داستان زندگی ما در میانسالی، از نوع تفکر مراقبان ما در کودکی سرچشمه می گیرد.
اگر خللی در کار آن ها باشد، اگر آن ها غایب باشند، اگر آن ها دیکتاتور، حسود و کینه توز با ما باشند، کار ما با کرام الکاتبین است.
ما از زاویه نگاه والدین(یا مراقبان) دنیا را شروع به تحلیل و تفسیر می کنیم.

اگر گفته اند بی ارزشی ، احتمال دارد ما دست و پا بزنیم و با گرفتن مدارک و مدارج دانشگاهی به آن ها و دنیا حالی کنیم که ما خیلی هم با ارزشیم.
اگر گفته اند عاقبت سیاه بخت خواهی شد، ما نسبت به آنان که به ما گوشه چشمی داشته باشند، بدبینیم، و فکر می کنیم قصد سوء با ما دارند و گرنه چرا باید سراغ ما بیایند.
وقتی می گویند از این خانه بروی، حتما برخواهی گشت، ناخودآگاه مسیر رابطه را به سمتی می بریم که حتما طلاق بگیریم. مثلا بدلیل حسی که دوست داشتنی نیست، چنان در روان دختر رسوخ کرده است که هر روز خود را نیازمند چک کردن توجه همسر می بیند. و با مود همسرش بالا و پایین می شود. او آن قدر همسر را شش دانگ برای خود می خواهد که بالاخره او را کلافه می کند تا آنچه والدین در تقدیر او نوشته اند، را محقق کند.
فراوان مدارک دانشکاهی، پست و سمت در دنیا وجود دارند، که آدم ها به خاطر گذشته خود، آن را کسب کرده اند.

آری، کنترل همه رفتارهای شما به گذشته برمی گردد.

در بیان تخصصی، در روانشناسی پورفسور یونگ،معادل واژه گذشته را عقده گذاشته اند.
بنابراین همه ما چون گذشته داریم، بنابراین عقده هم داریم.
البته بگذارید که این جمله را از زبان خود یونگ تصحیح کنم، چون او می گفت:"این ما نیستیم که عقده داریم، بلکه این عقده ها هستند که ما را دارند."

بله، عقده ها هستند که ما را دارند .
آن ها منشا ترس ها، اضطراب ها، درگیری های ما با دیگران، نفرت ها، کینه ها ، انتخاب ها و انتظارات ما را از زندگی در دست دارند و به عبارت بهتر آن ها ما را در زندانی حبس کرده اند....

در این مجموعه که بر اساس تئوری یونگ طراحی شده است، کلید قفل این زندان به شما داده خواهد شد، تا بوسیله آن خود را آزاد کنید. به قول ورناکست، روانکاو سویسی، وقتی از این زندان آزاد شوید:
دیگر زندگی خود را به قضا و قدر نخواهید سپرد و انتخاب مبتنی بر عقده نخواهید داشت. انرژی بیشتری برای زندگی خواهید داشت و در نهایت به آدم جالب تری تبدیل خواهید شد.