۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷ درس و بحث کمپین رهایی از غم جدایی (درس دوم)
سطح مقاله : پیشرفته

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس دوم گفتارهای سهیل رضایی درباره کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی را اینجا به بحث بگذارید

از دوستان شرکت کننده در کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس دوم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

لینک فایل های کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی (اینجا)

نظرات کاربران 175 نظر ارائه شده است
sh ارسال در تاریخ ۰۳ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام استاد
اکثر مواردی که بابت طرد شدگی گفتین من تو بچگیم حس کردم.
افسردگی و تشنج مامانم بعد از فوت هر عزیز، عینکی بودنم زمتن مدرسه که بهم میگفتن چهار چشم، وجود یه خال تو صورتم که برادرم میگفت رو صورتت خر مگسه، انگشت دستم که دوم ابتدایی بودم رفت لای در و شکر خدا ترمیم شد و نیاز به قطع شدن نداشت ولی به کل ظاهرش تغییر کرد و من تا قبل از دوره های خودشناسی همیشه این انگشت و از همه قایم میکردم و دوستی که سالیانی همسایه بودیم و در نبود ما اسباب کشی کردن و روزی که رسیدم خونه رفتم دنبالش خونه خالیش و دیدم...

Mohammad ارسال در تاریخ ۰۳ آبان ماه ۱۳۹۷

دوم سوم دبيرستان بخاطر درس و مشكلات خونوادگي واقعا حس ترد شدگي داشتم طوري كه فكر خودكشي و خيلي كاراي ديگه تو سرم رژه ميرفتن .
بعد از كلي كلنجار و بحث با خودم و پيدا كردن رفيق هاي خوب و تغيير عقايد و تفكراتم و مشاوره گرفتن فهميدم كه زندگي ارزش غصه خوردن نداره يعني داره ولي اونطور كه بخواي خودتو نابود كني

زهرا ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

من يه مورد ديگه م يادم اومد اينكه هميشه حيوون خونگي بيشتر جوجه! نگه ميداشتم از بچگي و اكثر اوقاتم ميمردن و همين اخيرا يبار يه گربه رو نجات دادم ولي دست اخر خانوادم همكاري نكردن و در حالي كه داشت بهتر ميشد ولي من سركار بودم مرد، و مواقعي كه حيووناي خونگيم ميمردن به قدري ناراحت ميشدم كه انگار عزيزمو از دست دادم و حتما دفنشون ميكردم
گذشته ااز اينا استاد گفتن بياييم تجربه و قسمامونو بگيم
من هنوز كامل رد نكردم شرايط سختم و هنوز خشمم از نامردي سرجاشه گاهي البته
ولي روز ب روز داره كمرنگتر ميشه اما انتظار دارم كائنات كارماي نامردي رو بده
والبته با خودم قسم خوردم ديگه راحت دل به كسي ندم

دریا ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

و البته متاسفانه انقدر خشم دارم که ایندفعه من فردی رو بدون دلیل و بدون توضیح طرد کردم... از این کار خودم حالم خوب نیست ولی انگاری جور دیگه ای هم نمیتونم عمل کنم....

کیمیا ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

عالی بود

دریا ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

با سلام و تشکر...
منم خیلی از این مواردی که گفتین رو تجربه کردم کم بودن پدر در دوران خردسالی و کودکی دعوا شدید و زیاد بین والدین احساس بی ارزشی و اضافی بودن و اینکه اگر نباشم دیگران راحت تر هستند احساس جذاب و محبوب نبودن احساس باختن در برابر جذابیت ها و رفتارهای زنانه تر مادرم و یک رقابت همیشگی ناموفق باهاش داشتن از دست دادن دوست صمیمی از دست دادن توجه فردی با شروع نشانه های بلوغ و زنانه شدن من و تنفر از زنانگی از دست دادن بارها و بارها روابط دوستانه و صمیمانه و اما تاثیری که داشته عدم اعتمادم به تمام افراد زندگیم حتی اونایی که واقعا ازشون بدی ندیدم بهم ریختنم با کوچکترین نشونه جدایی یا طرد شدن و فاصله گرفتن ناتوانی در برقراری ارتباطات صمیمی سرکوب کردن شدید احساسات خودکشی اعتیادهای رفتاری و .... آزاردهدنده ترینش همون حس عمیق بی ارزشی و عدم اعتماد به آدماست.....

ندا ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

وظیفه خودم دونستم از جناب رضایی صمیمانه تشکر کنم که این لطف رو در حق ما کردن و این کمپین رو رایگان در اختیارمون قرار دارن. از صمیم قلبم بهترین هارو براشون می‌خوام.
خیلی خوبه که متوجه شدم من الان تو مرحله ای هستم که نسبت به همه چیز خشمگینم و گوشه گیر شدم و سخت تو خودم فرو رفتم. از اینکه با همه دوستان صمیمی که از جریانات رابطه م با خبر بودن کاملا فاصله گرفتم خیلی ناراحت بودم ولی خب الان متوجه شدم طبیعیه چون پرسیدن اونها در مورد چند و چون رابطه م من رو اذیت می‌کنه و بخاطر همین نمی‌خوام باهاشون در ارتباط باشم فعلا.
امیدوارم زودتر از این مرحله خارج بشم و حالمو خوب کنم و عزت نفسی که حالا میفهمم برای چندمین بار تزلزل داشته رو جبرانش کنم.
باز هم ممنون

سیمین ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

چقددددر عالی گفتید که دیگران خیلی ساده میان و بهت میگن ولش کن بابا دگ بهش فک نکن سعی کن فراموشش کنی وقتی اینو میشنیدم میگفتم خدایا چرا مردم فک میکنن اگر حرف نزنن مشکلی دارن .خیلی کلافم میکردن با تفسیرای مسخره نظرهای بیخود.دگ به جایی رسیدم که با هیچکس حرف نزدم و فقط خودم بودمو خودم .

سیمین ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

آقای رضایی یه مساله ای که من دارم اینه که وقتی کوچیک بودم با اینکه در مدرسه دوستانی داشتم و تنها نبودم اما در گروه دوستان خیلی تحویلم نمیگرعتن و همیشه دوست داشتم مثل اون دوستام باشم که بود و نبودشون برای بقیه گروه خیلی مهمه اما معمولا اینطوری نبودم و این زجرم میداد.الان هم گاهی در زندگیم وقتی وارد خانواده جدیدی میشم اگر کمی تحویلم نگیرن حالم خراب میشه و تلاش میکنم برای اینکه بهشون نزدیک بشم و این هم حس بدی بهم میده هنوز هم در گروه ها و دوستام و محل کارم اگر دیگران بهم توجه نکنن و منو نبینن یا مخصوصا کسی برام قیافه بگیره خیلی حالم بد میشه اعصابمو مختل میکنه.اما الان نسبت به چند سال پیش خییییلی بهترم چون رو خودم کار کردم الان آدما بیشتر سمتم میان و دگ طرد نمیشم و احساس خوبی به خودم دارم

زهرا ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

من بچه اول خانواده بودم اما هیچوقت محبتی از سمت پدرم دریافت نکردم همیشه حسرت محبت و توجهشو دارم بعد از تولد برادرم همه توجهات سمت اون رفت بعد از چن ماه به علت اسهال و استفراق شدید فوت کرد پنج سال بعد برادر دومم به دنیا اومد و سه سال بعد برادر دومم پدر و مادرم به جای توجه و محبت به من همیشه مراقبت از برادرامو به من میسپردن تا ازشون نگهداری کنم وقتی حرفمو گوش نمیکردن تنبیه بدنی میکردمشون پدر و مادرم مخصوصا پدرم خیلی تحقیرم میکرد که چرا مراقب رفتارام نیستن چون برادرام منو الگو میدونستن تنبیه بدنی میشدم خاطرات بدی ازشون دارم که همین الانم داره اذیتم میکنه تو دوران نوجوونی دوست صمیمیم طردم کرد که خیلی ضربه خوردم هنوزم از طردشدن توشط دیگران میترسم به خاطر همین هنوز با هیچ کس رابطه نداشتم تا الان چون میترسم طردم کنه و تنهام بذاره