۳۰ مهر ماه ۱۳۹۷ درس و بحث کمپین رهایی از غم جدایی (درس سوم)
سطح مقاله : پیشرفته

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس سوم گفتارهای سهیل رضایی درباره کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی را اینجا به بحث بگذارید

از دوستان شرکت کننده در کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس سوم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

لینک فایل های کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی (اینجا)

نظرات کاربران 121 نظر ارائه شده است
صدف ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام.مدتهاست که تقریبا هر روز حتی شده کوتاه یه جوری با بنیاد در ارتباطم...کتاب،درسهای غیر حضوری...لایوهای آقای رضایی
من دو تا بچه ی کوچیک دارم و مدتهاست که یه فرصت مغتنم با خودم بودن و خلوت کردن رو ندارم.حتی وقتی خودم تنهام بازهم با اونجام.ا....الان دارم برای ۴۸ ساعت دارم برای دیدن یه عزیزی با قطار میرم و تنهاشون میزارم.خدا میدونه که واسه این مسیر چقدر برنامه ریخته بودم و چقدر هیجان داشتم.الان که نشستم تو قطار بازم ترجیح به شنیدن درسا بود.درس دو رو نصفه شنیده بودم و الان همه رو گوش دادم.با درس یک خیلی ارتباط برقرار نکردم.ولی درس ۳ و تمرین عالی بود...من همون طور که آقای رضایی گفتن ازین دانش برای تفسیر گذشته و خرد آینده استفاده میکنم و بینهایت ازین همه انرژی ،وقت و عشقی که بنیاد درین راه صرف میکنه ممنونم.از وقتی با بنیاد آشنا شدم هر روز بیشتر فهمیدم که کجاها موندم و کجاها گیر کرده ذهنم و کجاها گم شدم....ولی یه گمشده ایم که به پیدا شدنش هییییچ شکی نداره .ممنونم

هستی. ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام استاد عزیز. از لطفتون بابت کمپین بی نهایت سپاسگزارم.
از دیشب تا حالا اصلا نمیتونم وارد پنل کاربری ام بشم. چکار باید انجام یدم؟ممنونم از اینکه راهنمایی بفرمایید

سميه ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

مكالمه من با كودك درونم
عزيزم دوست داشتني تو قوي هستي و ميتوني از پس مشكلات بر بياي همونطور كه تمرين كردي كاراي سختي رو انجام بدي كه تا حالا انجام نداده بودي نترس اگرم ترسيدي برو جلو با ترس برو جلو تو ميتوني.
قربونت بشم اين زندگيه انتخاب ميكني بابت انتخابت هزينه ميدي زندگي يعني تجربه يعني تمرين پس تمرين سختر تو رو قويتر ميكنه جا نزن هيچوقت هميشه ياد بگير گوش كن ببين چي بايد ياد بگيري يه جاهايي كم مياري اشكال نداره اونم تمرين كن كه هستش باهاش مقابله نكن يه وقتايي ضعيفي يه وقتايي قوي هستي برو جلو .
حسه خوبي دارم كه اينجام جدا شدم بند ناف رو پاره كردم حسه خوبيه سخته ولي ادامه ميدم سختياشم قشنگه

نازنین ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

وای جناب سهیلی چه کار کردید با روح و روان من احساس خفگی میکنم نمیتونم چیزی بنویسم تمام خلا های زندگی ام اومد جلو چشمم و دیدم که چجور بعد از بزرگترین فقدانهای زندگی ام این خالی رو با کار زیاد با دوست های باجگیر پر کردم و همیشه با خودم میگفتم چرا چرا چرا من که عاقل بودم چرا اینجور از خم پاشیدم و متلاشی شدم چرا اینجور خورد و ضعیف شدم که نفهمیدم که چجور ازمن و موقعیتم سواستفاده کردند و من فقط پله بودم برای ارتقا افرادی که درد و دل و بدبختی هاشون رو برای من میگفتند و من هم خووم را ملزم به کمک بهشون میدونستم و وقتی بخاطر شرایط خارج از کنترل من کارشون انجام نمیشد رفتارهای زننده و سخیف و تهمت هاشون رو روانه من میکردند و من فقط میگفتم خوایا چرا قصد من که فقط کمک بود

فاطمه موسوی ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

امروز تجربه ی جالبی داشتم، تصور کودک درونم در کنار خودم که قراره قهرمانش باشم و کمکش کنم رو به رو شدن این دو تا برام پر از بغض تنهایی و بی پناهی بود دوست داشتم بهش بگم بغلم کن تنهام میخواستم براش از زخم هام بگم،
متوجه مساله ی مهمی شدم چرا تا الان برای خودم وقت نداشتم تا از دردها و زخم هام برای خودم بگم چرا تسکینشون ندادم چرا همیشه دنبال یه مسکن بیرون از خودم بودم چرا دنبال یه قهرمان بیرون از خودم میگشتم همسرم نمیتونست قهرمان زندگی من باشه اون قرار نیست نجاتم بده.
تنهایی درونم رو هیچکس غیر از خودم نمیتونه درک کنه هیچکس ترس های من رو جز خودم نمیتونه بفهمه.
من پر از ترس هستم و همسرم رفتارو شرایطی داشت که ترس های منو بیشتر و بیشتر میکرد.

صدف ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام. من خیلی اتفاقی با این کمپین آشنا شدم و ثبت نام کردم من درحال حاضر توی یک شرایط بسیار سخت از زندگیم هستم که کامل خودم رو باختم و هیچ امیدی دیگه به زندگیم ندارم و تا به حال اینقدر خودمو ضعیف ندیده بودم من پارسال مرداد ماه درگیر بیماری سرطان تیرویید شدم که خدارو شکر چون زود فهمیدیم و جراحی کردم حل شد ولی واقعا دوران سختی بود برام چون بعدش هم ید درمانی شدم و بسیار بسیار سخت بود و اینقدر این مسئله منو اذیت میکرد که هر روز و شب و ثانیه هاشو به زور از ذهنم پاک کردم وبه جز این مسئله من 3 سال هست که با پسرس دوست هستم و تقریبا با هم زندگی کردیم ولی همیشه با هم مشکل داشتیم و دعوا ها و قهر های زیاد و بعضی وقتا هم طولانی ...این طور بگم ک هرقت دلش میخواد میاد و هر وقت میخواد میره. و من تو این اومدنا و رفتناش خیلی ضربه خوردم خیلی اذیت شدم خیلیا حتی میگن تو مریضیت برای این همه غمو غصه خوردنته چون من کلا آدمی ام که درونگرام و خیلی همه مسائل تو خودم میریزم . من حتی میدونم این آدم به درد زندگیم نمیخوره ولی بازم هر بار این اشتباهو میکنم و به خودم آسیب میزنم الانم دوباره مریضیم برگشته و تمم اون روزای سخت پارسالم برگشته و باید 1 باره دیگه ازشون بگذرم همون روزایی ک به سختی فراموششون کرده بودم خیلی خودمو باختم اون آدمی که دوسش داشتم هم رفته کلا همه چیمو باختم صحبت های شما گریه منو در میاره چون حس میکنم روبه روی من نشستین و فقط دارید با من صحبت میکنید انگار که همشو تجربه کردم . همین سردردهای میگرنی که میگید من دارم و تمام بدنم کهیر میزنه که تا به حال اینجوری نشده بودم دکترا میگن حساسیت ولی وقتی اینجا گفتید من فهمیدم علت کهیر زدنامو . ... ولی بازم چیزی به من کمک نکرد که بتونم ازین دوران در بیام. من واقعا نمی خوام شکست بخورم فکر میکنم واقعا نیاز به کمک دارم

س ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام من دقیقا بعد از اینکه یه رابطه ای که چندین سال بود رو هوا بود و خیلی سردرگم کرده بود برای رهایی از اون حس های بد بلاتکلیفی و اینکه چرا کارهام درست پیش نمیره و منسنم دیگه بالا رفته نمیتونم ازدواج کنم و...رفتم پیش یه مشاور و وابسته ی مشاورم شدم و با اینکه بارها این جمله ی دکتر شیری رو به خودم گفته بودم که نباید با درمانگر وارد رابطه شد این اشتباه بزرگو انجام دادم و به پیشنهاد درمانگرم برای دوستی جواب مثبت دادم و به مشکلاتم اضافه کردم و هیچوقت نتونستیم رابطه ی خوبی داشته باشیم و البته بعدها فهمیدم که منم یکی از افرادی بودم که باید تو لیستش تیک میخوردم و این بدترین جدایی عاطفی من بود چون همه ی اون چیزهایی که برای بهتر کردن حالم بهک گفته بود به نظرم دروغ اومد و خودش منو طرد کرد و تمام حال خوشی که تو مدت درمان بهم منتقل کرده بود با رفتارهاش نابود کرد و همه ی شور و شوقمو ازم گرفت

نگار ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

من فقط اشک ریختم ...
با اینکه 5سال گذشت و من فکر میکردم همه چیو فراموش کردم .حتی من طرحواره درمانی هم کار کرده بودم و فکر میکردم شفا پیدا کردم. اما جایی که کودک درون رو تصور باید میکردیم من فقط اشک ریختم و محکم بغلش کردمو بهش گفتم من تنهات نمیگذارم ، من از تو حمایت میکنم و من همیشه با تو هستم پس نترس ...
چیزی کهکودکم به من گفت این بود که من میدونم همیشه همراه منی ولی ترس از آینده دارم ، چیزی که نمیتونی هیچ قولی به من بدی هرچند که تو برای من کافی هستی ولی نشاط زنانگی من توی عشق ورزیدن هست چیزی که تو سالهاست از ترس اشتباه کردن عشق رو انکار کردی .هنوز هم دارم اشک میریزم .انکار احساس بلایی سرمن آورده که واقعا نمیتونم وارد هیچ رابطه جدی بشم . قشنگ توی یتیمی هستم و برای خودم اشک میریزم.و همه دلایل رو و انکارم رو میدونم ولی توی جهنمی هستم که هرچی دست و پا میزنم نمیتونم بیرون بیام.

دریا ارسال در تاریخ ۰۴ آبان ماه ۱۳۹۷

دقیقا ترس از آینده و عدم توانایی عشق ورزیدن...

میلاد ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام لطفا تو درسهای بعدی در مورد رهایی از غم از دست دادن فرزند ( فوت فرزند) آموزش بدید، ممنون

زهرا ارسال در تاریخ ۰۱ آبان ماه ۱۳۹۷

هنوز نتونستم مکالمه کودک و بزرگسالم رو بنویسم چونتا شروع می کنم به تمرین به شدت گریه ام میگیره ، چقدر این کودک زخم خورده اس و چقدر تنهایی و طرد شدگی بهش فشار اورده