نظرات و تجربیات خود ، درباره درس پنجم گفتارهای سهیل رضایی درباره کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی را اینجا به بحث بگذارید
از دوستان شرکت کننده در کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس پنجم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
با تشکر از استاد عزیز
من هم چند تا از دست دادن داشتم که اولی اش برادر کوچکترم بود که باعث شد نوعی انکار و کشتن احساس در من شکل بگیره که فکر کنم نوعی واکنش دفاعی روانم بود. چند تا عشق در فواصل چند ساله مختلف داشتم که به هیچ کدام نرسیده و از دست دادمشون. شاید به همین خاطره که صدای خوشحالی و جشن و مهمانی همسایه ها همیشه عصبانی ام میکنه که قبلا فکر می کردم عصبانیتم به خاطر بی شعوری مردم و ایجاد سروصداست. شاید همین عشق آخر که زیروروم کرد، با وجود این که فراموشش کرده ام و دیگه حسی ندارم، باعث شده چند ساله بی خوابی شبانه داشته باشم و تا صبح بیدارم و حتی دلیل کهیر و حساسیت و التهابات پوستی که بعد از اون داشتم و دو سال طول کشید همین چیزا باشه.
به هر حال همه ی این ها به اضافه ی چندین مشکل دیگه فکر می کنم این مشکلات با کلاس های شما و برخی کتاب ها و کارهای دیگه آروم آروم داره درست میشه.
ممنون به خاطر این که برای ما هستید.
در مورد جدایی و وجود رنج و غم در این دنیا به همه ی دوستان پیشنهاد می کنم کارتون زیر رو ببینید. قابل دانلود از سایت های ایرانی است:
Maquia: When the Promised Flower Blooms 2018
سلام آقای دکتر در مجموعه ارائه شده اسم یک فیلم رو فرمودید ted نه اون فیلم بعد رو اسمش رو متوجه نمی شم . می شه راهنمایی کنید
سلام آقای دکتر در مجموعه ارائه شده اسم یک فیلم رو فرمودید ted نه اون فیلم بعد رو اسمش رو متوجه نمی شم . می شه راهنمایی کنید
سلام
فقط می تونم بگم دیروز انقدر حالم دگرگون بود نمی تونستم توی خونه بمونماحتیاج شدید به تنهایی داشتم جایی که هیچکس نباشه چاره ای نداشتم جز اینکه با ماشین رفتم بیرون زیر بارون شدید یک جای خلوت ایستادم دوباره فایل رو گذاشتم و گوش دادم و با بارون همراه شدم بغضی که سالها بود برقلبم سنگینی می کرد ترکیدومن با صدای شما احساس می کردم دراغوش خداوندم و باورتون میشه ساعت 3بود ومن بی امان به پهنای صورتم اشک می ریختم و ضجه میزدم برای بی عدالتیهایی که در حقم شده بود برای زجرهایی که برای فقط انسانتیم پرداخته بودم و عمرم رو گذاشته بودم تاروحم رو نفروخته باشم برای دوستان زیادی که از دست دادم و ازاین دنیا رفتند برای پدرم و برای درک نشدن ها برای ......وقتی به خودم اومدم که ساعت 9شب بود ومن به پهنای صورتم فقط اشک بود و اشک بارها و پارها تواون خلوت سر خدا داد کشیدم و باهاش حرف زدم همه حرفای نگفته مو که انگار سالها تو رگهام رسوب کرده بود و تمام زندگی منو داشت رهبری می کرد .
به قول شما اشکامو پاک نکردم ومن تو اشکام غرق شدم ولیی بعدش احساس سبکی عجیبی داشتمودست حمایت خدارو رو شونه هام احساس کردم که بهم می گفت هنوز میتونی ادامه بدی .
شما معجزه کردی .احساس می کنم قوی شدم و نیروی دوباره گرفتم, زندگی از همه چیز قویتره
به رغم اینکه گمان میکنم حال خوبی دارم به خاطر رویارویی با خودم, من دوباره معده درد و تهوع های شدیدم شروع شد. دیروز تا حالا خیلی شدید.
قشنگ بهم اثبات شده موقع خودشناسی عمیق تر حالم بدتر میشه, طوری که روال زندگی م بهم میخوره.
چه باید بکنم؟؟؟
واقعا حس و حال خوبی گرفتم از این صحبتاتون استاد.دلم خیلی گرفته بود و حرفاتون وصف الحال شرایطم .دستتون درد نکنه بخاط زحمتی که کشیدین و همدلی کردین .انشاله دلتون شاد باشه و ما همچنان بتونیم از راهنماییها و دلسوزیهای خوبتون استفاده کنیم .
سلام و درود!
ممنون که فایل پنجم رو تولید کردید. بسیار دلی و مفید بود. با گوش دادن به این فایل احساس احترامم، تبدیل به احساس محبت شد. از جهاتی واقعا معرکه بود و امید به زندگی رو تزریق می کرد.
همان طور که آرزوی شماست، من هم در جای خودم تلاش می کنم دنیا جای بهتری باشه.
پیروز باشید :)
استاد غوغا کردید..اونقدر عمیق و به حا بود که خدا میداند و دقیقا همه لحطه لحطه های این پروسه در من .. من سالهای سال ترک کننده افراد زیادی بودم ودوبار جدایی داشتم که همه را خودم انتخاب میکردم و جدا میشدم تا امسال که همه چیز برعکس شد و من ترک شدم از یک رابطه عاطفی بسیار بسیار عمیق در ۴۱ سالگی .پیشتر سالهای زیادی در مباحث خودشناسی و روانشناسی در جستجو و یادگیری بودم امروز میتونم بگم چقدر عمیق و عمیق متوجه شدم که ترس از مرگ چه کرده با من و ترس از دست دادن پدرم که اسطوره بوده برای من و اینکه ترک شدنی که برام اتفاق افتاد باعث شد درست ببینم خودمو که چرا حتی ادمها را ترک میکردم و با این روش انگاری یه دیوار محکم دور خودم میکشیدم که بگم قوی هستم و من میرم قبل از اینکه کسی بگه میره...یک جور زندگی نکردنی که توی مبحث میگید..در اصل زندگی نکردن بوده و یه جور راهبه وار بودن و پر از خشم و خشم و خشم در لایه های زیرین که هر بار یه جری زده بیرون ...و به همین خاطر انتخابهای متعدد و اصطلاحا ناکام . از شما اونقدر متشکرم بابت این خیریه و مطرح کردن این مطالب و توی اینروزها توی کشور غریب و غیر قابل دسترس به خیلی جیزا برای من هدیه بی نهایتی از خدای مهربان بوده که منو در اغوشش گرفته ... فقط میتونم بگم خدا خیر و قوتت بده بی نهایت و گفتنی نبست.خیلیبی نطیر هست مطالب
چقدر خوووب بود
ایکاش سر کار نبودم که میتونستم یک دل سیر گریه کنم!
ایکاش واقعا بشه بجای ترس از زندگی نکردن یاد بگیرم درست زندگی کنم!
ممنونم آقای رضایی
انشالله یک عمر طولانی کنار عزیزانتون خوش باشید??
سپاس از بحث در مورد این موضوع بسیار مهم که در زندگی اغلب انسانها بوده و تجربه کردن و احساسات رو خیلی ریز بیان کردید اگه میشه بیشتر در مورد تکنیک ها و روش بیرون آمدن به موقع از این وضعیت و راهکارها توضیح بفرمائید همه استفاده نمایند. تشکر فراوان