امروز ۱۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۰۵:۰۰۲
کمپین رهایی از غم جدایی موجود نیست
کمپین رهایی از غم جدایی مـــدرس :
پیام

برای افزودن به لیست علاقه مندی ها ابتدا باید وارد حساب کاربری خود شوید.

کمپین رهایی از غم جدایی
نظر کاربران 5 از 5
موجود نیست
زمان : دقیقه
قابل دانلود
فرمت فایل : MP3
معرفی کمپین رهایی از غم جدایی

سوالات رایج کاربران

نظرات کاربران 78 نظر ارائه شده است
مرضیه ارسال در تاریخ ۰۳ آبان ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به مرضیه

سلام
چطور بقیه رو دعوت کنم

لیلی ارسال در تاریخ ۰۳ آبان ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به لیلی

جلسه چهارم کمپین رو هم شنیدیم.حس معلق بودن در فضا دارم.درطی جلسات احساسهای غیرخوب و ترس از رهاشدگی رو تجربه کردم.درزندگی یاد گرفتم رو پاهای خودم بایستم و وابسته نباشم اما همچنان این حسها در من زنده شدن.جالیه که با گوش دادن دوباره حسهای بدم پررنگ شدن.حق با شماست تجربه غم جدایی به احساس کودکی ما برمیگرده،انگار تجربه های کودکی زنده میشن.حتی نمیگم یادآوری بلکه دقیقا زنده میشن.من در حال حاضر تجربه از دست دادن، چه عاطفی چه مرگ،نداشتم ولی هربار که فایلها رو گوش کردم باشدت بیشتری غم رو احساس کردم.تمریناتی که گفتین رو انجام دادم ولی هنوز با یادآوری گذشته غم زیادی احساس میکنم.یعنی میشه با دیدن علت اصلی غم آنچنان بر اون غلبه کرد که به هم خوردگی احساسی و هیجانی دیگه رخ نده؟میشه؟

mari ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به mari

سلام استاد بزرگوار امیدوارم همیشه تنتون سلامت باشه و عمرتان به کمال
وقتی داشتید قصه جوجه اردک زشت رو تعریف می کردید یاد خودم افتادم من سه قلو به دنیا اومدم و برادرام از من زیبا تر بودند همیشه یه جور وصله ناجور خانواده بودم. همه به خاطر رنگ پوستم که سبزه بود مسخره ام می کردند برای پوشوندن این عیب خیلی خوب درس می خوندم تا جایی که استعدادهای درخشان قبول شدم . اما تلاشم هیچ وقت به چشم نیومد. همیشه سعی کردم همه رو راضی نگه دارم با دادن سرویس های بشتر مشق برادرام رو می نوشتم کارای خواهربزرگترم رو انجام میدادم تا اومدم به خودم گفتم جوجه اردک زشت خانواده ام. واین اسم سالهاست تو درونم این اسم موند. درس خوندم کار کردم دو تا دوتا لیسانس گرفتم وقتی قصه رو داشتید تعریف می کردید دلم برای درونم سوخت اشکام میومد و تمومی نداشت. الان ادم موفقی هستم اما واقعا شاد نیستم چون فقط خدمات دادم خرید کردم تا اطرافیانم ببینن من موفقم

بنفشه ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به بنفشه

سلام استاد عزیز
من خیلی جاها که متنو گوش کردم احساس شدید پیدا کردم گریه کردم و در درس دوم واقعا برای اولین بار فقط شما بودید که حرفهایی زدید که حس کردم یکبار یکی تو دنیا منو درک کرده .واقعا حس غریبی است که تو دنیا یکی همزبونت بشه .از شما واقعا سپاسگزارم

عکس کاربری
آزاده ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به آزاده

چقدر هوشمندانه این فایل ها رو تهیه کردید. چقدر زیبا و دقیق و ملموس.
سپاس از تیم بنیاد فرهنگ زندگی

... ارسال در تاریخ ۳۰ مهر ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به ...

همين امشب از غصه ها ميميرم
انتقام خودمو از دوتامون ميگيرم
ديگه از دست تو هم كاري برنمياد
"بايد" آروم بگيرم
نميدونم چرا؛اما شديدا اين آهنگ برام تأثير گذار بود!
حس ميكنم ظلمهايي كه ناخواسته به خودم كردم بخاطر اينكه تمام عمر بي وفايي ديدم،اونم از نزديكترين افرادي كه تو زندگيم بودن؛اومد بالا...تمام كودكيم با بي اعتنايي گذشت! ولي گذشت...

پروانه ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به پروانه

سلام
درس دو منو یاد سی سال پیش انداخت که 18 سال داشتم و 4 سال عاشق بودم و در 22 سالگی با شخص دیگه ایی ازدواج کردم چون کسی رو که عاشقش بودم و میگفت عاشقمه حتی قدم پیش نزاشت به نظرم شهامتشو نداشت
و من الان ده ساله بعد از بارها خیانت دیدن از همسرم جدا شدم و شنیدم معشوقم دوبار ازدواج کرده و جدا شده
و من بعد از طلاقم هم یکی دو بار دیگه پس زده شدم و دردش خیلی بیشتر از سی سال پیش بود و دیگه نتونستم به هیچ مردی اعتماد کنم و هنوز تنهام و به نظر میاد تنها خواهم ماند
هیچ وقت طعم بودن و ماندن با مردی که دوسش داشته باشم رو نچشیدم.
چه تلخ!!

شیوا ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به شیوا

البته اینم اضافه کنم که مادرم خیلی از لحاظ جسمی و زیبایی تحقیرم میکرد.البته با برادرم هم همینطور برخورد میکرد.طوری که ماها هنوز زیبایی مسئله مون هست و همش بهش فکر میکنیم

شیوا ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به شیوا

من چند تا از این موارد جدایی رو تجربه کردم.بدترینش جدایی عاطفی مادرم از من بوده.کلا یادم نمیاد بهم خالصانه محبت کرده باشه.بیشتروقتا از حضورش استرس و نگرانی داشتم .ازکودکی باهام بدبرخورد میکرده فکر نکنم دکتر روانشناسی بگه خودت از بچگی مقصر بودی.خیلی دلم میخواست که مهربانی مادر رو حس میکردم ولی اینجور نبوده.همیشه سرزنشگر و ایراد گیر و بی ادبانه باهام برخورد کرده که باعث شده من احساس بی ارزشی کنم. اینا رو زمانی متوجه شدم که بسته ی" از بی ارزشی تا منِ ارزشمند" دکتر شیری رو تهیه کردم.دیدم خودم مقصر نبودم.ولی حالا من بزرگ شدم ۲۸ سالمه و تازه ازدواج کردم و خودم خواسته این بندناف رو بریدم و احساس بهتری دارم.فقط استرس جواب دادن به اطرافیان رو دارم که بخوان بپرسن چرا با مادرت قهری.ولی من الان آرامشم بیشتره.مادرم نمیذاشت من استقلال روحی داشته باشم یا شایدم من جسارت استقلال رو نداشتم.ولی الان خ شحالم که به این کمپین پیوستم.خدا دکتر رضایی و دکتر شیری رو حفظ کنه

سمن ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷
ارسال پاسخ به سمن

سلام استاد عزيز
من با اينكه بعد از جدايى سر خودمو خيلى گرم كردم. به لحاظ تحصيلى دكترا خوندم. تو زمينه شغلى پيشرفت كردم و الان همه فكر مى كنن من يه آدم شاد هستم ولى عميقا بعد از گذشت ٩ ماه هنوزم يه غم بزرگ دارم و تو خلوتم مرتبا مثل همون روزهاى اول غمگين ميشم. به محض اينكه بالاى ٥ دقيقه به رابطه خوب و آدم خوبى كه رفته فكر مى كنم باز بر مى گردم به همون غم اوليه. سعى مى كنم فكر نكنم كه فقط بگذره ولى چيزى حل نشده...
من چند تا از مورد طرد شدگى رو دارم از جمله از سمت خانواده به خاطر آمدن بچه جديد و طردشدگى اجتماعى تو دوره نوجوانى و ...
شايدم دليل غمم كه تمومى نداره اينه كه بجز خانوادش با گرفتن بهانه هاى بيجا كه در نهايت كارو خراب كردن من با خودش و اون با من مشكلى نداشتيم ...من هى دنبال مقصر مى گردم گرچه مى دونم بى فايده است...
مرتب مى بخشمشون ولى دوباره كينه مياد وسط و خاطرات و ...

فرم ارسال دیدگاه
ارسال دیدگاه
شنبه تا چهارشنبه از ساعت 13 تا 18 مشاوره برای انتخاب محصول
پاسخگویی به سوالات آموزشی 021-88738180