و همین ترس باعث شده در مقابل تغییر حالت تدافعی و فرار داشته باشم. "ترس از دست دادن آدمها" چه با جدایی چه مرگ، یکی دیگه از بزرگترین ترسهای زندگیمه. "ترس از طرد شدن" کلا باعث شده نتونم خودم باشم و خودم رو زندگی کنم. دائم دیالوگ ذهنی دارم با خودم و همه اش در حال ارزیابی کارهام و واکنش دیگران هستم. چجوری باید از این ترس ها خلاص شم؟ شاید جوابش تو پیدا کردن سایه هام باشه.
دومین رباینده یکپارچگی، سایه است. سایه او ویژگی هست که سعی در انکار یا کتمانش داریم و خیلی وقتها رو دیگران فرافکنی شون می کنیم.
***************************************
مثال: من از یکی از اقواممون متنفرم. ازش منزجرم.
علتها:
۱. خودمحوره و تو خانواده خودش حرف باید حرف اون باشه.
۲. منم منم زیاد می کنه.
۳. اگه چند نفری کاری انجام بدن، همه رو به اسم خودش تموم می کنه و می خواد نقش خودش رو مهم و پررنگ جلوه بده.
۴. عصبی مزاجه.
۵. خسیسه اما خودش خودش رو اقتصادی جلوه می ده.
۶. برای علاقمندی های خودش راحت خرج می کنه اما برای علاقمندی های خانواده اش به زور خرج می کنه یا کلا نمی ذاره بخرن.
۷. خیلللی منت می ذاره.
۸. تا وقتی بهت نیاز داره باهات خوبه، نیازش برطرف بشه روی واقعی خودش رو نشون می ده.
۹. کوچکترین توانمندی خود رو بزرگ جلوه می ده ولی موفقیت خانواده و اطرافیان رو یا ناچیز می دونه یا مسخره می کنه.
۱۰. حسوده
۱۱. استرسی هست.
۱۲. همه اش می خواد همه چیز رو با یه نظم و زمانبندی خاص پیش ببره.
۱۳. می خواد همه چیز باب میل اون باشه.
۱۴ . در مقابل ادمهای غریبه بی عرضه و ذلیله و فقط تو نبود اونها هارت و پورت می کنه
***************************************
می دونید بدیش چیه؟ اینها همه اش اون بخش هایی از خودمه که رو اون ادم فرافکنی کردم. می دونمش و بهش آگاهم ولی نمی دونم باید چیکار کنم.
ضعف هام رو بپذیرم، یعنی چی؟ چجوری پذیرفتن ضعفها به یکپارچگی کمک می کنه؟
شاید تو ادامه کتاب متوجه شدم.
ممنون ميشم راهنمايي بفرماييد
در مورد سولات صفحه ٩٠
يك جوريي كنگ هستن مثل سوْال شماره ى ٤/٧/٩
چون گزينه بله يا خير رو با توجه به سوْال نميشه انتخاب كرد
?
سلام وقت بخير
در مورد كتاب چگونه در هر موقعيتى انتخاب درست داشته باشيم
اين دوقسمت از دوبخش اول خيلى نظر من رو جلب كرده
بخش اول:در پيش گرفتن زندگى بر أساس يكپارچگى يعنى از نگريستن به بيرون براى كسب تاييدواعتبار ،هدايت،پى بردن به معناى هر چيز و گرفتن عشق دست برداريد.
بخش دوم:ربايندگان يكپارچگى موجب ميشوند تا خود را دست كم گرفته و به خود اعتماد نداشته باشيم.
باتشكر از برنامه كتاب خوانى ز
آن كسى كه هستيد چنان فرياد بلندى دارد كه من سخنان شما را نمى شنوم.رالف والدو امرسون
من ترجيح مى دهم در تماميت باشم تا اينكه خوب باشم.
ما طى سالهاى سال به خود حرفهاى منفى زيادى زده و آن ها را باور كرده ايم.
سلام.در صفحه ی ۱۰۵ کتاب گفته، اگر آنچه را که همیشه انجام داده اید، انجام دهید همواره به چیزی می زسید که همیشه رسیده اید.
با خواتدن این جمله یاد محدوده ی امن افتادم که محدوده ای شناخته شد۶ برای ماست ولی تازمانی که حاضر نباشیم پا از این محدوده فراتر بگذاریم و با ترس های خود روبرو شویم، دستاورد جدیدی به دست نخواهیم اورد
من تازه شروع کردم به خوندن کتاب،قبل هر چیز باید بگم از ترجمهش خیلی خوشم اومده،واقعا روونه،اینکه کتاب پاورقی هم داره یکی دیگه از نکته های مثبت کتابه، به نظرم محتوای کتاب خیلی عمیق تر از عنوانیه که داره،من همزمان با خوندن این کتاب دارم تمرین تند خوانی میکنم با کتاب جوجه اردک زشت درون خیلی محتواشون شبیه به هم و در واقع میتونم بگم مکمل همدیگهن،ممنون از بنیاد به خاطر ترجمه و چاپ کتاب های ارزشمند اینچنینی.
منم جدیدا دارم به یاد گرفتن مهارت تندخوانی فکر میکنم. ممنون میشم اگر منو راهنمایی کنید.
سلام. من راضیه هستم، ۳۲ ساله و مهندس شیمی که در یک شرکت دولتی مشغول به کار هستم.
مثل خیلی دیگه از دوستان، این کتاب انگار که به تعریف داستان زندگی من و موشکافی چرایی و چگونگی رخداد وقایع اون میپردازه. من دچار تله بیارزشی هستم و برای همین تاثیر ربایندگان یکپارچگی به خصوص شرم و ترس رو در مرور سالهای گذشته زندگیم بخوبی میتونم ببینم. من همیشه میترسیدم از اینکه دیگران به ذات و حقیقت وجودی من پی ببرن و تنهام بگذارن، برای همین همیشه نقاب دختر خوب به چهره داشتم و سعی میکردم به دیگران در هر حالتی و به بهترین نحو ممکن سرویس بدم تا پذیرش، تایید و احساس دوست داشتهشدن رو در ازاش بگیرم. الان میفهمم که چه هزینه گزافی دادم برای داشتن این احساسها؛ از دست دادن یکپارچگی.
نکته مهم این فصل برای من این بود که ربایندگان یکپارچگی ناشی از یکدیگر هستن و بنابراین عمدتاً وقتی در یکپارچگی زندگی نمیکنیم یعنی همه اونها رو به نحوی و در جایی از زندگی تجربه کردهایم. همه ربایندگان یکپارچگی خود تغذیهکننده هستن و تا زمانیکه نتونیم تاثیرشون رو زندگیمون کاهش بدیم مدام قوی و قویتر میشن. اما قطعاً هیچوقت از دستشون خلاصی نداریم به طور کامل. مهمترین نکته اینکه نسبت به وجودشون آگاه باشیم و بتونیم تشخیص بدیم کجاها و چگونه سعی میکنن کنترل زندگی ما رو در دست بگیرن. این اولین قدم هست. یعنی دروننگری و تلاش برای تشخیص چگونگی حضور ربایندگان یکپارچگی در موقعیتهای مختلف زندگیمون.
مطمئناً ادامه کتاب در این زمینه و بعد از اون چگونه کمرنگ کردن نقش این ربایندگان در زندگی به خوبی صحبت میکنه.
ممنون از بنیاد فرهنگ زندگی و استاد رضایی عزیز که این فرصت بزرگ و مفید رو برای ما فراهم کردن.
استاد به جرات میتونم بگم تکان ها ناگهانی به من داده این کتاب.انگار مفاهیمی که باهاشون سردر گم بودم برام دارن نظم پیدا میکنن.بسیار با مطالعات مختلف از مباحث مختلف دچار سردرگمی بودم.اما الان دارم متوجه میشم که چرا این همه مشکلات را به خودم دعوت کردم
به نظر من فوق العاده بود انگار داشتم قصه خودم ومی خوندم و موضوع یکپارچگی کلید گم شده من بود ، همیشه فکر می کنم چطور میشه این مفاهیم و تو تربیت بچه ها به کار برد چون شخصیت قبل از سن مدرسه شکل گرفته و همه ما چقدر رنج کشیدیم به دلیل نا آگاهی