راهنمای ثبت نام در کمپین رهایی از غم جدایی
کمپینهای آموزشی ما در واقع دورههای غیرحضوری رایگان با ظرفیت محدود هستند.
علاقهمندان باید در تاریخ ذکر شده (شنبه بیست و یک مهر ساعت دوازده ظهر) از طریق وبسایت ما در این دورهها ثبتنام کنند. به این ترتیب که در صفحه اصلی وبسایت روی بنر مربوط به کمپین کلیک نموده و سپس به صفحه ثبتنام هدایت میشوند. پس از تکمیل ظرفیت و البته بعد از اطلاع رسانی ما در رسانه های اجتماعی؛ در صورت تمایل می توانید سه نفر از دوستانتان را به این دوره دعوت کنید. برای این کار باید به پنل کاربری خود قسمت دانلودهای من رفته، روی رهایی از غم جدایی کلیک کنید و سپس گزینه دعوت از دوستان را انتخاب کنید و شماره همراه سه نفر را در کادر مربوط تایپ کنید. لازم به ذکر است که هرکدام از این سه نفر می توانند سه نفر دیگر را به این کمپین آموزشی دعوت نمایند.
فایلهای صوتی و آموزشی مربوط به این دورهها به تدریج در پنل کاربری شرکتکنندگان دوره افزوده میشوند. لازم به ذکر است که این فایلهای صوتی قابلیت دانلود ندارند و باید به صورت آنلاین به این فایلها گوش دهید.
پس از گوش دادن میتوانید نظرات، تجربیات و سوالهای خود در مورد هر درس را در قسمت درس و بحث مربوط به همان درس در قسمت "اخبار و مقالات" وبسایت بنویسید و بهاشتراک بگذارید.
توجه داشته باشید که این فایلها به صورت موقت در پنل کاربری شما قرار دارند و اغلب پس از یک ماه از پروفایل شما حذف میشوند. لذا توصیه میکنیم در اسرع وقت به این فایلها گوش داده و یادداشت بردارید.
تاریخ ثبت نام: شنبه بیست و یکم مهر از ساعت دوازده ظهر
ظرفیت: 5000 نفر
ثبت نام تا زمانی که ظرفیت پنج هزار نفر تکمیل شود ادامه دارد.
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
لطفا ما رو عضو کنید. سایت برای ثبت نام باز نمیشه
با سلام و تشکر از این کمپیتتون
وقتی جلسه اول رو گوش میکردم زیاد احساسی نشدم چون شاید عمیق درک نکردم داستان رو ولی جلسه دوم هریک موضوعبگی که صحبت میشد فقط گریه بود و گریه چون دقیقا احساست من بود بعد از یه جدایی سخت و ناخواسته که البته جدایی عاطفی از کسی بود که چند سال باهاش بودم و اولین نفری بود که بخاطرش تمام خط قرمزهامو زیر پا گذاشتم و تمام آیندمو با اون رویا ساختم ولی به دلایلی که هیچ وقت نفهمیدم اون نخواست که ادامه بده اون رابطه رو ولی رابطه کلی رو قطع نکردیم دو طرف. حالا که حرفاتون رو گوش دادم اکثر علایمی که گفتید رو تو خودم دیدم.کم حافطه شدن.احساس پوچی داشتن .احساس طرد شدن .اینکه هیچکس من رو نمیخواد و حتی به زور تحمل میشم خیلی جاها .سردردهای مداوم.انگیزه و هدفی برای زندگی ندارم .فقط از خدا میخوام که زودتر بمیرم .احساسایی که قدیما داشتم و با وارد شدن تو این رابطه یادم رفته بود همش یادم میاد دقیقا مثل مواردی که شما گفتید فرزند ناخواسته بودن،تنها بودن بدون خواست خودم ،جدا شدن از دوست صمیمی ، مرگ حیوان خانگی،دیدن دعوای شدید والدین در بچگی ،احساس نا عدالتی بین من و برادرام،سابقه افسردگی شدید یکی از افراد خانواده و ترس از این که من هم مثل اون شم .
خوشحالم از این که بهترین دوستم من و به این کمپین دعوت کرد و امیدوارم با این کمپین بتونم از پس این درهم شکستگی بر بیام
سلام به استاد رضائی و تیم بنیاد
تو چند قسمت احساس درونیم یا به تعبیری اون منی که با جوجه اردک ارتباط برقرار کرد یه چیزائی واسه گفتن به جوجه داشت!
لحظه ای که باید از مزرعه میرفت و شروع سفرش
حس ترس شدیدی داشت،
میخواست بهش بگه نرو! همین دور و ور باش اگه بری نمیدونی چی برات پیش میاد! یه جائی نزدیک همین مزرعه باش و خیلی دور نشو
تو قسمت کلبه پیرزن و تمسخر رویا های جوجه اردک توسط گربه و مرغ
میخواست بهش بگه رویا هاتو فراموش کن
تا مرغ و گربه مسخرت نکنن و اون وقت شاید مثل یکی از خودشون با تو رفتار کنن...
وچند مورد دیگه
خسته نباشین
ممنون از شما
ممنونم از شما بابت این کمپین که متاسفانه همزمان شده با طلاق توافقی ام با همسرم.
یه جاهایی از داستان دلم میخواست گریه کنم چرا که عمیقا احساس خلاء و طرد شدگی رو دارم تجربه میکنم و این روزها کارم شده گریه کردن و یه حس تلخ و دردناکی دارم که فقط با گریه آروم میشه. این طرد شدگی از بچگی همراهم بود و بارها و بارها توی بچگی هام گریستم.علیرغم استعدادهای ذاتی فراوانی که داشتم و دارم زیر بار تنهایی عاطفی و بی توجهی والدین به صورت کمبود اعتماد به نفس خودشو تو این رابطه نشون داد و همه چیز رو فرستاد هوا
سلام استاد
وقتی فایل صوتی جلسه اول را گوش میکردم گریه بود و گریه و چیزهایی یادم اومد که فراموش شده بود...
زمانی که مادر جوجه اردک زشت بهش میگه برو... این برو منو برد به ۷ سالگیم ... ۷ سالم بود پدرم دعوام کرد (البته من کار اشتباهی نکرده بودم ولی به گمونم چیزی رو دیدم که نباید...) خلاصه پدر منو دعوا کرد و مادرم گفت برو... و من ناباورانه کاپشن به تن از خونه زدم بیرون و بارون می بارید و من وسط یک زمین خالی تنها وایساده بودم و بغض داشتم و نمیدونستم دقیقا الان باید کجا برم؟ (منو رها کرده بودن) و داشتم فکر میکردم که مامانم از پشت سرم پیداش شد و گفت بیا بریم خونه ... ! و بابات رفت یا دیگه عصبانی نیست ( از این دست جملات یادم نیست) و من برگشتم به خونه .
جایی که جوجه اردک زشت قوهای زیبا رو بر فراز اسمان میبینه و عشق شدیدی نسبت بهشون حس میکنه منو یاد کسی انداخت که خیلی دوستش داشتم و من در برابرش اسیب پذیر شده بودم انقدر که اگر حس میکردم با کسی صمیمی هست اذیت میشدم و تصمیم گرفتم ازش دور بشم چون بهم ریختگی زیادی رو تجربه میکردم . توقع داشتم وقتی دور میشم احساسم از بین بره اما متاسفانه احساس دلتنگی شدیدی رو تجربه میکردم و فشارهای روانی و دردهای بدنی بی دلیل منو به بیمارستان کشوند ... سعی کردم بفهمم اون چی داره که من ازش خوشم اومده ... خب چیزایی که گفت برام قابل قبول بود که این ویژگی هارو دوست دارم ... میخواستم زندگی نزیسته م رو پیدا کنم ... بعد اون از من دور میشد ( البته من نمیخواستم نزدیکش بشم فقط میخواستم رها بشم از این درد واسه همین این لحظات رو تاب می اوردم) ... یک شب تا مرز غش کردن رفتم و بدنم بیچاره م تنش و لرزش شدیدی رو تجربه میکرد ولی رفتم از احساسم گفتم .. میدونستم اگه بگم دیگه هیچوقت نمیبینمش و واسه همین گفتم و ازش خداحافظی کردم . یادمه منی که همون روزا با اون فشارا سرپا بودم بعد ازاین گفتگو هرکی منو میدید تعجب میکرد و ازم میپرسه چت شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا رنگت انقد پریده ست .. البته میلی هم به غذا نداشتم ...
جایی که دو پرنده وحشی سرخوردن روی یخ ها و بهش گفتن تو زشتی نمیشه کاری برات انجام داد : یاد خودم و ناکامی هام افتادم... زمانی که فقط ازم انتظار پیشرفت داشتن و من و شخصیتم مهم نبود و وقتی ناکام میشدم تحقیر میشدم و باهام بد رفتار میشد ...گاهی فکر میکردم من سعی میکنم انسان خوبی باشم ولی کسی اینارو نمیبینه...:( وچقدر تلخ بود ...
وقتی جوجه اردک زشت از دست دهقان فرار میکنه و نیمه جان میشه و وارد برکه ی دیگه ای میشه یاد زمانی افتادم که توی رشته و دانشگاهم هرروز فرسوده تر از دیروز میشدم و در نهایت با گریه و خستگی بی نهایت روحی و جسمی و بیماری تیروییدی که خیلی شدید شده بود و حالات بد دیگه دانشگاه رو ترک کردم و گفتم به درک! هیچ چیز از خودم مهمتر نیست( من داشتم نابود میشدم) و این جمله رو مدام تکرار میکردم و برای کسی هم از کاری که کرده بودم توضیح ندادم و توی اتاقم با تنهایی خودم و با سرگردانی زیاد فکر میکردم و فکر... نمیدانستم قراره چیکار کنم؟ فقط در وجودم روزنه ی امیدی رو حس میکردم ( و میگفتم این روزا - این سالهای تلخ همچنان هستن پس این امیدی که در درونم نوید روشنایی رو میده چی میگه این وسط؟؟؟؟؟ ) ... بعد از مدت ها یکی از دوستانم که تفاوت سنی زیادی با من داشت و تجربه های منو داشت بهم گفت سخت نگیر . الان برو دنبال یک رشته ی ساده تا به زندگی عادی برگردی و بعدش برو دنبال کاری که دوست داری و البته میدونم سخته ... اصلا نمیتونستم بپذیرم برم سراغ کاری که فکر میکردم بهش علاقه ای ندارم .... تا اینکه بعد از ۱ سال برادرم بهم پیشنهاد کرد وارد یک رشته دانشگاهی بشم و گفت تو هم خلاقی هم از کودکی به هنر علاقه داشتی (جالبه بدونید من اون زمان دیگه حسی به هنر نداشتم با اینکه در کودکی عاشقش بودم) ... به هرحال من منطقی که فکر کردم و زمانی که داشت دیگه بیهوده خرج میشد تصمیم گرفتم به حرف این دو بزرگوار گوش کنم.
زمانی که جوجه اردک زشت در اب خودش رو قوی زیبایی میبینه یاد این حس همیشگیم افتادم که من هم میخواهم ان دختر ان قوی زیبای درونم رو بیابم و من گریه میکنم بابت اینکه هنوز اون لحظه فرا نرسیده و این حس قو شدنم در نظرم زیباترین حس دنیاست که چیزی فراتر از اون به ذهنم نمیاد باشه.
و من عاشق جوجه اردک زشت - عاشق جاناتان مرغ دریایی هستم و این شعر که میگه:
می خواهم از اقیانوس عبور کنم - با پرندگان پرواز کنم
از هرآنچه که دیده ام بگذرم و به سمت ناشناخته ها بروم
من بابت تولد جوجه اردک زشت هم گریه کردم ( یکی از اقوام اصلی من مخالف به دنیا اومدن من بود نمیدونم به هم ربط دارن یا نه اما این به ذهنم اومد... و اینکه شاید تولد دردناکه واسه همین بغضم گرفت)
من بابت تولد جوجه اردک زشت هم گریه کردم ( یکی از اقوام اصلی من مخالف به دنیا اومدن من بود نمیدونم به هم ربط دارن یا نه اما این به ذهنم اومد... و اینکه شاید لحظه ی تولد دردناکه واسه همین بغضم گرفت)
سلام وقتتون بخیر میخواستم در کمپین رهایی از غم شرکت کنم اما موفق نشدم زمانش گذشته و ظرفیتش تکمیل شده درسته؟ من عضو هم هستم تو این سایت؟ چیکارباید بکنم.
سلام هنوزم برا ثبت نام وقت هست؟راهنمایی کنید لطفا
میخواهم عضو شوم
خارج از کشور هستم، شماره تلفنم ثبت نمیشه
دلم میخواد بجای سایت تو تلگرام میزاشتید