۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷ درس و بحث کمپین رهایی از غم جدایی (درس دوم)
سطح مقاله : پیشرفته

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس دوم گفتارهای سهیل رضایی درباره کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی را اینجا به بحث بگذارید

از دوستان شرکت کننده در کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس دوم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

لینک فایل های کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی (اینجا)

نظرات کاربران 142 نظر ارائه شده است
کاربر گرامی تنها نظرات افرادی که دارای پنل کاربری هستند، نمایش داده می شود
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
بهارک ارسال در تاریخ ۰۰۳ آبان ماه ۱۳۹۷

۱بزرگ شدن در خانواده مادر سالار که هیچ وقت نتونستم نزدیکش بشم
۲ازدواج در ۱۸ سالگی با مردی ۲۷ ساله و مرد سالار
۳خانواده شوهر زیاد و سنتی مادر شوهر و این داستان‌ها
۴ مجبور به مهاجرت به خاطر بدهی شوهر در ۴۰ روز با ۳فرزند در ۲۷ سالگی
۵برگشت به کشور بعد از ۸ سال و جدایی از همسر البته به خواسته من به خاطر جعل امضای من در کشور امارات
۲سال بعد از جدایی جدا کردن فرزندانم برای ۲سال
بعد از جدایی رابطه ای ۱.۵ ساله که با خیانت عاطفی تمام شد
نزدیک ۳ سال بدون رابطه
۱سال پیش با آقایی آشنا شدم که ایشون هم از همسرشون جدا شده رابطه خوبی بود همه چیز برای هر دو طرف خوب بود تااینکه ایشون یکماه پیش سفری با خانواده ای داشتن که حس کردن میخوان بچه دار بشن و موندن تو این رابطه فقط وابستگی میاره و ۱ ماه پیش جدا شدیم و حال من خیلی بده چون ما بدون هیچ بحث و ناراحتی تو بهترین حالت از هم جدا شدیم
۴۲ ساله هستم خیلی ورزش می‌کنم به طور مرتب
لطفا کمک کنید تا از این حال دربیام در ضمن ۴ سال خود شناسی کردم ولی الان نمیتونم به خودم کمک کنم احساسی درگیرم

بهارک ارسال در تاریخ ۰۰۳ آبان ماه ۱۳۹۷

۱بزرگ شدن در خانواده مادر سالار که هیچ وقت نتونستم نزدیکش بشم
۲ازدواج در ۱۸ سالگی با مردی ۲۷ ساله و مرد سالار
۳خانواده شوهر زیاد و سنتی مادر شوهر و این داستان‌ها
۴ مجبور به مهاجرت به خاطر بدهی شوهر در ۴۰ روز با ۳فرزند در ۲۷ سالگی
۵برگشت به کشور بعد از ۸ سال و جدایی از همسر البته به خواسته من به خاطر جعل امضای من در کشور امارات
۲سال بعد از جدایی جدا کردن فرزندانم برای ۲سال
بعد از جدایی رابطه ای ۱.۵ ساله که با خیانت عاطفی تمام شد
نزدیک ۳ سال بدون رابطه
۱سال پیش با آقایی آشنا شدم که ایشون هم از همسرشون جدا شده رابطه خوبی بود همه چیز برای هر دو طرف خوب بود تااینکه ایشون یکماه پیش سفری با خانواده ای داشتن که حس کردن میخوان بچه دار بشن و موندن تو این رابطه فقط وابستگی میاره و ۱ ماه پیش جدا شدیم و حال من خیلی بده چون ما بدون هیچ بحث و ناراحتی تو بهترین حالت از هم جدا شدیم
۴۲ ساله هستم خیلی ورزش می‌کنم به طور مرتب
لطفا کمک کنید تا از این حال دربیام در ضمن ۴ سال خود شناسی کردم ولی الان نمیتونم به خودم کمک کنم احساسی درگیرم

شمیم ارسال در تاریخ ۰۰۳ آبان ماه ۱۳۹۷

باسلام حس های من در زمان جدایی،سردرد،خواب زیاد،سستی،حس انتقام مخصوصا وقت هایی که طرف مقابل شاد هست و من کاری میکنم غمگین بشع
غم های گذشته ای که رو شد متولد شدن خواهرم بعد از من و شکست های عاطفی تو کودکی،ظاهر صورتم که همیشه دیگران مثل پتک میزدن تو سرم.هیچ وقت نتونستم حس دوست داشتن کسی رو باور کنم و منتظر رفتنش بودن همیشه

محدثه ارسال در تاریخ ۰۰۳ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام :)
چقدر از فراهم شدن چنین فرصتی برای گوش دادن به این درس ها خوشحالم... و قدردان شما.
راستش من هنوز نتونستم روش اجتناب و روش مخالف رو به خوبی از هم تفکیک کنم...
و دارم فکر می کنم به یک سری خاطراتم از کودکی تا به امروز؛ خاطراتی که توی ذهنم خیلی خیلی پررنگه، ولی احساس شدیدی رو در من برانگیخته نمی کنه. از خودم می پرسم پس چرا انقدر خوب یادم مونده؟...
سوال زیاد دارم خلاصه... امیدوارم کم کم به جواب برسم.

sh ارسال در تاریخ ۰۰۳ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام استاد
اکثر مواردی که بابت طرد شدگی گفتین من تو بچگیم حس کردم.
افسردگی و تشنج مامانم بعد از فوت هر عزیز، عینکی بودنم زمتن مدرسه که بهم میگفتن چهار چشم، وجود یه خال تو صورتم که برادرم میگفت رو صورتت خر مگسه، انگشت دستم که دوم ابتدایی بودم رفت لای در و شکر خدا ترمیم شد و نیاز به قطع شدن نداشت ولی به کل ظاهرش تغییر کرد و من تا قبل از دوره های خودشناسی همیشه این انگشت و از همه قایم میکردم و دوستی که سالیانی همسایه بودیم و در نبود ما اسباب کشی کردن و روزی که رسیدم خونه رفتم دنبالش خونه خالیش و دیدم...

Mohammad ارسال در تاریخ ۰۰۳ آبان ماه ۱۳۹۷

دوم سوم دبيرستان بخاطر درس و مشكلات خونوادگي واقعا حس ترد شدگي داشتم طوري كه فكر خودكشي و خيلي كاراي ديگه تو سرم رژه ميرفتن .
بعد از كلي كلنجار و بحث با خودم و پيدا كردن رفيق هاي خوب و تغيير عقايد و تفكراتم و مشاوره گرفتن فهميدم كه زندگي ارزش غصه خوردن نداره يعني داره ولي اونطور كه بخواي خودتو نابود كني

زهرا ارسال در تاریخ ۰۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

من يه مورد ديگه م يادم اومد اينكه هميشه حيوون خونگي بيشتر جوجه! نگه ميداشتم از بچگي و اكثر اوقاتم ميمردن و همين اخيرا يبار يه گربه رو نجات دادم ولي دست اخر خانوادم همكاري نكردن و در حالي كه داشت بهتر ميشد ولي من سركار بودم مرد، و مواقعي كه حيووناي خونگيم ميمردن به قدري ناراحت ميشدم كه انگار عزيزمو از دست دادم و حتما دفنشون ميكردم
گذشته ااز اينا استاد گفتن بياييم تجربه و قسمامونو بگيم
من هنوز كامل رد نكردم شرايط سختم و هنوز خشمم از نامردي سرجاشه گاهي البته
ولي روز ب روز داره كمرنگتر ميشه اما انتظار دارم كائنات كارماي نامردي رو بده
والبته با خودم قسم خوردم ديگه راحت دل به كسي ندم

ندا ارسال در تاریخ ۰۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

وظیفه خودم دونستم از جناب رضایی صمیمانه تشکر کنم که این لطف رو در حق ما کردن و این کمپین رو رایگان در اختیارمون قرار دارن. از صمیم قلبم بهترین هارو براشون می‌خوام.
خیلی خوبه که متوجه شدم من الان تو مرحله ای هستم که نسبت به همه چیز خشمگینم و گوشه گیر شدم و سخت تو خودم فرو رفتم. از اینکه با همه دوستان صمیمی که از جریانات رابطه م با خبر بودن کاملا فاصله گرفتم خیلی ناراحت بودم ولی خب الان متوجه شدم طبیعیه چون پرسیدن اونها در مورد چند و چون رابطه م من رو اذیت می‌کنه و بخاطر همین نمی‌خوام باهاشون در ارتباط باشم فعلا.
امیدوارم زودتر از این مرحله خارج بشم و حالمو خوب کنم و عزت نفسی که حالا میفهمم برای چندمین بار تزلزل داشته رو جبرانش کنم.
باز هم ممنون

سیمین ارسال در تاریخ ۰۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

چقددددر عالی گفتید که دیگران خیلی ساده میان و بهت میگن ولش کن بابا دگ بهش فک نکن سعی کن فراموشش کنی وقتی اینو میشنیدم میگفتم خدایا چرا مردم فک میکنن اگر حرف نزنن مشکلی دارن .خیلی کلافم میکردن با تفسیرای مسخره نظرهای بیخود.دگ به جایی رسیدم که با هیچکس حرف نزدم و فقط خودم بودمو خودم .

سیمین ارسال در تاریخ ۰۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

آقای رضایی یه مساله ای که من دارم اینه که وقتی کوچیک بودم با اینکه در مدرسه دوستانی داشتم و تنها نبودم اما در گروه دوستان خیلی تحویلم نمیگرعتن و همیشه دوست داشتم مثل اون دوستام باشم که بود و نبودشون برای بقیه گروه خیلی مهمه اما معمولا اینطوری نبودم و این زجرم میداد.الان هم گاهی در زندگیم وقتی وارد خانواده جدیدی میشم اگر کمی تحویلم نگیرن حالم خراب میشه و تلاش میکنم برای اینکه بهشون نزدیک بشم و این هم حس بدی بهم میده هنوز هم در گروه ها و دوستام و محل کارم اگر دیگران بهم توجه نکنن و منو نبینن یا مخصوصا کسی برام قیافه بگیره خیلی حالم بد میشه اعصابمو مختل میکنه.اما الان نسبت به چند سال پیش خییییلی بهترم چون رو خودم کار کردم الان آدما بیشتر سمتم میان و دگ طرد نمیشم و احساس خوبی به خودم دارم