نظرات و تجربیات خود ، درباره درس اول گفتارهای سهیل رضایی درباره کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی را اینجا به بحث بگذارید
از دوستان شرکت کننده در کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس اول این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.
لینک فایل های کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی (اینجا)
سلام ممنون از اين كمپين كه خيلي از ماها واقعا درگيرش هستيم و تو اوج نياز و در هم شكستگي بهش گوش ميديم.
من چطور ميتونم اين فايل ها رو براي شخص ديگري به اشتراك بگذارم؟
احساس ترس و وحشت و دوست نداشتن توسط دیگران و ترس از تنهایی منو وادار میکرد ک حتی در کودکی با اینکه بچه وسط بودم کار زیاد کنم و خودم با کار تمیز کردن و ....نشان بدم..اما فایده ای نداشت کسی مرا نمیدید من حس میکردم فرزند اون خانواده نیستم .خدمات من مهم بود .جوری ک کسی هم دوست میشدم با خریو و محبت خرکی نگهشون میداشتم و با رفتنشون دنیام خراب میشد.حسیکه همیشه با منه فرق داشتنه . همیشه ی حس بیخود متفاوت بودن دارم.احساس دیره نشدن.مهم نبودن باعث شد اعتماد ب نفسم از دست بدم و خودم تسلیم میدیدم ویا دور میشدم از ادما .
با سلام و ادب خدمت جناب آقای دکتر رضایی
من زمانیکه جوجه اردک از همه جا رانده شده بود و صدای سگ می شنید خیلی خیلی ترس وجودم را گرفت یاد چند بار تنهای خودم افتادم که فقط می دونستم خدا هست
منم مثل شما بعداز جداییم رابطم با مامانم بهتر شد،
استا شما عالی هستید فقط خیلی داستانو تند تند گفتید آدم نمیتونه تداعی کنه و داستانو ادامه بده, منکه خودمم تند تند حرف میزنم میموندم خیلی جاهای داستان.
احساسی که از غصه داشتم: حمایت مادر از جوجه اردکش را عمیقاً حس کردم, واینکه بعد سختی زیاد آرامش میاد و اون سختی تموم میشه و ممکنه دوباره تکرار بشه و باید خودمون رو آماده سختیها کنیم و فرار نکنیم.
چگونه مي توانم به اين دروس دسترسي داشته باشم " رهايي از غم جدايي"
سلام
از بین ایتمایی که مطرح شد مرگ عزیز و بیکاری از کودکی فوبیای من بوده
دهن بینی اردک مادر منو یاد مادر خودم انداخت که دهان بین بود بخصوص در مورد فرزندان و هرکاری ک سایرین بخصوص خاله هام میگفتن در مورد ما اجرا میکرد
حسادت کردم به اردک زشت اونجایی ک ماادرش ازش دفاع کرد و گفت کم کم اینم مثل ما میشه (کاری که مادر من نکرد)
اما فروریختم اونجایی مادر خسته شد و طردش کرد... اصلا این واژه خسته شدن یه حال خیلی بدی ب من داد
وقتی داخل بشکه آرد افتاد یاد خرابکاریای خودم افتادم که تو یه سنی همش پشت هم گند میزدم.
از خنده کودکان هم حس زیادی بودن حس آویزون بود در من زنده شد؛ حس بودن در جایی که جای من نبود
هر سه فایل رو در یک روز گوش کردم
اما خیلی با دقت و نوشتن جزییات
اما دو سه روزه که حال درونیم اصلا خوب نیست کلافم بغض دارم و اصلا نمیدونم چمه
مرسی که هستید دکتر عزیز شما یک فرشته زمینی هستید
داستان جوجه اردک زشت رو که خوندید،تنها قسمتی که من رو دچار احساسات کرد قسمتی بود که جوجه اردک قوها رو بالای سر خودش می بینه و نسبت بهشون احساس عشق می کنه. هر دو باری که فایل اول رو گوش کردم به اون قسمت که رسید بغض کردم.
سلام
در مورد طرد شدن از جمع هم سنان تو دوران کودکی و نوجوانی مطلبی نگفتید.
بزرگترین آسیب روحی و روانی من مربوط به طرد شدنم در دوران نوجوانی و جوانی و حتی کودکی از طرف گروه همسالانم بود....