۲۸ مهر ماه ۱۳۹۷ درس و بحث کمپین رهایی از غم جدایی (درس دوم)
سطح مقاله : پیشرفته

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس دوم گفتارهای سهیل رضایی درباره کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی را اینجا به بحث بگذارید

از دوستان شرکت کننده در کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس دوم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

لینک فایل های کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی (اینجا)

نظرات کاربران 142 نظر ارائه شده است
کاربر گرامی تنها نظرات افرادی که دارای پنل کاربری هستند، نمایش داده می شود
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
طاهره میراسکندری ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷

سلام از چه زمانی میتونیم دوستامون رو به کمپین دعوت کنیم

طاهره میراسکندری ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷

سلام استاد عزیز وگرامی .مباحثتونو دوست دارم .جوری صحبت می کنید که انگار همه روحس کردید .منو این حسارو زیاد داشتم وقتی اول پدربزرگ بعد از سالها مادربزرگم رو از دست دادم خیلی ناراحت بودم .وقتی برادرکوچیکم که خیلی دوستش داشتم مهاجرت کرد ورفت .وقتی همسرم تویه مقطعی بی توجهی کرد که البته خداروشکر ادامه دارنشد .وقتی پدرم بین دختر وپسراش فرقهایی میزاره .گاهی کم اشتهایی وگاهی کم خوابی عواقبش بود.ممنون از همه زحمات شما

زهرا ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷

سلام استاد عزیزم. منم مثه خیلیا احساسای بد از کودکیم دارم.وقتی منتظر سرویس مدرسه میشدم بیا دنبالم مامانن منو میذاشت و میرفت و منم چون از ساعتا چیزی نمیفهمیدم همیشه فک میکردم دیگه تنها شدم و حتی سرویسم دیگه دنبالم نمیا. تا زمان اومدن سرویس همیشه چشام خیس بود.و اینکه من همیشه حس میکردم کسی منو دوس نداره. خونوادم ایقد درگیر کارو هزینه های زندگی بودن که ما رو فراموش کرده بودن و من واقعا احساس ناخواسته بودن داشتم.توی زندگیمم چن بار با خیانت روبرو شدم که همیشه چشامو میبستم و فک میکردم همین یکی توی این دنیا هست که من میتونم باهاش زندگی کنم این نباشه منم هیچم. الان دارم با درسای شما پیش میرم. شاید به اون اعتماد بنفسی که لازمه برسم و ایقد از تنهایی نترسم

آزاده اسدی ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷

سلام به استاد سهیل رضایی عزیز من تو رابطه جدید هستم به مدت یک سال اما با گوش دادن این درس به رابطه قبلی پرتاب شدم جایی که دقیقا طرف منو طرد کرد ویه دفعه رفت وبلاک وهیچوقت جواب نداد به مدت ۶ ماه تمام اون درد غم شدید تجربه کردم بی خوابی های شبانه از دست دادن کارم وخیلی جاها تصمیم به خودکشی گرفتم ومن بعد از اون در رابطه جدید احساس این دارم که طرف مقابل دوباره جایی تنهام میذاره والان دوباره رابطه قبلی وچیزایی که در درونم حل نشده اومده بالا و من کلی گریه کردم با این درس حتی تو رابطه جدید فکر میکنم که من خواستنی نیستم وترس این دارم که طرفم روزی بره واینکه همش سعی دارم خودم بی دلیل زودتر تمومش کنم ضمنا من کلا احساس طرد شدن از سمت والدین هم دارم ،دوتا از دوستان صمیمی در طول زندگی منو تنها گذاشتن بی هیچ خبری،شاهد دعوای شدید والدین حتی الان هم هستم،پدرم همیشه میگه که تو هیچی نیستی ونابودی خسته شدم برو پی زندگی خودت،دربچگی وحتی الان درگیری فیزیکی وکتک خوردن توسط والدین دارم،در نوجوانی عشق یک طرفه داشتم که به سرانجام نرسید،وبچه ناخواسته هستم،در مدرسه مشکل یادگیری داشتم،مداوم از تنها شدن میترسم،جالب اینکه تو رابطه عاطفی که از دست دادم طرف مدام از من تعریف میکرد وبعد با یه دعوا وبرخورد ترکم کرد وهیچوقت بهش دسترسی نداشتم واینکه تمام احساسات گذشته ام وطردشدن های بچگی تو اون ۶ ماه رو اومده بود وکسی که در کنارم بود خواهرم بود که ازش ممنونم امیددارم که در این کمپین بتونم در کنار بقیه وهمراه دیگر دوستان همه این مشکلاتو غم جدایی حل بشه سپاس از شما

آیدا ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷

سپاس ازتون.کودکیم تا به الانمون مرور شد.خیلیهاش و تجربه کردم.پدر مادری که بدون فکر بچه دار میشن و نمیدونن چطور تربیت و رفتار کنن.من از کودکی چشمام به این جهان باز شد احساس کردم طرد شدم .پدر مادر شاغل و عصبانی و خسته.... و مجبور بودم خیلی چیزها رو تحمل کنی و آواره این مهد و خونه فامیل بعد تو مدرسه تا دیر وقت موندن تا خانوادت بیان دنبالت حتی خواهر بزرگترتم به خاطر کار خوانواده کنار مادربزرگت بزرگ شه اونجا بمونه و خودش اونجا رو بخواد برا همیشه و بین تو و اون کلی فاصله باشه حتی اینکه نسبت بهت حس تنفر و حسادت داشته باشه حتی الان که سالیان سال میگذره .....وقتی تو خونواده طردی و شنیده نمیشی .و میری و از دنیای بیرون خیلی چیزات و میخوای واز دنیای بیرونم طرد میشی چه دخترش چه پسرش چه جامعه .و مدام تکرار .تهش میشه تنهایی.بی هدفی .گیجی......

ندا ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷

سلام .
بخاطر دعواهای شدید والدین و نگرانی و ترس ازش ... توی رابطه ی عاطفیم آنرمال بودم و دلیلشو نمیدونستم فقط کنایه و طعنه میزدم در حالی که تودم از این رفتار بدم میومد . حالا بعد از سه ماه از ترک شدنم هنوز خواب های پریشان میبینم ... از ۲۴ ساعت ۱۰ ۱۲ ساعت تو ذهنم فکر میکنم و حرف میزنم که رابطشون چطور میشه طلاق میگیرن ؟ زندکیشون بد میشه بعد به خودم میگم چرا باید بد بشه این من بودم که نتونستم نرمال رفتار کنم و هی حرف و هی فکر ...

میترا ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷

با اینکه همیشه ترد شدم ولی سعی کردم بازم قوی باشم بازم باور کنم بار اولی ک شوک شدم از اینکه تو رابطه ی چنذ سالم بهم خیانت شد خیلی اذیت شدم الان ی جورایی قبول کردم و فقط دوروز تو شوک بودم اما چیزی ک هست نگرانم ، نگران اینکه آیا قراره همش از این اتفاقل تو زندگیم بیافته؟ ینی من باید همیشه مواظب باشم کسی گولم نزنه!!! منکه تعهد دارم منکه کلی رو خودم کار کردم چرا آدمای اشتباه انتخاب میکنم! همیشه همه منو خیلی مثبت اندیش میدونن و میگن ساده لوحی اما خپدم این فکرو نمیکنم اما بعدش میبینم نظر دیگران درمودرم درست بوده

میترا ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷

الان ک دوباره خیانت دیدم یاد گذشتم میافتم یاد همه ی لحظه هایی ک آدما بهم میگفتن تو دختر ساده ای هستی یاد اینکه چرا منی ک تو رابطه خیلی حواسم جمعه خیلی سعی میکنم کامل باشم درک کنم حال خوب بدم بهم دروغ میگن و خیانت میکنن!!!!!

Fateme ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷

سلام
ممنون از زحمتاتون
از مواردي كه شمردين چند موردش تو زندگيم اتفاق افتاده كه به سختي ياداوري ميشه واسم
مثل اينكه هميشه حس ميكردم مادرم به برادرم توجه و احترام بيشتري ميده و اونا اهميت بيشتري دارن
يا اعتياد پدرم به كار كه باعث ميشد هيچوقت نباشه و وقتي هم كه بود خونه مثل پادگان بود و ازش ميترسيدم
تو راهنماييم عاشق يه پسر ٦ سال بززگتر از خودم شدم كه حس ميكردم سر كارم گذاشته و بهم ميخنده
يه دوره اي دوست داشتم تو جمع بزرگتر از خودم باشم ولي راهم نميدادن و حتي مسخره ام ميكردن
والدين كنترل گري داشتم و هيچوقت باهاشون دوست نبودم و ازشون ميترسيدم و هيچ حرفي نميزدم چون ميدونستم يه جايي به ضررم ميشه
اتفاقاي زندگيم مطمئنا خيلي بيشتر از اين چندتايي كه گفتم هست ولي تصميم من هميشه در برابرشون گذشتن و فكر نكردن بهشون بود به همين دليل چيزهاي كمي از گذشته يادمه و به سختي بايد ياداوريشون كنم ولي مطمئنا اثرش همراهمه با اينكه يادم نيستن
بزرگتر كه شدم به ورزش رو اوردم و فوقالعاده بهم كمك كرد و بعد هم كلاسهاي TA دنيام رو عوض كرد، دنياي بچگانه ام كه دايما مطيع والدينم بودم و از خودم شخصيتي نداشتم عوض شد، اوايل همه متعجب بودن حتي اين جمله رو از پدرم شنيدم كه گفت هار شدم، ولي اين هاري ادامه نداشت و بيشتر با خودم اشنا شدم و خيلي همه چيز بهتر شد
رابطه ام با والدينم خيلي خيلي خوب شد و باهاشون حرف ميزنم و تقريبا باهاشون صميمي شدم
الان مطالب شما و دكتر شيري رو دنبال ميكنم و از زحمتاتون خيلي متشكرم

ندا ارسال در تاریخ ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۷

حالت رو میفهمم.شوهر منم پارسال یهوبعد ده سال زندگی عاشقانه گذاشت و رفت و جواب تلفنامم نمیداد.شش ماه نبود و فقط منرو مقصر همه بدبختیاش و ناکامی هاش میدونست.قلبم شکست چون من بودم که از ترس از دست داذنش تن به هر خاسته اش داده بودم اخرم این شد نتیجش.باعث شد برم مشاوره و خودم رو احیا کنم.حال خیلی خیلی بدی بود هرچی بگم کم گفتم