۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷ درس و بحث کمپین رهایی از غم جدایی (درس دوم)
سطح مقاله : پیشرفته

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس دوم گفتارهای سهیل رضایی درباره کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی را اینجا به بحث بگذارید

از دوستان شرکت کننده در کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس دوم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

لینک فایل های کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی (اینجا)

نظرات کاربران 175 نظر ارائه شده است
raha ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷

سلام.
دختری ۲۸ ساله هستم. مواردی که گفتید هیچ کدام در کودکی برای من اتفاق نیفتاد. اما شکست عاطفی سنگینی را بعد از طلاق از همسرم تجربه کردم. هر آنچه گفتید عینا با تمام وجود لمس کردم. از احساس تنهایی و طرد شدگی گرفته تا احساس بغض و عصبانیت و گاهی خوشحالی و گاهی نفرت وگاهی عشق و دلتنگی و گاهی هم سرزنش که کاش بیشتر تلاش میکردم. و گاهی هم از تصمیمم مطمئن تر میشدم. من یک ساله قانونا از همسرم جدا شدم و یک سال و شش ماهه که از پیشم رفت. یکسال بی خوابی و سختی و رنج و درد را تحمل کردم‌ اوایل گاهی خشمم و ناراحتی و غمم را در خانواده بروز میدادم. اما برخورد خوبی باهام نمیشد و کم کم تصمیم گرفتم پیش خودم نگه دارم. متاسفانه زن بعد از طلاق راه سختی را درپیش داره. من عاشق همسرم بودم. ایشون خود فرزند طلاق بودن. و سختی زیادی در زندگی کشیده بود. پدر ایشون مادرش را رها کرده بود. و دقیقا عینا رفتار پدرش را برای من تکرار کرد.ایشون محبت های من را درک نمیکرد و فکر میکرد محبت های من دروغه. و همیشه یه خشم درونی داشت. و گاهی پرخاشگری و خودزنی میکرد و از طرفی هم چند وقت یک بار مرا رها میکرد. مادر ایشون هم به خاطر خشم درونی خودش نمی تونست ما را کنار هم ببینه. و به همسر من میگفت باید ازش جدا بشی. من تحت فشار زیادی بودم و دیگر تحمل فحش و بی احترامی و توهینهاشون و دخالت بیجای خانواده اش را نداشتم و با وجود این که همسرم را دوست داشتم خودم قانونی اقدام کردم. اما ابتدا ایشون رفت و دیگه جواب تلفن های مرا نداد. برای همین من حس هر دو نفر را دارم هم شخصی که طرد شده از نظر عاطفی. و هم شخصی که ترک کرده از نظر قانونی و گاهی احساس خلا و گاهی احساس عذاب وجدان دارم.
با توجه به تجربه ی یک ساله ای که دارم خواستم به دوستانی که اخیرا جدا شدن بگم گذر زمان خیلی عالیه. فقط سعی کنن هر چند سخت بر خودشون مسلط باشن. گاهی به این فکر میکنن که با فرد مقابل ارتباط برقرار کنند اما این فقط یک هیجانه اصلا تماس برقرار نکنن. سعی کنن تا جایی که می تونن پیش هیچ کسی درد و دل نکنند. با نوشتن درد ها روی کاغذ و پاره کردنش احساس بهتری خواهند داشت. اما درد و دل قطعا بار شکست را سنگین تر خواهد کرد. من نسبت به اوایل بهتر شدم. اما هنوز خشم درونی از گذشته و نگرانی برای آینده در وجودم هست. و این که حال افسرده ای دارم خیلی توانایی انجام کارهای مهم را ندارم ولی نه مثل اوایل.همچنین خیلی از ازدواج مجدد میترسم. استاد اگر ممکن است راجع به راهکار مهار کردن این خشم درونی و برگشتن به زندگی و فعالیت ها راهنمایی کنید خودم حس میکنم هنوز کاملا رها نشدم‌. یه مدت حالم عالی میشه و به یک ثباتی میرسم ولی دوباره همان حالات شاید با شدت کم تر بر میگرده.
ازتون به خاطر این کمپین ممنونم. به امید این که من و همه کسانی که با چنین سختی مواجه شده ایم توسط شما و به لطف شما از این غم رها شویم.

سارا ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷

سلام و خسته نباشيد خدمت شما استاد عزیز و همکارانتون
حدود 4 ماه میشه که از یه رابطه عاشقانه بدون دلیل طرد شدم با توجه به اینکه طرف مقابل از بهونه هایی مثل حس افسردگی و اینکه نمیخوام جلوی آینده تورو بگیرم و امثال اینها برام میگفت که همش یه مشت حرف بی منطق بود ، بعد از اینکه دوباره رابطمون بهتر شد بدون هیچ دلیلی بلاک شدم از همه جا ، خیلی حس بدی بود و به کل نابود و داغون شدم نمیدونستم چرا اینجوری شد ...
فقط از خدا میخواستم کمکم کنه بتونم قوی باشم ، بعد از یه ماه دوباره اون آدم شروع کرد به پیغام دادن که من اشتباه کردم جبران میکنم بدون تو نمیتونم فکر میکردم میتونم اما نتونستم و از این حرفا و ایندفه با اینکه ته دلم هنوزم دوسش داشتم نتونستم که دوباره برگردم غروره له شدم قلب شکسته شدم اجازه نمیداد، دلم میخواست بیشتر برای به دست آوردنم تلاش کنه ولی یکی دوبار اینکارو کرد و دیگه خبری نشد الان حس نفرت طرد شدگی و حس دلتنگی همش باهامه لطفا بگید چجوری میتونم به خودم کمک کنم تا از این غم جدا بشم
ممنون

بانو ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷

من ۹ ماه پیش بعداز چهارسال رابطه عاشقانه، جدا شدم... ناگهانی و بی تقصیر..
حال اون روزام نگفتنیه.. تمام اون حس هایی که گفتید و داشتم.. انگار قلبم آتیش گرفته بود.. حس میکردم میسوخت.. الان که خودمم فک میکنم حالم خوبه و به زندگی برگشتم، باکوچکترین نشونه ازون آدم.. با کوچکترین تلنگر میشکنم و میبارم... الان با درس دوم از نو درد کشیدم و داغون شدم..
از بین حس طردشدگی های گذشته، دعوای پدر و مادرم بود که همیشه میدونستم همو دوست ندارن و کلی پنهون کاری از هم داشتنو رفیق و همراه هم نبودن.. با خودم عهد بسته بودم عاشقانه زندگی کنم و از جون و دل مایه بذارم برای همسرم و رفیق ترین رفیق هام باشه برام.. همه ی اینها بود برام و وقتی ترکم کرد با خودم گفتم هم عشقمو از دست دادم هم تنها رفیقمو، هم همسرمو(قرار بود چندماه بعد عقدبشیم)با خودم گفتم یا تا آخر عمر تنها موندم.. یا یه زندگی پراز انزجار مثل پدرومادرم خواهم داشت و این بدترین زجر بود...

gh ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷

جمله آخر دقیقا حس و افکار منه

شقایق ارسال در تاریخ ۰۴ آبان ماه ۱۳۹۷

شرایط عاطفی من هم تقریبا مشابه شماست. ۶ ماهه بدون دلیل منطقی از کسی که قرار بود با هم ازدواج کنیم جدا شدم. ما با هم مشکلی نداشتیم. ۴ سال با هم بودیم. بیشتر مشکلات ما از جانب خانواده ها بود، بخصوص خانواده اون...
وقتی فایل صوتی دوم رو شنیدم مثل ابر بهار اشک ریختم، همه اون حس ها رو درک می کردم.

بهنوش ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷

درس اول رو که گوش دادم دیدم که خیلی از زندگی های ما همین بالا پایین ها رو داره. اونجایی که متوجه میشه خودش قو بوده و اون کشش بخاطر اینه احساس عجیبی داشتم خیلی دوست دارم خودمم تجربه ش کنم بدونم برای چی تو این دنیا هستم

مرمر ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷

سلام من با گوش کردن درس دو یاد کودکیم افتادم بازی ندادن من توسط بچه ها. مسخره شدن تو فامیل پدری و دست انداختن چون بزرکتر از ما بودن . احساس اینکه بچه پدر و مادرم نیستم وقتی بابت ضعیفی تو درسها کتک میخوردم و احساس ناتوانی تو درسهام

ارزو ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷

من در یه منطقه بزرگ شدم که پولدار بودن خونه ماشین لباس ,ارایش کردن و‌پیرو مد بودن ،سفر رفتن ,کلاسهای مختلف رفتن ,مهمانیهای همیشگی رفتن ملاک برای امتیاز دادن به ادمها بود کارهایی که همش برای جلب توجه و کم نیاوردن انجام میشد .با اینکه وضعیت زندگی ما شاید بهتر از خیلی از اطرافیانم بود اما من ادم این سبک زندگی نبودم نه اینکه رفاه , سفر و.. دوست نداشته باشم دارم اما عادت به تظاهر خود شیفتگی و دست کم گرفتن ادمهایی که کمتر از سطح من بودن را نداشتم همیشه مورد حسادت اطرافیانم بودم از هر نظر در حالی که من دوستشون داشتم و کمکشون میکردم برای همین کم کم از طرف اون قشر طرد شدم یا اینکه خودم خودمو از اونها جدا کردم چون هیچ احساس رضایتی نداشتم چند تا دوست خیلی صمیمی داشتم که بهشون خیلی کمک کردم از هر نظر اما وقتی کمی اوضاعشون خوب شد رفتارشون عوض شد و این باعث شد دیگه با هیچ دوستی زیاد صمیمی نشم اشنا زیاد دارم ادم اجتماعی هستم اما زیاد به ادمها دل نمی بندم مثل ابنکه هر لحظه منتظرم که اونهام میرن از تنها بودن احساس بدی ندارم خیلی کارهای مفیدی انجام میدم در جهت رشد و علایق شخصیه خودم ترجیح میدم ادمهای کمتر ولی خالص تر و داناتر تو زندگیم باشن .یاد گرفتم هیچ انتظاری از ادمها نداشته باشم و این خیلی به ارامش و شاد بودن خودم و اینکه بتونم اشتباهات اطرافیانم رو ببخشم کمک کرد

صدیقه ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷

سلام..
بعد از شنیدن درس دوم حسابی چشمام بارونی شد
من خیلی از طرد شدن ها رو داشتم از کودکی تا الان که دهه سوم زندگیم هست..از بحث های جدایی پدر و مادرم در کودکی من..از دوست صمیمی من که بدون هیچ دلیلی رفت و از رابطه ا ی عاشقانه که من هنوز نتونستم فراموش کنم و اون رفته .از بیماری یکی از عزیزان که هر لحظه ممکنه از دستش بدیم..خیلی سنگینه ...شبها بی خوابم و استرس زیادی دارم ..امید دارم بتونم حلشون کنم و خرد لازم رو پیدا کنم

نگار ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷

سلام. من یک سال است که از رابطه ای بیرون آمدم. دوستم مرا به جایی رساند که ترکش کنم و بگوید خودت رفتی. چندین بار هم رفت و برگشت به این رابطه داشتم که همه اش از سوی او به بن بست خورد. دوستم اول به من می گفت تنها تو در زندگی ام هستی و پس از وابسته شدن آرام آرام دیگر عاشق هایش را نشانم داد و من با ترس و ناباوری ولی با عشق زیاد ترکش کردم. تلاش کردم با ورزش و مطالعه خودم را باز سازم ولی روزهای زیادی را به گریه کردن و التماس به خدا گذراندم.
اینکه حق سوگواری برای جدایی از دوستی نیست خیلی درست است و نیز وقتی کسی می میرد می دانیم دیگر نیست ولی وقتی هست و ما را نمی خواهد خیلی حس بدی است. من هنوز هم مشتاق به این رابطه ام با اینکه می دانم سالم نبوده و از این احساس ناراحتم.

رامینا ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷

این درس درست حال الان من رو توصیف میکنه که ۶ ماهه به طور ناگهانی شوهری کهدبسیار عتشقم بود و من هم عاشق او بودم به دلایل واهی و مسخره مرا ترک کرد ؛ تلفنش را به روی مسدود کرد و نگذاشت حتی یک بار او را ببینم؛ و من از شدت دلتنگی ۶ ماه است که فقط اشک میریزم و هر چه عذرخواهی کردم که اگر با رفتاری یا گفتاری باعث ناراحتی او شدم؛ فقط خانواده اش گفتند نه نه نه؛ ومن احساس بی ارزشی و دلتنگی و نابود شدن و بیهدفی دارم! اصلا نمیدونم دیگه چه جوری به زندگیم ادامه بدم! خسته ام! از بس گریه میکنم و با گریه کردن هم حتی آروم نمیشم! ناگهان اضطراب و تپش قلبی وحشتناک سرتاسر وجودم را فرا میگره و دلم میخواد خدا فقط یه بند یا طناب از آسمون بندازه پایین و من از اون بند برم بالا تا به خدا برسمو اون منو تو آغوش بکشه و آرومم کنه...خیلی خسته و نابودم؛ نمیدونم چیکار کنم

سوفي ارسال در تاریخ ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷

سلام، طرد شدگي كه من تجربه كردم اين بود كه بعد تولد خواهر هاي كوچكترم و زيبايي بيشتر از من آنها، احساس زشت بودن و خواستني نبودن داشتم و اين حس هرگز منو رها نكرد، تا بزرگسالي من، تعريف اطرافيان از انها يادم نرفته، شايد از بين طرد شدگي هاي گفته شده اين چندان سخت نباشد ولي به نظرم علت حس بي ارزشي هاي بعدي من اين مساله بود. بي خوابي هاي كودكي و نوجواني من هميشه در ذهنم هست كه ان زمان علتش را نمي دانستم، درسالهاي بعدي زندگي ام و ازدواجي كه داشتم گاهي فكر مي كردم مهمترين علت انتخاب ان فرد اين بود كه او مرا زيبا و خواستني مي دانست اما بعد شخصيت مرزي او و مشكلات رواني اش كه قابل حل نبود منجر به جدايي از طرف من شد و دوباره به خانه ي پدرم برگشتم گرچه هميشه با اغوش باز و توجه انها مواجه بودم اما بعد ان در ذهنم دوباره خودم را با خواهران جوان و زيبايم مقايسه مي كردم كه حالا من نسبت به انها در اجتماع خودمان عيب ديگري هم داشتم. از وقتي يادم مياد بچه ي باهوشي بودم و هميشه با نمرات عالي و اخلاق خوب زبانزد بودم و در رشته ي خوبي درس خوانده و صاحب شغل خوبي هم هستم اما هنوز هم به زيبا خوانده شدن از طرف سايرين حساسم و احساس خاصي نسبت كه كساني كه مرا زيبا خوانده اند پيدا مي كنم

ساره ارسال در تاریخ ۳۰ مهر ماه ۱۳۹۷

منم این تجربه رو دارم با اینکه همیشه جذابیت خودم رو بهم یاداوری کردن و گفتن اون خوشگل و این جذاب و مهم جذابیت ولی بازم من ناراحت میشدم