۱۸ مرداد ماه ۱۳۹۷ درس و بحث گذشته نگذشته
سطح مقاله : پیشرفته
افزایش سایز متن

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس گفتارهای سهیل رضایی درباره دوره غیرحضوری گذشته نگذشته (عقده در روانشناسی) را اینجا به بحث بگذارید

.از دوستان شرکت کننده در کلاس غیرحضوری گذشته نگذشته (آموزش نظریه عقده یونگ) دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس های این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

نظرات کاربران 123 نظر ارائه شده است
کاربر گرامی تنها نظرات افرادی که دارای پنل کاربری هستند، نمایش داده می شود
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
زهره ارسال در تاریخ ۲۲ مرداد ماه ۱۳۹۷

به نظر من تمام تصميم گيري هاي زندگي با توجه به دو فايل صوتي كه گوش دادم مبتني بر گذشته و تجربه زيستي بود كه گذروندم و بايد بگم كه عقده ها مثل يك ديوار سياهي هستند كه دور باغ زيبايي كشيده شده و اجازه نميده كه ديگران از بيرون داخل باغ را ببينند و فقط اين ديوار را ميبيننند ..... بزاريم باغ زيباي درونمون ديده بشه با كمك آموزه هاي بنياد زندگي....... من نزديك به دوازده سال مطالعه مي كنم ولي كتاب هاي بنياد فوق العاده و منحصر بفرد است..... ممنون آقاي سهيل رضايي

وحد ارسال در تاریخ ۲۲ مرداد ماه ۱۳۹۷

سلام باتشکر از اقای رضایی محترم واقعا درس عقده ها عالی هستش من هر وقت میخوام بابام ببوسم بغض دارم چون بابا هیچ وقت من بوس نکرد بغل نکرد شاید یکی دوباره به اصرارمن من رابوسیده این بغض اذیتم میکنه

سوسن ندافی ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

من دلم میخواد ریشه ترسهامو پیدا کنم چرا وقتی مسئله ایی پیش میاد من اینقدر استرس میگیرم یا چرا وقتی از دست کسی عصبانی هستم مدتها توی ذهنم باهاش میجنگم و یا اینکه چرا برای رها شدن از حضور بعضیها فقط میخوام اونو حذفش کنم واقعا اینها ریشه در چی میتونه داشته باشه و تازه بخاطر ترس از دست دادن بعضیها همیشه نگرانم و اذیت میشم.۹

مائده ارسال در تاریخ ۲۷ مرداد ماه ۱۳۹۷

منم اینطوریم

زمانی ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

با سلام. در پرسشنامه پول قسمت سوم گزینه «جنس قطعی رسیدن» یعنی چی ؟

Hamid ارسال در تاریخ ۲۲ مرداد ماه ۱۳۹۷

این سوال منم هست، اگر پاسخ بدن ممنون میشم.

بهاره ارسال در تاریخ ۲۲ مرداد ماه ۱۳۹۷

سوال منم هست .

فرزانه ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

هنوز هم میشه این کلاس ها رو دنبال کرد؟ من تازه عضو شدم.

لاله حسینی ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

سلام، برام تشخیص این که عقده غرق شدن دارم یا غفلت خیلی سخته! من سه تا مامان داشتم تو بچگی، مادر بزرگم، مامانم و خواهرم. هر کدوم روش خودشون رو برای تربیت من داشت. من نیازی نبود که بزرگ بشم، همیشه بزرگ شدنم تو ذهنم زمانی اتفاق می افتاد که همسن خواهرم بشم و این اتفاق از اونجایی که محال بود، هنوز هم من در سی و دو سالگی به طور کامل پا به دنیای بزرگسالی نگذاشتم.
من با خواهرم خیلی متفاوت بودم و رفتار خواهرم مورد تایید مادرم بود. از نظر مادرم دلیل این که من به خوبی خواهرم نبودم این بود که من بچه بودم.
من هیچ وقت نمی تونستم مثل خواهرم عاقل و کامل باشم پس بهتر بود که بچه بمونم!

جان‌محمد ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

تشکر استاد!

میعاد ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

من‌ گذشته رو فراموش کردم گذشته بر نا خدا گاه و روان من اثر گذاشته
به راستی چه باید کرد
تا قفل روان و نا خودآگاه باز شود........‌‌‌‌........
....‌‌‌

متبن ارسال در تاریخ ۲۲ مرداد ماه ۱۳۹۷

منم خاطرات دوران نوجوانی مو فراموش کردم. به سختی بخاطر میارمش. اگه خاطره ای هم یادم بیاد ،احساسی که از اون خاطره داشتم اصلن یادم نمیاد

مونا ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

با سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز،مباحث مطرح شده من رو کاملا غرق در گذشتم می کنه.پدر من آدم عصبی و خشنی بود که دائم با همه درگیر بود و من به شدت از دعوا و درگیری می ترسم این در حالیه که همسرم هم تقریبا شبیه پدرم و من همیشه و همیشه خشمم و سرکوب کرده ام این کاملا به عقده ی من بر می گرده یا اینکه مادرم در کودکی هیچ وقت من و تایید نکرده و به من حس بی ارزشی داده به همین دلیل من برای حفاظت از خودم تمام روزنه های احساسیم رو بستم که مبادا کسی بهم آسیب بزنه به همین دلیل از ابراز احساساتم ناتوانم و همیشه در حال فرار هستم از آدم هایی که ممکن بهم آسیب بزنن ولی احساس می کنم من در مسیر شفا هستم اگرچه خیلی خیلی خیلی سخته

فرزانه ارسال در تاریخ ۲۲ مرداد ماه ۱۳۹۷

سلام،
ميشه لطف کنید من رو دعوت کنید که منم استفاده کنم؟ آخه دیر ثبت نام کردم ديگه نشد
09178162287

مونا ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

با سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز،مباحث مطرح شده من رو کاملا غرق در گذشتم می کنه.پدر من آدم عصبی و خشنی بود که دائم با همه درگیر بود و من به شدت از دعوا و درگیری می ترسم این در حالیه که همسرم هم تقریبا شبیه پدرم و من همیشه و همیشه خشمم و سرکوب کرده ام این کاملا به عقده ی من بر می گرده یا اینکه مادرم در کودکی هیچ وقت من و تایید نکرده و به من حس بی ارزشی داده به همین دلیل من برای حفاظت از خودم تمام روزنه های احساسیم رو بستم که مبادا کسی بهم آسیب بزنه به همین دلیل از ابراز احساساتم ناتوانم و همیشه در حال فرار هستم از آدم هایی که ممکن بهم آسیب بزنن ولی احساس می کنم من در مسیر شفا هستم اگرچه خیلی خیلی خیلی سخته