امروز ۱۴ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۲۲:۰۰۲
کمپین رهایی از غم جدایی موجود نیست
کمپین رهایی از غم جدایی مـــدرس :
پیام

برای افزودن به لیست علاقه مندی ها ابتدا باید وارد حساب کاربری خود شوید.

کمپین رهایی از غم جدایی
نظر کاربران 5 از 5
موجود نیست
زمان : دقیقه
قابل دانلود
فرمت فایل : MP3
معرفی کمپین رهایی از غم جدایی

سوالات رایج کاربران

نظرات کاربران 78 نظر ارائه شده است
مهدی حسین زاده ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به مهدی حسین زاده

سلام...چرا گزینه دی ال نداره؟؟؟

آرش707 ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به آرش707

در مورد فایل اول
من با قسمت های مختلفی از این داستان بیشتر ارتباط برقرار کردم،موقعی که اولین بارجوجه اردک زشت قوهای زیبا رو میبینه و بعد از اینکه ازش دور میشن به کنجی میخزه یاداور رفتار خودم هست که هنگامی که افراد موفق و ژولدار رو میبینم حس میکنم از اونا خیلی عقب هستم و کمی تقلا میکنم که بهشون برسم ولی بعدش به گوشه ای میخزم و با خودم میگم دیگه از من گذشته و اونا خیلی از من جلو افتادن،
ولی مهمترین قسمت داسان به مظرم اونجایی بود کهجوجه اردک پس از اولین پرواز در برکه ای قوها اونجا بودند فرود اومد و هنگامی که قوها به سمتش اومدند با خودش گفت(( نکنه آنها وانمود کنند که من رو دوست دارند و بعد از اینکه به آنها پیوستم به من بخندند و بروند)) دقیقا این حس رو در طول این سی و چند سال بارها و بارها و حتی روزانه تجربه کردم ،ترس از تمسخر دیگران باعث شد که هیچ وقت نتونم به کسی اعتماد کنمو عمیق ترین حرف هام رو بهش بزنم ترس از تمسخر دیگران باعث شد در معاملات روزمره جرات چانه زنی نداشته باشم در جلسات کاری و دوستانه جرات اظهار نظر نداشته باشم و حتی جرات گرفتن حق خودم رو نداشته باشم .به نظرم ای ترس بسیار سخت و دردناک هست چون همواره مجبور به خودسانسوری هستم وهمیشه در درونم خشمی پنهان هست

Mari ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به Mari

سلام، اول داستان وصف اون شرایط آدم ها احساس آرامش کردم،، اما هر بار ک اون جوجه اردک طرد میشد و تحقیر میشد دلم بدجور سوخت،، استاد عمیقترین حس من اونجا بود ک گفتین یاد روزی میفتیم ک قلبمون بخاطر ی عشق تپید اون لحظه خیلی گریه کردم،،، و آخر داستان ک اون جوجه اردک ب زیبایی وارامش رسید بعد از تحمل اون همه سختی و تا سر حد مرگ رفتن ای کاش آخر قصه ی همه اینطور زیبا تموم بشه

تنها ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به تنها

باسلام.
اول تشکرکنم بابت این کمپین بسیارارزشمند.
من که خودمم به شخصه بسیارغرق درغم واندوه جدایی هستم.غم واندوهی که هم درکودکی وهم درنوجوانی به روش های مختلف بهم تحمیل شده.جدایی والدین زندگی بانامادری شکست عشقی نرسیدن به رشته دلخواه از جمله این مواردبوده که باگذشت چندین سال (۸سال)هنوزم اشک میریزم ورضایت وخشنودی از زندگی ندارم.امیدوارم این کمپین بهم کمک کنه تابه این غم خاتمه بدم.

نادیا ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به نادیا

آقای دکتر ممنون از به راه اندازی این کمپین و محتوای بسیار ارزشمندش. با یک مشکلی در حین گوش دادن درس دوم مواجه شدم و اون هم سرعت بسیار بالای شما در بیان بود
به قدری این سرعت روی تمرکزم روی صحبت هاتون تاثیر ناخوبی گذاشت که مجبور شدم هندزفری رو از گوشم دربیارم و حس کلافگی داشتم
ممنون میشم در دروس بعدی یک بازبینی روی این بخش داشته باشید
سپاس از توجهتون

الف.مردانگاهی ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به الف.مردانگاهی

این فایل را فردای روزی که گذاشتیدو در اثنایی که در حال پیاده روی در طبیعت بودم گوش دادم و هر از چندگاه توقف میکردم و حسم را مینوشتم:
نمیدونم طرز داستان گویی شیرین شما اشک به چشمان من آورد یا خود قصه ،انجا که گفتید "مادر به ارامی و با مهر به جوجه اردک زشت گفت برو...."
در بخش دیگری نوشتم:
با اینکه در حال راه رفتن هستم ،احساسم به شدت در حال غلیان هستش ،غصه خوردم برای جوجه اردک زشت که با تجربه کشته شدن غازها در دریاچه مواجه شد و بعدش تفکرات پیرزن و مرع و گربه در خانه روستایی .غصه خوردم براش اصلا همش رزونانس بود .
گریه -بغض -شعف- مهر -همه حال من بود درین شنود قصه از زبان شما.
با سپاس از شما استاد گرامی که همراه ما هستید

رامینا ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به رامینا

خب اونجایی که جوجه اردک و زدن و نخواستنش حس غمی که در درونم بود شدت پیدا کرد یا جایی که زمستون بود و بین زندگی و مرگ گیر کرده بود و راه رهایی پیدا نمیکرد درست شرایط روحی الآن من بود؛ جایی که همه دستش انداختن مسخره اش کردن و به چشم دیگه نگاش نکردن حس های بد و عیجیب و نزدیکی بود....

نون ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به نون

سلام به استاد گرامی و پدر دلسوز همه ی مردم این سرزمین از اینکه با تیم بنیاد آشنا شدم خوشحالم چون تو زمینه ی خود شناسی خیلی مشاوره رفتم اما هیچ جایی مثل بنیاد فرهنگ و زندگی قوی و حرفه ای و علمی با این موضوع برخورد نکرده از اینکه شما کنارمون هستین یک دنیا ممنون امیدوارم بتونم کنارتون بیشتر خودم و پیدا کنم.
من با گوش به داستان و همزاد پنداری با جوجه اردک زشت یاد خودم افتادم اون جای داستان که می گفتن تو زشتی و هیچ کاری نمیشه برات کرد یاد خودم افتادم که هروقت تصمیم های و هدف های بزرگ داشتم بهم گفتن تو نمی تونی اما من ادامه دادم اونجای داستان که تو یخ ها گیر افتاده بود و کسی نبود کمکش کنه یاد تنهایی خودم افتادم که با سختی و تنهایی کامل مسیر پیشرفت م رو طی کردم و اشک ریختم،اونجا که مادرش گفت برو و رفت یاد رفتن خودم افتادم همیشه در کنار خانواده بزرگ شدم اما انگار نبودم چون دیده نمیشدم چون فرزند وسط بودم و همیشه حواس مادرم یا به خواهر بزرگترم بود یا برادر کوچیکتر و معتقد بودن من خودم به تنهایی برای خودم کافی ام و یه جورایی تردد شده بودم چون حتی طرز فکرامم با خواهر و برادرم فرق داشت، اونجا که از برکه به برکه ی دیگه می رفت و خونه اون دهقان که اولش حس کرده بود جای درستی رو انتخاب کرده و بعد دید تووهمی بیش نبوده و فرار کرد...واقعا یاد خودم افتاده بودم و اشک می رختم چون هنوزم اون نقطه ی امنم رو پیدا نکردم کسی که بتونم بهش تکیه کنم هربار که اومدم انتخابی داشته باشم وسط راه متوجه شدم بازم خطا اومدم.
و در نهایت که تو برکه متوجه شد قوو هست دقیقا یاد خودم افتادم چون همیشه تو خونه از اینکه من ایده پرداز بودم و بلند نظر و حتی تو امور کاری ایده های خوبی داشتم پدرم دعوام می کرد می گفت یه دختر باید فقط حجب و حیا داشته باشه مثل خواهر بزرگترم پدرم به شدت سنتی هستن و میگفتن چرا انقد خیال پردازی می کنی و حرف می زنی و همیشه منو از این کار منع می کرد تا اینکه پیشرفت تحصیلی کردم و وارد بازار کار شدم علی رقم مخالفت پدرم و بعد اونجا بود که متوجه شدم من یه قوو بودم چون به شدت تو کار و شغلم موفقم من طراح و ناظر معمار هستم و پدرم موقع انتخاب رشته نمی ذاشت من مهندسی رو انتخاب کنم چون معتقد بود کار مردونه ای هست.ولی الان بخاطر جایگاهم همه دوستان و آشنایان و خانواده بهم ایمان آوردن ولی متاسفانه من ته دلم اون حس تردد شدگی دوران کودکیم و با خودم دارم و به دوش می کشم و رهام نمی کنه و همچنان بخاطر این حس فکر می کم اونقدر تنهام که باید خودم به فکر خودم باشم و خودم برای خودم کافی باشم بخاطر همین خیلی کار می کنم به فکر پیشرفتمم و حتی سرمایه گذاری تو کارای آزاد دارم چون استرس اینو دارم که بتونم خودم رو برای آیندم جوری ساپورت کنم که به کسی نیاز نداشته باشم و این موضوع باعث شده تو انتخاب همسر به مشکل بخورم و همه رو از خودم دور کنم در حالی که دروننا به شدت نیاز به محبت دارم.علی غم ظاهر و پرستیژ اجتماعی قوی تو محیط کارم اما ادم به شدت عاطفی ای هستم

بانو ارسال در تاریخ ۲۷ مهر ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به بانو

سلام چطور میتونم بقیه رو دعوت کنم تا فایل هارو گوش بدن؟

مهدی ارسال در تاریخ ۲۷ مهر ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به مهدی

با سلام و عرض ادب خدمت استاد رضایی عزیز
در زندگی همه انسانها پیش میاد که آدمای اطرافمون به علل مختلف از جمله حسادت، منافع شخصی، عدم آگاهی و ... سعی در طرد کردن دیگران دارند. این داستان اهمیت سفر کردن و روبرو شدن با ترس ها رو نشون میده که باید گشت و گشت و گشت تا به جایی و مردمانی رسید که ارزش جواهر درونت بهتر میفهمند.

فرم ارسال دیدگاه
ارسال دیدگاه
شنبه تا چهارشنبه از ساعت 13 تا 18 مشاوره برای انتخاب محصول
پاسخگویی به سوالات آموزشی 021-88738180