۲۴ مهر ماه ۱۳۹۷ درس و بحث کمپین رهایی از غم جدایی (درس اول)
سطح مقاله : پیشرفته

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس اول گفتارهای سهیل رضایی درباره کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی را اینجا به بحث بگذارید

از دوستان شرکت کننده در کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس اول این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

لینک فایل های کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی (اینجا)


نظرات کاربران 205 نظر ارائه شده است
نگار ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام. بخش بلند شدن که بخش مهمی بود کمی مبهم بیان شده بود و من نفهمیدم دقیقا باید برای بلند شدن چه کنم. سپاس از توجه شما

كاوه ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

زماني كه جوجه اردك سرگردون بود و از اين بركه به اون بركه و نيمه جان زمستون رو سپري كرد حس عجيبي منو گرفت ياد تمام زخمهايي افتادم كه تو ساليان دراز با خودم حمل ميكردم. اميد در قالب پيرمردي اومد كه منو زير بغلش گرفتو و برد خونه، اما اونجاهم سرابي بيش نبود.
اگه بدونيم رفتن تو روابط غلط بدون فكر و درايت چه زخمهايي ميتونه بزنه خيلي حواسمونو بيشتر جمع ميكنيم.
خواهش ميكنم وقتي وارد ارتباطي ميشين بفهميد نيت طرف از اون رابطه چيه، زنگ تفريح نشين كه به خاطر غم فراموش كردن كسي ديگه با شما وارد ارتباط بشه.

پوران حمیدی پور ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

خیلی عالی

راحیل ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام وقتتون بخیر
اول داستان خیلی حس بدی داشتم و دلم برای جوجه اردک زشت خیلی سوخت .حس طرد شدگی و دوست نداشتنی بودن و بی پناهیش و ترسی که تو محیطای ناامن داشت دلم رو به درد اورد.اونجایی که بعد از فرار کردن رو اورد به اب خوردن زیاد حالمو بد کرد و بهش حق دادم که رفتار افراطی انجام بده .اینکه خودشو با قوها مقایسه کرد و حسرت خورد به شدت واسم ناراحت کننده بود و فکر میکنم تو دلش گفت هیچ کس منو دوست نداره اما مادرم دوسم داشت و از ناچاری منو طرد کرد حتما به فکرمه
در اخر اما حس خوبی گرفتم با اینکه هیچ وقت مثل بقیه قوها نمیتونه اعتماد به نفس داشته باسه اما بازم راضیه از زندگیش و شاید ی مدت به این فکر کنه چرا تو محیط اشتباهی بودم و این همه زجر کشیدم .شاید از خدا هم عصبانی باشه ولی در نهایت فکر کنم میتونه از زندگیش لذت ببره

بهار ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

سلام؛ ممنونم ازتون برای این درسها؛ زخم هایی که در بسیاری از ماهست سالهای عمرمونو زایل میکنه و هیچ وقت بلد نیستیم دنبال درمانشون بریم و تا آخر عمر فلج میمونیم...
احساس طرد شدگی من از وقتی رفتم راهنمایی شروع شد؛ وقتی از دوست قدیمیم که همه دبستانو باهم بودیم خواستم هرکدوم بریم دنبال دوستان جدید تا بزرگتر بشیم و اون موفق شد واسه خودش دوستای صمیمی پیدا کنه اما من نتونستم و تنهاییم شروع شد...
بعد ۲۲ سالم بود که ازدواج کردم و بخاطر اینکه زودتر از دخترخاله دیگه ام که از من بزرگتر بود ازدواج کرده بودم از روابط فامیلی نزدیکی که با خاله هام داشتیم رانده شدیم و بعد از اینکه زندگی مشترکم به بن بست خورد خودمم ازشون خجالت میکشیدم و دیگه همون رابطه نیم بند هم قطع کردم. هم از زندگی مشترکم جدا شدم هم از فامیل مادری...و الان سالهاست بااینکه موقعیت شغلی و تحصیلی خوبی دارم با هیچکس جز تعداد معدودی از خانواده و فامیل پدریم ارتباطی ندارم و این تنهایی سالهاست آزارم میده. تا حدی که به یه مهرطلب تبدیل شدم که از آدمها به سرعت ناامید و دل زده میشم...اونجاهایی که جوجه اردک از تنهایی و سختی زندگیش به آدمها و خانه هاپناه میبرد و دوباره آزرده ترکشون میکرد تکرار ده سال اخیر زندگی منه...
کاش بشه با این کمپین راهی برای نجات از این رنج مستمر پیدا کنم...

شقایق ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

خیلی قسمت های این داستان منو بر انگیخته کرد
وقتی که مادر جوجه اردک گفت برو حس بی کسی داشت وقتایی که همه اذیتش میکردن حس بی پناهی و تنهایی بیش از حد
حس خستگی از این همه تلاش حس کینه به نسبت همه اطرافیان و در اخر حس اینکه بالاخره همتون دیدید که من به تنهایی تونستم و یه حس نفرت به نسبت اون ادمایی که کلی اذیت کردن

سمیه ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

خیلی حسی نداشتم. فقط شاید اینا: حس رها شدگی، عدم تأیید شدن توسط نزدیکترین اعضا به فرد که حتی میتونه مادر باشه. عدم دوست داشته شدن :( ولی همش ته دلم میدونستم که پایان شب سیه سپید است. البته الان که برخی از نظرات دوستان رو دیدم فهمیدم که چقدر تو بخشهای مختلف زندگیم جوجه اردک زشت بودم و الن فهمیدم :)
من بعضیجاها هم که دکتر رضایی تغییر صدا میدادند خندم میگرفت.خیلی باحال بود.

جنت ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

گلای سرخ آتشین نقاشی میکردم: حس شعف و زندگی
پدر پس فرتش: حس ناخوشایند و تنفر
جوجخ اردک زشت ئاقعا بدبخت بود: حس طرد شدگی
از اینجا برو : حس تنهایی و غم
ریختن خون تو برکه: حس ترس و ناامیدی
پرواز پرنده ها: سرخوش و لذت
خود رو باخته بود و نسیت به پرنده های زیبا عشقی رو حس میکرد که نمیتونست درک : حس خوشایند عشق و دور از دسترس بودنشون
اولین عشقایی که پیدا کردیم چقدر وجودمون براشون تپید: گریه و غم از دست دادن و حسرت تجربه آن حس عشق
روزها سردتر سردتر میشه: حس ناامیدی بیشتر و اینکه آن تجربه (عشق) دیگه زنده نمیشه - دیگه هیچکس آنطور دوست نداری- دیگه کسی نمیشه که جزیی از تن تو بشه- جزیی از وجود تو بشه و تو فکر کنی که از وجود تو پاره کردن
بین یخها گیر کرده و داره : ناامیدی و جونی برای سعی کردن نماندن
تو زشتی و هیچ کاری واسه ات نمیشه کرد!! یاد بچگیم افتادم که من به دنیا امدم گفتن انقدر زشت بودی که مامانت میگفت اشتباه شده و این بچه من نیست
نجات جوجه به دست پیرمرد: دلگرمی، حمایت
خونه به خونه، برکه به برکه: حس دربهدری. ناامنی. خواستنی نبودن
دختران گل نرگس میان گیسوان خود: حس زیبایی
قلبش میتپید: کشش
در آب قوی باشکوه،...درست مثل پرنده های زیبا بود: باور نکردن اینکه چه وجود زیبایی داشتم و نه خودم میدونستم نه بقیههه- حس شادی و گریه
رقصیدن همه: شادی


دو جاش به قوا اقای رضایی منو تاچ کرد و گریه کردم: یکی انجا که گفت اولین عشقایی که پیدا کردیم.....یکی هم انجاست که جوجه اردک فهمید چقدر زیبا بوده و ....

سمانه ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

استاد عزیز باسلام
متشکرم از این کمپین عالی، سوالی که درخصوص فایل اول برای من پیش آمد این بود که جوجه اردک هیچ تغییر درونی نکرده بود و وقتی که زیبا شد حس اش تغییر کرد، یعنی وقتی اتفاقی در بیرون افتاد اتفاقی در درون او به وجود اومد.

محدثه ارسال در تاریخ ۰۲ آبان ماه ۱۳۹۷

من گوش میکردم و حین شنیدن لحظاتی که تاثیر بالای داستان رو حس میکردم مینوشتم
گل های سرخ آتشین لباس دختران احساس انرژی زیادی داشت
پدرپست فطرت اردک ها که هیچوقت نیومد و مایه تنفره
چشم های صورتی شفاف اردک با پوست سیاهش چه تضاد زیبایی
ایمان مادر به فرزند حتی با اینکه حس میکنه بچه خودش نیست
آزار و اذیت جوجه اردک زشت
پنهان شدن از بقیه و بدبخت بودنش...حس بدبختی خیلی تلخه

فرار کردن از بقیه و
آب مرداب از خون غازها سرخ شد. چه لحظه وحشت آور و تلخی
تو حتی فرصت تنهاشدن با غم هاتو نداری... مشکلات میان تا غم ات رو به حاشیه بکشن و باز این غم در عمق وجودت زبانه میکشه تو از ترس فرار میکنی...فرار میکنی....فرار میکنی
گربه و مرغ اذیتش میکردن
زیر آب بودن برای همیشه...حسی که بعد از مرگ نامزدم داشتم. دلم میخواست از چشم تمام آدم های اطرافم پنهان بشم و برای غمم اشک بریزم ولی هیچوقت فرصت عزاداری بهم ندادن...
ترک کردن مداوم و همیشگی آدم ها
جایی برای آرامش نیست

سردتر شدن آب...
احساس محروم بودن...
خودباختگی در برابر دیگران و احساس عشق به چیزی که فکر میکنی نداری
احساس کم بودن
باد سردی آمد
گریه ام گرفت. حس سرمای بعد از مرگ نامزدم...چقدرررر ترسناک بود

جوجه اردک زیر آب توی یخ ها گیر افتاده بود
احساس مرگ میکرد
فرار جوجه اردک از جایی به جای دگر در زمستان
بین مرگ و زندگی
گریه ام گرفت و باز هم یاد روزهای سرد بعد از مرگ مسیح

گل نرگس بین موهای دخترها و گرم تر شدن آب
جوجه اردک بالای آسمان رفت. تولد نوزادها رو دید ... عشق سابقش و به سمت آن ها جذب میشد...تپش قلبش... احساس من بعد از مرگ نامزدم که هر آدم شبیه به اون رو میخواستم... و جذبش میشدم
کاش به دست عشق بمیرم
کاش شبیه کسی باشیم که دوستش داریم
کاش کسی به من خوشامد میگفت ... کاش زندگی جدید و زیبایی وجود داشت

جنگ چقدر طولانی و زندگی کوتاه
همه رقصیدند و قصه تکرارپذیر است