۱۵ شهریور ماه ۱۳۹۷ اعتماد به نفس خود را چگونه از دست می دهیم؟ چگونه برخی از ما اعتماد به نفس دیگران را می دزدیم؟
سطح مقاله : پیشرفته

اگر در هر کدام از این دو دسته هستید به شما توصیه هایی می کنیم که واجب است برای آینده اتان هم که شده، آن را برای همیشه نصب العین خود کنید.

برو هر غلطی می خواهی بکن

افسارت را می اندازم رویت برو هر کاری می خواهی بکن

تو بدون من نه معنی داری و نه هویت

شما فکر می کنی اگر از این در برید بیرون همه شرکت ها صف کشیدن شما را جذب کنند
تو الان هیچی نیستی، آخرش هم هیچی نمیشی
از تو این جمع شاید چندتا شما موفق بشید اکثر شما ول معطلید
شرکت شما به هیچ نتیجه ای نمی رسد.شما اطلاعاتتان خیلی کمه

بله شاید این ها را شما به همکار، فرزند،خواهر،برادر، همسر،مشاور گیرنده، دوست یا... گفته باشید.
شاید هم شما کسی باشید که خطاب این جملات بوده اید.

یعنی یا اعتماد به نفس بقیه را گرفته اید و یا اعتماد به نفس خود را به خاطر این حرف ها باخته اید.

دوستی که اعتماد به نفس مردم را می گیرید. اول خطابم به توست!
شاید خودت روزهایی همین گونه تحقیر شده ای. و ناخودآگاه این در وجودت نهادینه شده است که دیگران را هم تحقیر کنی، شاید این گونه هم سایز با آن ها شوی.
شاید در طول مسیر زندگی این قدر استانداردهای بالا برایت گذاشته اند که هیچ وقت با همه تلاش هایی که کرده ای نتوانسته ای به همه ایده آل ها برسی و حالا سعی می کنی با شماتت دیگران در حق آن ها لطف کرده و شاید این گونه فکر می کنی کمکی به رشد آن ها می کنی.
شاید هم می خواهی آن ها حس لیاقت و شایستگی نکنند و برای همیشه پیش شما بمانند و احساس وابستگی کنند تا شما با خیال راحت استثمارشان کنی
شاید هم این گونه احساس قدرت و هیبیت و جلال و جبروت به تو دست می دهد، این گونه احساس قدرت و تسلط بر امور می کنی.
ده ها دلیل دیگر هم می تواند پشت این گونه حرف زدن های تو باشد.

ولی دوست عزیز، اگر برای آدم ها، استقلال و شانیت آنان احترام قائلی، دست از این کار بردار. به دو دلیل:
اولا اگر این کار را بکنی و به آدم ها کمک کنی، قدرتی را که برای تو قائل شده اند و خودشان را به خاطر آن خودشان را وابسته به تو فرض می کنند، اگر به ایشان کمک کنی تا همان قدرت را بدست بیاورند و با کفایت زندگی خود را دنبال کنند، هم آدم توانمندی کنارت پرورش یافته است که برای همیشه احساس خوبی با تو و با زندگی اش خواهد داشت و این اتفاق خوبی است.

و دلیل دوم این که آن فرد به مرور یا افسرده می شود. و یا روزی متوجه این استثمار و سوء استفاده می شوند و یا شانیت و جایگاه انسانی خود را می فهمند و مسیر خود را می یابند و این گونه شاید دیگر شما نه تنها در زندگی شان نقشی نداشته باشید بلکه آنان را برای همیشه از دست بدهید.

دوستی که اعتماد به نفس خود را به دیگری دادی، تو هم حواست را جمع کن
دوست عزیز، اگر کسی در زندگی تو هست که دیالوگ هایی شبیه آن چه در اول این مطلب را به شما می گوید. وقت آن است که به محض خواندن این مطلب فکری به حال خود بکنی.
لازم نیست بروی با فردی که این موارد را می گوید درگیر شوید. شما می توانید از فرد بخواهید به شما کمک کند و حمایت گرایانه در زندگی شما حضور داشته باشد و برای قدرت گرفتن و یافتن اعتماد به نفس به شما کمک کند.
البته حواس تان باشد که آویزان طرف نشوید. مسولانه برخورد کنید. از او بخواهید به شما یاد بدهد تا در زندگی خود نقش آفرینی کنید. از او بخواهید مربی گری کند نه این که با شما محترمانه برخورد کند و شما هم به خود سختی ندهید و علی از تو مدد، شما هم به روش قدیم خود ادامه دهید.
حالا آمدیم و آن فرد به شما راه نداد. لازم است حتما برای استقلال خود فکری کنید و آن را هر طوری هست بدست آورید.

حتما هر دو طرف کتاب طلای درون را هم بخوانند تا بتوانند در این مسیر حتما موفق شوند.

نظرات کاربران 1 نظر ارائه شده است
کاربر گرامی تنها نظرات افرادی که دارای پنل کاربری هستند، نمایش داده می شود
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
گمنام ارسال در تاریخ ۲۱ آبان ماه ۱۳۹۷

من از سمت شریک زندگیم خیلی وقتها حرفهایی می شنوم و بیشتر این ناراحتم میکنه که در درون خودم بهشون اعتقاد دارم. به من میگه تو این همه کار کردی چرا مدیر نشدی یا چرا پس اندازت اینقدر کمه و چرا سنت بالا بود زمانی که من اومدم و ازدواج نکرده بودی. وقتی بچه بودم خیلی گریه می کردم و از همون کودکی همه به من میگفتن تو دهنت خیلی گشاده، و لوس هستی، اسمم رو مسخره میکردند و به شکل بدی صدام می زدند البته اونها شوخی می کردند ولی من از همون کودکی از اسمم بدم میومد و آرزو میکردم اسم دیگه ای داشته باشم ، چون تپلی بودم بهم میگفتن چاقالو و من همیشه میترسیدم دختر چاقی بشم برای همین شدید از چاقی می ترسم و سعی میکنم همیشه هیکلم لاغر بمونه. بعد از دوره های خودشناسی حتی قبل از بنیاد یکخورده حالم بهتر شد . احساس حقارت در من زیاده و همیشه احساسا زشتی میکنم با اینکه صورت و اندام زشتی ندارم.
همیشه فکر میکنم جایی که باید باشم نیستم و در حقم اجحاف میشه ، اگر حق با من باشه وقتی از خودم دفاع میکنم دست و پام میلرزه و قلبم خیلی تند میزنه، حرفهای خیل ساده رو چندین روز درگیرم تا بگم و دیگران به راحتی هرچی دلشوم میخواد به من میگن یا به حریم من تعرض میکنند یا نظر میدهند، احساس میکنم برای اینکه دوست داشته بشم مدام باید سرویس بدم.