۲۴ مهر ماه ۱۳۹۷ درس و بحث کمپین رهایی از غم جدایی (درس اول)
سطح مقاله : پیشرفته

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس اول گفتارهای سهیل رضایی درباره کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی را اینجا به بحث بگذارید

از دوستان شرکت کننده در کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس اول این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

لینک فایل های کمپین آموزشی رهایی از غم جدایی (اینجا)


نظرات کاربران 205 نظر ارائه شده است
علی ارسال در تاریخ ۲۵ مهر ماه ۱۳۹۷

با سلام اون قسمتی که جوجه اردک زشت را مسخره وتحقیرمیکردند یاد خودم افتادم واقعا ظاهرم در جمع خانواده زیر سوال می رفت چه خانواده ی پدری وچه خانواده ی مادری و والدینم دفاعی نمیکردند ازمن از حدود چهار پنج سالگیمو یادم میاد یکی میگفت قیافه اش مثل زندانی پنجاه ساله است مادر خودم میگفت چشمات مثل چشم الاغه یکی مرا با پسر خاله یا پسر داییم قیاس میکرد از نظر ظاهری عمه ی پدرم میگفت علی سیاه وبعضی چیزها که اینجا نمیشود گفت و من دفاعی نداشتم و اگر واکنش نشان میدادم و ویا کز میکردم میگفتند ریخت آدم نیستی یا چته گازت گرفتن و...اما بخاطر این تمسخرها پارسال در سن۲۶سالگی روز اول فروردین رفتم بین فامیل وچون اذیت شدم سوم فروردین برگشتم واصلا در جمع حس وحال خوبی ندارم و هرجور شده در میرم یا به اخم وسکوت ودرونگرایی میگذرانم اما همه ی آن حرفها باعث شد ریشه ی عزت نفسم جویده بشه ودر دانشگاه که آن قوی سفید را دیدم و عاشق هرچند پیشنهاد دادم برای ازدواج آنهم به چه جان کندنی ولی خب نشد و من تقصیر را گردن قیافه و چشم ابرو و کله ی پهن که بابا بزرگم میگفتو اندام نامتناسبم انداختم وبه شدت از خودم بدم میاد ومن الان دچار بازی اول مرغ بود یا تخم مرغ شدم که اگه یه رابطه ی عشقی باب میلم پیدا کنم پس حتما ظاهرم قابل قبوله وگرنه زشتی وحالم از خودم بهم میخوره من آدم اهل مطالعه ای هستم دوتا ساز سنتی میزنم وبی مایه نیستم ولی هنوز بعضا میخوام یه ارتباط پیدا کنم میبینم حرف نزده و هنوز هیچی بروز نداده طرف میخواد در بره یک جایی حوال چاکرای سومم الان داره ذوق ذوق میکنه با این حرفا من هنوز قویی تکامل یافته ندیدم هنوز شعری برای کسی نخواندم هنوز نشده که بگم
پرتو دیدار خوشش تافته در دیده ی من/آینه در آینه شد دیدمش و دید مرا

فرشته مفاخر ارسال در تاریخ ۲۵ مهر ماه ۱۳۹۷

با سلام
دوستان من راس ساعت و تاریخ مقرر برای کمپین رهایی از غم جدایی ثبت نام کردم اما نمی توانم در قسمت دانلودهای من مطلبی را مشاهده و استفاده نمایم.
با تشکر

دریا ارسال در تاریخ ۲۵ مهر ماه ۱۳۹۷

با سلام وخسته نباشید.
منم خیلی حس تجربه کردم حتی اولش داشت در مورد سست شدن برگ درختان و ریزش اونها صحبت میکرد یاد سست و ناپایدار بودن رابطه های خودم افتادم. بعدش اونجایی که گفت پدر این اردکا هیچوقت نمیبینشون یاد روزای دوری خودم از پدرم در کودکی افتادم... بعد اونجایی که بقیه تویه مزرعه اذیتش میکردن و اون هرجایی میرفت تا با اونها روبرو نشه ولی کاری از دستش برنمیومد بغض کردم یاد این افتادم که همیشه تویه جمع ها مادرم بیشتر از من مورد محبت و توجه قرار میگرفت و این واسه منه کودک انقدر سخت بود که واسه اینکه نبینم اون همه جا بهتر و برنده توجه و محبت هاست از اون و دیگران فاصله میگرفتم تا باهاشون مواجح نشم. اونجایی که مامانش بهش گفت برو و اون پیرزن هم فقط واسه خودش و خواسته هاش اون رو میخواست یاد تمام کسایی افتادم که سرم منت گذاشتن و یا فقط تا وقتی مورد علاقه و دلخواهشون بودم حضور داشتن و بعدش گفتن برو...اونجا که بابت رویاهاش مسخره شد یاد تفاوت هایخودم با بقیه افتادم و این که همیشه حس کردم من بدم من اشتباهی ام من احمقم که انقدر متفاوتم.. اینکه حتی تویه بدترین جاها هم باز اذیتش میکردن و بهش میگفتن به درد نخور. اون جمله که هرگز خود را این چنین محتاج و محروم حس نکرده بود قلبی که تپید ولی هیچوقت خودش رو لایق اون عشق نمیدید جایی که ترسش رو گذاشت کنار ولی مجددا طرد شد. در برابر این همه زیبایی و کامل بودن دیگران خود را باخته بود. سراسر زمستان را میان مرگو زندگی تجربه کرد برزخ رفتن ودل کندن های مدام که آخر هرکدوم نمیدونی آیا بازم توان زنده موندن و زنده بیرون اومدن ازش رو داری و نهایتا آخر داستان من با اینکه عکس خودم رو در آب دیدم تا حدودی ولی اون بی اعتمادی و عدم ارزشمندی عمیقا درونی شده که حتی اگر قوها هم بیان به سمتم نمیتونم باورشون کنم که به خاطر من اومدن موندنی ان و طرد و ترکم نمیکنن. کاش بتونم ی بار دیگه شاید برای اولین بار آدما رو باورشون کنم.

س.ر ارسال در تاریخ ۲۵ مهر ماه ۱۳۹۷

خيلي از نيت خيرتون بابت اينكار ممنون و اميدوارم معادل هزينه اي كه رايگان انجام دادين خدا خير و بركت براتون بياره... كه قطعا همينطوره.... جوجه اردك بين يخ ها گير كرده بود... وقتي جوجه اردك هرجا ميرسيد هيچكس نميخواستش... هرجايي كه دوست داشت بمونه اما ميگفتن بهش نه تو نميتوني... جوجه اردك بخاطر زشت بودنش و من بخاطر خوب بودنم همه جا اومدن گفتن، فلاني تو ادم خوبي هستي تو يه ميليون تا ادم مثل تو نيست... اما گذاشتن رفتن.... تصميم ندارم ديگه ادم خوبه باشم.... دلم ميخواد ادم بده باشم كه ادما بخوانم.... وقتي جوجه اردك خودش رو توي اب ديد تمام موهاي تنم سيخ شد.... ترسيدم وقتي تو اون اب نگاه ميكنم من قو نشده باشم.... اون ادم بده شده باشم كه ميخواست با بقيه مچ بشه.... منظورم از بد همون برعكس چيزيع كه باعث نشه ترك شم، شايدم لازمش اينه كه كسي بهم نگه تو خيلي خوبي.... يه عشق تو دلم با همه وسواسهام حفظ كردم اما با خيانت يا بهتره بگم با حس ترجيح داده نشدن ترك كردم.... تو داستان خودمو جاي اون ماده اردك هم ديدم كه اصرار داشت رو تخمي بشينه كه برا اون نبود... ازش در مقابل همه دفاع كنه... منم وقتي تو رابطم بودم بعضي وقتا حس ميكردم متعلق به جايي شدم كه برا من نيست.... اما عميقترين حس همون حس خفگي و گير افتادن بين يخ ها بود وقتي دهقان اومد حس كردم راهي باز شد رهايي حاصل شد و ديگه تنها نيستم... وارد خونش شدم ديدم اونجام باز رها شدگي و رها شدگيه......ميفهمم بعد از اومدن بيرون از خونه دهقان و خنديدن بچه هاي اون خونه به جوجه اردك چه حس مزخرفيه....

سعید ارسال در تاریخ ۲۵ مهر ماه ۱۳۹۷

سلام
جمله از این جا برو ، برام رزونانس داشت
این قصه منو یاد کارتون لک لک ها انداخت .

Avin ارسال در تاریخ ۲۵ مهر ماه ۱۳۹۷

درس اول عالی بود و من بر طبق فرمایش شما به مسئولیت اجتماعی خودم عمل کردم و با دوستانم به اشتراک گذاشتم....سپاس بابت انسانیت و محبت شما دکتر عزیز.....
سوز اون سرما را تا مغز استخوانم حس کردم،طرد شدگی رو حس کردم،چون برای من بارها اتفاق افتاد،عاشقیهایی که به سرمای زمستان میرسید و حس طرد شدن را در ایجاد میکرد،اما هنوز نتونستم خودمو تو برکه ببینم که چقد توانمند و زیبا هستم ودوست داشتنی،هنوز نتونستم خودمو بپذیرم و از خودم فرار نکنم....امیدوارم پایان این داستان من خودمو پیدا کنم.....

Mreza ارسال در تاریخ ۲۵ مهر ماه ۱۳۹۷

سلام
اولین جایی که منو تحت تاثیر قرار داد جمله مادرش بود که بهش گفت برو یا اونجایی که از آرزوش گفت که دوس داره زیر آسمون و زیر آب و ...باشه
اما اصلی ترین جای داستان برای من اونجایی بود که اولین بار دسته قوها رو دید و حالی رو که تجربه کرد...

Nazanin ارسال در تاریخ ۲۵ مهر ماه ۱۳۹۷

دقیقا حس من شبیه حس شماست...بار اول همینارو نوشتم با کلمات دیگه ای و بعد پاک شد ..اما خب ته داستان یکیه....قو شدن مهم نیست...اگر خودتو قو ببینیی برنده ای

کیمیا ارسال در تاریخ ۲۵ مهر ماه ۱۳۹۷

دیشب درس اول رو گوش کردم و کامنت هم گذاشتم اما از صبح قشنگ درگیر داستان شدم. احساس کردم من اون جوجه اردک زشت بودم در مقایسه و حتی رقابت با اردک ها ( دختر ها) یی که از جنس من نبودن و نیستن و برای همین ترکم کرد!!! چون من اردک نبودم ! چه مقایسه اشتباهی! چه رقابت بی رحمانه ای!!!

لیلی شیرمرد ارسال در تاریخ ۲۵ مهر ماه ۱۳۹۷

سلام آقای رضایی عزیز من چند جا احساس غم کردم.1.وقتی دهقان جوجه اردک رو از دریاچه یخی نجات داد2.وقتی مسحور قوهای زیبا شد درحالی که خودش یه قو بود و نمی دونست 3.وقتی برای یافتن جای امن تقلا میکرد و مدام از خونه ای به خونه ی دیگه میرفت.
جالبه آقای رضایی من خونواده داشتم و دارم.هرگز برای پذیرفته شدن میون هم کلاسیهام یا همسن و سالهام تقلا نکردم ولی غم غریبی رو در این زمانهای داستان احساس کردم! حالا ماجرا چیه شما بگید.