۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷ درس و بحث کمپین رهایی از غم جدایی (درس چهارم)
سطح مقاله : پیشرفته

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس چهارم گفتارهای سهیل رضایی درباره کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی را اینجا به بحث بگذارید

از دوستان شرکت کننده در کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس چهارم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

لینک فایل های کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی (اینجا)

نظرات کاربران 75 نظر ارائه شده است
مریم ارسال در تاریخ ۰۶ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام آقای دکتر .
اصلا نمیدونم از کجا بگم. دارم زیربار سرزنش و غم و پشیمانی و ... له میشم. کودکیم پر از سرزنش و تحقیر و نادیده گرفته شدن بود چون نه بچه آخر بودم نه اول نه پسر. تنها همبازی و هم حرف و همدمی که نه مسخره ام میکرد نه براش نخودی بودم نه سرزنشی از دهانش میشنیدم پدرم بود ... وقتی پدرم را در ۹ سالگی ازدست دادم انگار دنیا برام تیره و تار شد.من که فقط به درد کتک خوردن یا متلک شنیدن یا تحقیرشدن و مقایسه با خواهر بزرگتر می خوردم در همان ماههای اول فقدان پدر، ازاینکه یکی از اقوام سببی دوست داشت منو از مدرسه ی سرکوچه به خونه برسونه چنان غرق در احساس مهم بودن و تشخص میشدم که نمیفهمیدم دو دقیقه راه نیاز به ماشین سواری نداره و دلیلش فقط پیداکردن محل و فرصتی برای نوازشهای مختلفه ....
حالا می فهمم علت سکوت و در اتاق قایم شدنم وقتی همه دور هم جمع بودن چه بوده ...
سالهای نوجوانی به مراتب بدتر و تنهاتر از کودکی گدشت .... در سنین ازدواج به تمام فرصتهای مناسب ازدواج به دلایل مختلف و با اطمینان کامل پشت کردم. حتی به عشق زندگیم ... هیچوقت هیچ دوستی را جدی نگرفتم.همه همکاران و هم اتاقیها و دوستهای دبیرستانم این را مستقیم و عیرمستقیم به رو می اوردند... تا در ۳۷ سالگی(3سال پیش) بالاخره روحم با یکی از همکارانم احساس نزدیکی کرد. چنان به هم نزدیک شدیم که شدم نفر پنجم خونه آنها ...برای منی که هرگز در خونه خودمون احساس امنیت نداشتم و با مادر سالخورده ام زندگی می کنم که هرگز یادم نمیاد جز بحث و عدم درک چیزی بین ما باشه ، خانه دوستم شد خانه امن . همسر و بچه هاش هم منو مثل یه عضو پذیرفتن و بیشتر اوقاتم بااونها می گذشت... رفته رفته دوستی صمیمانه ما شد وابستگی محض . از قالب بالغ در اومدم و تمام اونچه که در کودکی از والدینم نگرفته بودم در دوستم جستجو کردم. گیرها و بهانه هام شروع شد ... اگر بیش از چندساعت خبر ازمن نمی گرفت احساس وحشتناک فراموش شدن به جونم می افتاد ...بماند که چه گیرهای دیگه ای بهش می دادم. کار به جایی رسید که حتی مسافرت بدون من نباید می رفتن و اگر می رفتن از لحطه رفت تا برگشت با بیقراری و وحشت و نگرانی ها و بهانه هام مسافرت را سرش زهر می کردم ...تا همین سه ماه پیش که بحاطر اینکه بدون من کنسرت رفتن چنان حرفهایی درباره همسرش و کلا نگاهشون به من زدم برای انتقام ، که دیگه تاب نیاورد و گوشی را برای همیشه روی من گذاشت ....انقدر زمام را به دست کودک اسیب پذیر رهاشده ام داده بودم که به کل بعنوان بالغ نمی تونم بفهمم چی شده اون لحطات اتفاق افتاد ... سه ماهه کارم التماسه هرروز و هرروز ... که برگرده ... ولی هیچ جور متقاعد نمیشه که اون حرفها را نادیده بگیره ...در ۴۰ سالگی از خودم و همه چیز واقعا بیزارم...این کمپین را عضو شدم که تحمل پذیر بشه برام این دوران ولی هرگز نمیتونم فکر برگشتنش را از گوشه ذهنم بیرون کنم...آقای دکتر چکار کنم...چرا این کار ازمن سر زد ... چطور خودمو ببخشم ...اصلا نمیدونم اینها که نوشتم ربطی به این کمپین و این جا داشت ولی واااقعا دارم می میرم از تنهایی و فشار غصه .از خودم خجالت می کشم...

سارا ارسال در تاریخ ۰۵ آبان ماه ۱۳۹۷

درسها برای من باز نمیشن

مینا ارسال در تاریخ ۰۵ آبان ماه ۱۳۹۷

با کروم وارد بشید.

مهرو ارسال در تاریخ ۰۵ آبان ماه ۱۳۹۷

بابت این کمپین خیلی سپاسگزارم و یه تقاضای داشتم از مجموعه شما . البته چندین بار این موضوع بصورت کامنت تو اینستاگرام شما مطرح کردم ولی پاسخی ندیدم. پیشنهاد و تقاضای من تدوین و تهیه درسی برای سوگ درمانی و رفع مشکلاتی که افراد سوگ دیده دارن هست. هم خود من بشدت به این درس نیاز دارم و هم کلی افراد اطراف من هستند که بشدت به کمک نیاز دارند و عملا زندگی شون تعطیل شده . یا اگر بشه کارگاهی با این موضوع بذارید لطفا. بنظر من بزرگترین غم جدایی مرگ عزیزانمون هست . آقای رضایی عزیز لطفا توی این مسیر سخت کمک مون بکنید. سپاس

مهرو ارسال در تاریخ ۰۵ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام. من این حس طردشدگی زمانی که 8 سالم بود و با بدنیا اومدن برادرم تجربه کردم و الان که 40 سالم هست هنوز این حس دارم و رابطه خوبی با برادرم و مادرم ندارم . مادرم رفتار متفاوتی با برادرم داره و تمامی توجه و امکانات رو حق اون میدونه و هنوز تو این سن من با مادرم بشدت درگیرم . ولی اتفاقی که باعث شد این حس رو بدتر کنه این بود که خواهر بزرگترم و پدرم تقریبا هم زمان مریض شدن و من دوسال زندگی ام رو توی بیمارستان به مریض داری گذروندم و در نهایت اول خواهرم فوت شد و دو ماه بعدش هم پدرم فوت شد . الان دوسال از مرگ شون میگذره ولی نتوستم از این غم جدایی رها بشم و اون حس طردشدگی که از جانب مادرم داشتم شدت بیشتری گرفته و خشم شدیدی از مادرم دارم و اصلا نمیتونم با رفتارهاش کنار بیام و از طرفی هم نبودن پدرم حالم بدتر میکنه چون زمانی که پدرم بود همیشه میونه رو میگرفت و سعی میکرد به من دلداری بده . تمام مدتی که داشتم این چند درس غم جدایی گوش میدادم درحال گریه بودم و بی اختیار فقط اشک میریختم . با اینکه دوسال از فوت پدرم گذشته ولی احساس میکنم الان حالم بدتر از اون موقعی که تازه پدرم فوت شده بود. من تمام عمرم ادم بشدت فعالی بودم و از 18 سالگی همیشه کار میکردم ولی از زمان فوت پدرم دیگه دست به هیچ کاری نزدم و واقعا نمیدونم باید چیکار کنم؟

AAA ارسال در تاریخ ۰۵ آبان ماه ۱۳۹۷

سه ماهه بودم که خانواده ام منو سپردن به خانواده دیگه ای و من شدم فرزند خوانده که البته هیچ وقت حس نکردم فرزند خوانده هستم
وقتی فهمیدم مادرم بعد از اینکه منو به دنیا اورده افسردگی گرفته و خودکشی کرده حس بدی بهم دست داد چون فکر میکردم من مقصر هستم.ابتدایی بودم که به خاطر چهره ی زیبایی که داشتم و توجه معلما به من دوستای قلدرم همیشه باهام قهر میکردن و من حس تنهایی و طرد شدگی داشتم .راهنمایی بودم که عاشق پسری شدم و بعد فهمیدم دختر دیگه ای هم اونو میخاد ولی از اونجایی که جنگجوی ضعیفی داشتم سعی داشتم خیلی خودم رو وارد رابطه نکنم اما خب وارد رابطه شدم و دست تقدیر این بود که اون پسر هم عاشق من بود و با هم عقد کردیم اما نمیدونم چرا الان همه اش حس میکنم ما باید از هم جدا بشیم اوایل که همیشه فکر میکردم اون میخاد منو ترک کنه و این خیلی منو آزار میداد اما الان این حس رو ندارم ولی فکر میکنم من میخام ترکش کنم!
دو سال پیش بود که داداشم که از خانواده اولم بود اومد و منو پیدا کرد و ما یکسال باهم کلی خاطرات خوب و خوش ساختیم اما بعدش رقت امریکا و دیگه خبری ازش نشد و من همیشه فکر میکردم نکنه من کاری کردم که اون منو به راحتی رها کرد یا شاید از بی معرفتی اون بوده !
خلاصه که الان همیشه از تنها شدن میترسم و دلیل اینکه این کمیپین رو شرکت کردم واسه اینه که اگر یه روزی دچار شکست توی رابطه ام شدم و یا کسی رو از دست دادم چیکار کنم ... اقای رصایی میدونین همیشه میخام جلوی اتفاقاتی که هنوز نیفتاده و شاید هیچ وقت نیقته رو بگیرمو خودم رو برای روزهایی که شاید هیچ وقت نیاد واکسینه میکنم و همین قضیه خیلی وقت ها برام آزار دهنده اس.

محمد ارسال در تاریخ ۰۶ آبان ماه ۱۳۹۷

شبیه همسر من . بی جهت سعی نکنید احساس طرف مقابلتون رو حدس بزنید . در ۹۹ درصد مواقع اشتباهه

نازنین ارسال در تاریخ ۰۷ آبان ماه ۱۳۹۷

چ عجب ی آقا هم دیدم تو این کمپین

محدثه ارسال در تاریخ ۰۵ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام دوباره :)
هرچی بیشتر یاد می گیرم، کمتر قضاوت می کنم... موقع گوش دادن به فایل ها، نه فقط خودم تجریبات دوستانم هم میاد جلوی چشمم، و بهتر درک شون می کنم...
آقای رضایی از شما و تیم خوب‌تون سپاسگزارم. به نظر من واقعا دلسوز هستید و مایه می گذارید.
ولی یه توقعی هم برام به وجود اومده که امیدوارم توقع شایسته ای باشه؛ ممکنه یه مقدار اطلاعات بیشتر در اختیار ما بگذارید؟ و به چهار فایل بسنده نکنید؟
از نوع صحبت شما این طور برمی اومد که بسیاری اطلاعات با ارزش و شاید حتی مفیدتر رو نگه داشتید برای فروش... البته صادقانه بگم که کاملا قابل درکه... ولی بعد از این چهار فایل، حداقل یه فایل پنجمی هم تولید کنید که مارو به جای دیگه ای ارجاع نده...
قبلا هم نوشتم و همچنان تاکید می کنم که مفیدترین بخش این فایل ها، تمرین مکالمه کودک و بزرگسال هست. که من قصد دارم باز هم انجامش بدم و حرف های بیشتری با کودکم بزنم. از همه می خوام این تمرین رو با جون و دل انجام بدند.
سپاس.

fh ارسال در تاریخ ۰۵ آبان ماه ۱۳۹۷

آقای دکتر
تو درس چهارم درست زدید به وسط هدف، گوش که می کردم اشک از صورتم پایین می ریخت درد پیچید توی همه وجودم !
درهم شکستگی ، شکستن اعتماد به نفسم حس زشت بودن نفرت انگیز بودن ، احساس رقت انگیز بودن و به شدت ناخواستنی بودن مثل یه گله مار سمی از سر و کولم بالا میرفتن
تجربه دو بار طرد شدن یکی تو بیست و هشت سالگی و با یک بچه نوزاد و یکی تو چهل و هفت سالگی با یه بچه دانشجو منو از پا درآورد
همونطور که گفتید دنبال نقص در خودم می گردم مدتها جلوی آیینه به خودم خیره میشم و دنبال عیب ها می گردم دقیقا میگم اگر زیباتر بودم اگر جذاب بودم اگر لاغر بودم اگر ..... اگر ......اگر ......
تمام توانایی هام برام بی ارزش شدن ، چون نه فوق لیسانس ، نه دونستن دو تا زبان خارجی ، نه یک شغل موفق و نه یک زندگی مستقل و در سطح مناسب هیچ کدوم نتونستن برام یک رابطه عاطفی پایدار و شاد به وجود بیارند یا ایجادش کنن
یه بار به خودم میگم این اقبال منه بعد میگم نه بی تدبیری و عدم کفایت خودم هست 1 بلد نیستم یک رابطه عاطفی بسازم ! در رابطه دومم سعی کردم از اشتباهات رابطه اول اجتناب کنم سعی کردم آویزون و باری روی دوش شریک عاطفیم نباشم ، هرگز دنبال تامین اقتصادی و مالی نبودم ، هزینه ارتباط بین ما اشتراکی بود ، سعی کردم مزاحم حریم خصوصیش نباشم ، گیر ندم که کجا بودی کجای میری چون از اول رابطه خواسته بود که سین جین نداشته باشیم ولی از همین سواستفاده کرد و به من خیانت کرد و بعد بدون هیچ توضیحی منو مقصر دونست که بهش بی توجه بودم و بنابراین برای تامین نیاز های روانیش خیانت کرده .
سعی کردم حتی از این موضوع هم بگذرم با این که خط قرمز من بود . سعی کردم جبران کنم و بیشتر به رابطه و خواسته های شریک عاطفیم توجه کنم ولی بعد از گذشت یکسال متوجه شدم نه تنها برای اشتباهش متاسف نیست بلکه اون ضربه رو مثل یک اسلحه گذاشته رو سر رابطه مون ، هر جا کمی احساس میکنه که من خواسته ایی دارم یا از رفتاری ناراحتم و بازخواستش میکنم ، سریع یادم می اندازه که " ببین ! من رفته بودم ها! من آدم خودم رو دارم ها ! اگر نمی خوای بذار برو یا بیا تمومش کنیم "
از شدت حقارت و فشار روانی نزدیک یک ماهه که این رابطه را بعد از 14 سال تموم کردم . اونم خیلی آروم و با یک پیامک منو گذاشت کنار ، حتی از رابطه 14 ساله امون تشکر هم کرد . ولی من داغون شدم چون فهمیدم که هیچ ارزشی در زندگی این آدم نداشتم اصلا بودن یا نبودنم براش مهم نبود . از یک بچه گربه که چند ماه نگهداری کردید سخت تر میشه جدا شد تا یه آدمی که 14 سال نفس به نفس زندگی کرده .
هنوز درگیر غم جدایی هستم افتادم تو تله درونی سازی ! مدام با خودم میگم تو آدم خوبی نیستی تو بلد نیستی تو عرضه نداری و گرنه همین آدمی که نمی تونه به تو عشق و محبت بده چطور اینقدر سریع یه آدم دیگه رو جایگزین تو کرده ،
دارم سعی میکنم پاشم
دارم سعی میکنم دوباره غرور و عزت نفس از هم پاشیده ام رو جمع کنم اما آسون نیست دفعه اول بی تجربه بودم الان چی ! چرا دوباره برای من اتفاق افتاد ؟ چرا من نمی تونم شریک عاطفی ام رو توی رابطه حفظ کنم ؟ اشکال من چیه ؟ کجا ایراد دارم ؟ چرا من ؟
هنوز جوابی پیدا نکردم
بازم درس ها رو گوش میکنم ببینم اون بچه ی رها شده ی غمزده که اصلا حالش خوب نیست رو چطوری میشه نجات داد .
ممنونم

امیر ارسال در تاریخ ۰۵ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام اقای رضایی عزیز,
ممنون از کمپینی که برگزار کردین,
من خودم 6 ماه قبل با توجه به نیازی که داشتن فایل های صوتی کلاس رهایی از غم جدایی تهیه کرده و گوش داده بودم. با وجود اینکه یکی از گرونترین کارهای شما بود ولی چون به کارتون اعتقاد دارم, احساس کردم که ارزش هزینه داره و مثل بقیه کارهای شما بسیار خوب بود.
ولی در مورد این کمپین با نظر بقیه دوستان موافق هستم که پایان خوبی نداشت, برای کسانی که با کارهای شما اشنا نیستن فقط یک حس سردرگمی و گیجی داره بهمراه اون مسائل تبلیغاتی که دوستان همه گفتن,
بنظر من حتما نیاز به یک فایل پایانی برای جمعبندی وجود داره, لطفا یک بررسی بفرمائید,

سارا ارسال در تاریخ ۰۵ آبان ماه ۱۳۹۷

اول از همه ممنونم بابت این روشنگری ها عالی. خدا به شما و تیمتون برکت بده اقای رضایی. من این تجربه جدایی رو داشتم ولی نتونستم دووم بیارم و برگشتم به زندگی. من دو اون جایی موندم که به قول شما خانواده برای ادم حق سوگواری قایل نیست و فشار چندین برابری حس میکردم چون به شدت تحت کنترل و نفوذ بودم و جور دیگه ای داشتم میمردم. و نتونستم روی تصمیمم بمونم. بعد از اون مسئله خودشناسی رو شروع کردم با شما. یک چیز جدیدی که فهمیدم اینه که من تله رها شدگی و بی ارزشی دارم. وقتی با همسرم بحثی میشه حدود ۶ تا ۷ ساعت گاهی هم بیشتر هیچی نمیگه، یه جورایی انگار که من اصلا وجود ندارم و من توی این لحظه ها خیلی تحت فشار عصبی قرار میگیرم اون قدر که حس میکنم گوشت بدنم داره از درون میریزه یا خورده میشه و واقعا عذاب میکشم و نمیتونم تحمل کنم. دیشب داشتم فایل ها رو گوش می دادم متوجه شدم که این حس و حال خیلی خیلی بدی که تجربه میکنم خیلی بیشتر از این اتفاقه هست و مربوط به چیزی در گذشته است که بغضم ترکید . یاد طردشدگی ها و رها شدگیه دوران کودکیم افتادم و شکستم واقعا. فهمیدم این رفتار همسرم اون احساسات رو بالا میاره در وجودم و من انقدر حالم بد میشه. میخواستم بپرسم برای درمان تله هامون باید چیکار کنیم و چه اثاری رو گوش بدیم؟
در احر هم مجددا از صمیم قلب تشکر میکنم

.... ارسال در تاریخ ۰۵ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام خدمت دوستان و جناب رضايي عزيز
ممنونم بابت مطالبي كه عنوان فرموديد
تعدادي از دوستان ناراحت بودند در خصوص اينكه چرا اين كمپين اين حجم تبليغ داشت و يا اينكه چرا در انتها هيچ راهكاري ارائه نشد
نظر بنده اين هستش كه وقتي ما تمام و كمال مسئوليت زندگي خودمون رو برعهده بگيريم اونوقت اينقدر طلبكارانه با ديگران برخورد نخواهيم كرد،من خودم به شخصه باور دارم كه هركس بايد خودش بار زندگي خود رو به دوش بكشه و جايي هم كه راه وچاه رو بلد نيست از يه راهبر در اون زمينه كمك ميگيره ولي نه الزاما مجاني و رايگان و براي رضاي خدا،ما براي تمام جنبه هاي ديگر زندگي پول خرج ميكنيم و گاها براي خدماتي كه خيلي هم به چشم نميان و يه خوشي و لذت زودگذر هستند هزينه هاي گزافي رو پرداخت ميكنيم وليكن انگاري خيلي برامون جانيفتاده كه براي خودشناسي و بُعد روحي و روانيمون هم بايد همونقدر هزينه كنيم،و اينكه تجربه نشون داده معمولا وقتي براي چيزي هزينه نميكنيم خيلي هم قدردان نيستيم،من خودم به شخصه تا اين لحظه نشده كه محصولي رو از بنياد يا موسسات خودشناسي و روانكاوي ديگه بخرم و چند برابر مبلغ ماديش بهره ي معنوي نبرده باشم،كل زندگي من با گوش دادن به پكيجها و شركت در سمينارهاي بنياد متحول شد، من و همسرم هردو كارمند هستيم و براي ريال ريال پولي كه دريافت ميكنيم زحمت ميكشيم ،ولي با وجود اينكه هزينه هاي خريد پكيج و شركت در سمينارها براي من هميشه بيشتر از وسعم بوده ولي يكبار هم به خاطرش پشيمون نشدم،اينكه جناب رضايي با اين كمپين من و امثال من رو بهم ريخت كاملا اتفاق درست و بجايي هستش و نشون ميده كوهي از تاريكي و مسائل حل نشده در ما تلنبار شده،اين مسئله ي كوچكي نيست كه نه با پنج فايل و شش فايل بيست دقيقه ايي كه حتي با گوش دادن به يك پكيج و دو پكيج هم به اين راحتي حل و درمان نميشه،استاد هميشه ميگن كه خودشناسي يه روند هستش ،پس توقع نداشته باشيم كه با يك نسخه و تجويز هاي سرپايي و به قولي فست فودي سريع خوب بشيم و از ما يه آدم جديد دربياد،تو كشورهاي ديگه مردم حاضرند براي فهميدن درد روحيشون و درمان آن هزينه هاي زيادي رو بدند و كاملا هم اين هزينه رو به رسميت ميشناسند ولي ما ايرانيها توقع داريم يه نفر براي رضاي خدا بياد دست ما رو بگيره و بي چشم داشت تمام مشكلاتي كه يه عمر رو هم تلنبار كرديم رو حل و فصل كنه ،منكه پوستم كنده شد تا ظرف سه سال آشنايي با بنياد حال و روزم بهتر و بهتر بشه هرچه آگاهيم بيشتر ميشه انگار بهم ريختگيم هم بيشتر ميشه ولي تنها راه شفا همينه

بانو ارسال در تاریخ ۰۵ آبان ماه ۱۳۹۷

فقط شما یه نفر نیستی که برای ریال ریال پولت زحمت می کشی همه مردم برای زندگی تلاش می کنند . اینجا هم صفحه آزاد هست که هر کی انتقادی داره اعلام کنه. قطعا خود استاد رضایی که من نیز درسهایی زیادی از ایشون گرفتم و در زندگیم موثر بوده اند پاسخگو خواهند بود نیازی به دفاع شما از ایشون نمیباشد. وقتی اعلام شد کمپین رایگان می باشد تمامی افراد شرکت کننده انتظار بیشتری داشته اند .

بانو ارسال در تاریخ ۰۵ آبان ماه ۱۳۹۷

فقط شما نیستی که برای ریال ریال پولتون زحمت میکشی . همه مردم تلاش می کنند. اینجا هم صفحه آزاد هست که هر کی نظر یا انتقادی داره بگه. استاد رضایی هم قطعا خودشون به انتقادا جواب می دهند نیاز به وکیل ندارند که شما دفاع کنی. من از ایشون قدردان هستم که تاثیر زیاد در زندگی من داشته اند ولی وقتی کمپین رایگان اعلام میشه انتظارات افراد متفاوت خواهد بود

مینا ارسال در تاریخ ۰۵ آبان ماه ۱۳۹۷

در کمالات استاد رضایی هیچ شکی نیست. من هم شاید دوماه یا سه ماه پس انداز کنم و از بعضی علایقم در خرید صرفنظر کنم تا بتونم یک بسته از سایت خرید کنم. و بارها هم این کارو کردم. منظور من و دوستانی که در این کمپین معترض هستند چیز دیگه ای ه. این کمپین ناقص بود.یه جایی در اوج‌تموم شد.یه جایی که مخاطب هنوز منتظر شنیدن بود.یه کارناقصی بود.من اگه با کارهای استاد اشنایی نداشتم اصلا این سایتو دیگه هیچوقت دنبال نمی کردم.

بی نام. ارسال در تاریخ ۰۵ آبان ماه ۱۳۹۷

آقای محترم. من یک زن خانه دار هستم و ماهانه مبلغ خیلی ناچیزی از همسرم بابت خرج زنانه (باشگاه و آرایشگاه و یه وقتم اگه چیزی بمونه خرید یه لباس ) دریافت می کنم.خیلی وقته که با بنیاد آشنا هستم . گاهی چند ماه از تمام هزینه های بالا می زنم تا فقط بتونم یک پکیج دلخواهمو از بنیاد تهیه کنم.همه ی دوستانی که در اینجا هستند خیلی خوب می دونند که برای رشد باید هزینه کرد ،کسی هم توقع مجانی نداشته.شما به امثال من خیلی توهین کردید.منظور من و دوستان معترض چیز دیگه ای هست . فکر می کنید فقط شما هستید که اینقدر شعور دارید که بدونید باید هزینه ی رشدتونو خودتون‌بپردازید؟