۱۸ مرداد ماه ۱۳۹۷ درس و بحث گذشته نگذشته
سطح مقاله : پیشرفته
افزایش سایز متن

نظرات و تجربیات خود ، درباره درس گفتارهای سهیل رضایی درباره دوره غیرحضوری گذشته نگذشته (عقده در روانشناسی) را اینجا به بحث بگذارید

.از دوستان شرکت کننده در کلاس غیرحضوری گذشته نگذشته (آموزش نظریه عقده یونگ) دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس های این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

نظرات کاربران 192 نظر ارائه شده است
نیلوفر ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

من یه چیزی رو در مورد خودم متوجه شدم که خیلی حالم گرفته شد ، من همیشه با اینکه سخت کار میکردم درآمدم اونجوری نمیشد که باید باشه ، یا اگر یه وقتایی خوب میشد یه جوری از دستم میرفت که خودم نمیفهمیدم ، این مدتی که دقت کردم رو رفتارم دیدم من به اینکه کم هزینه ام و درگیر خیلی چیزا نیستم افتخار میکنم، و همیشه این جمله رو میگفتم که من با هزینه ی خیلی کمتر از دوستام مثل اونها کیفیت زندگیه خوبی دارم در صورتی که واقعا اینطور نبود ، الان میبینم که وقتی کیفیت زندگی پایین باغث افتخارم باشه ، نمیشه که درآمدم بیشتر شه ، چون عمیقا با نداشتنش راحت ترم . و این ناراحت کننده ترین مساله ای بود که اخیرا بهش رسیدم.

س ه ی ل ا ارسال در تاریخ ۲۳ مرداد ماه ۱۳۹۷

دقیقا من هم همینطور بودم ولی تهش احساس خوشحالی نداشتم و الان که دارم سقفهای ذهنی ام را در زمینه مالی ارتقا میدم خیلی حس بهتری دارم

ع.ع.م ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

با سلام

صدای زنگ خوردن تلفن و صدای اف اف درب و صداهای خش خش موجود در فایل ها احساس بدی به من میده، میخواستم بقیه دوستان هم نظرشون رو بگویند و بنویسند که اگه ناراحتشون میکنه، این ناراحتی در اثر چه باوری در اونهاست که ایجاد شده و این رفتار برای ما و آقای رضایی چه هدایایی میتونه داشته باشد.

سحر ارسال در تاریخ ۲۸ مرداد ماه ۱۳۹۷

من ویبره ی موبایل برام وحشتناک اذیت کننده اس و همیشه قطع بوده. یکی دوسالی سالی هم میشه موبایلمو کاملا سایلنت کردم دلیلش هم اینه که اگر در رابطه ای باشم دائما منتظر زنگ یا پیام طرف مقابل میشم و چون حس رهاشدگی دارم دایم منتظرم که یه نشونه برخلافش داشته باشم و کلا انتظار برام غیرقابل تحمله و دایم صدای زنگ یا حالت ویبره رو تصور میکنم و آزاردهنده اس پس قطعش میکنم که منتظر صدا نباشم

زهره ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

با تشكر از شما استاد عزيز كه كمك ميكنيد بتونيم از ديدگاههاى مختلف مشكلاتمون رو ببينيم و بهترين راه رو براى باز كردن انها پيدا كنيم، من تو خانواده اى فرهنگى بودم و پدرم خيلى محتاط و حسابگر بود، اصلاً اهل ريسك نبود و به هيچ قيمتى از حاشيه امنى كه براى خودش و ما ساخته بود بيرون نميرفت ولى مادرم خيلى ريسك پذير بود و هميشه از اينكه موقعيتهايى پيش ميومد كه ميتونستيم استفاده كنيم و زندگى بهترى داشته باشيم رو با مخالفتهاى پدر از دست ميداديم خيلى عذاب ميكشيد و جر و بحثهاى سنگين و تقريباً دائمى داشتيم، بعد هم با كسى ازدواج كردم كه نه ريسك كردن بلد بود يعنى اصلا موقعيتهاى منطقى رو نميديد و نه ميتونست امنيت لازم رو براى من و بچه ها ايجاد كنه و اصلاً برام قابل تحمل نبود و بالاخره جدا شدم و الان با دخترم در خارج از ايران زندگى ميكنم ، اول كارمند بودم و مثل پدرم فكر ميكردم بايد يه اب باريكه باشه تا زندگى بچرخه ولى در مدت ٣ سالى كه با شما اشنا شدم تونستم كسب كارى براى خودم راه بندازم و حتى كارافرينى كنم براى هموطنانى كه اينجا هستند و از ريسك كردن نميترسم و به گذشته اصلاً فكر نميكنم و ميتونم بگم خيلى از خاطرات از ذهنم پاك شده و ديگه نميتونم بياد بيارمشون، حالا نميدونم اين نشانه خوبيه يا نه؟
باز هم صميمانه از شما و گروه بنياد فرهنگى سپاسگذارم كه اين موقعيت رو در اختيار ما قرار داديد.

زهره ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

موضوع كمپين خيلى برام جالب بود و احساس ميكنم چند نقطه مشترك تو حرفهاتون و خودم پيدا كردم كه دارم بررسى ميكنم و مطمئنم بعد از اين دوره انسانى بالغ تر و با ارامش فكرى بيشترى خواهم بود.
صميمانه از استاد رضايى و گروه بنياد سپاسگذارم.
پاينده باشيد

حل ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

من حلیه ام . دختری از جنس درد و سختی و از تبار مقاومت . من توی 25 سالگی به سوختگی یک فرد 50 ساله رسیدم. سختی پشت سختی مریضی پشت مریضی اما بلند شدم و میشم و خواستم که خوب بشم .خواستم و می خوام که زندگی کنم. دکتر میگه هر کدوم از اتفاقایی که تجربه کردی برای از پای درآوردن یک نفر کافیه اما تو تونستی پست سر بگذاری.
می نویسم اینجا به یک دلیل . انسان هایی پیدا کنم از جنس درد و سختی اما خواستن که خوب بشن.
من عقده ی غفلت دارم. روابط عاطفیم با پدرم از بچگیم اصلا خوب نبود و یک حصار ابدی بین من و پدرم هست انقدر که تا همین اواخر ترس از صمیمت داشتم و با هیچ پسری نمی خواستم و نمی تونستم حتی رابطه عاطفی کمی برقرار کنم. اما الان با پیشنهاد روانشناسم البته 5-ماه قبل و فشار یک عزیزی به اونی که بهش بی میل نیستم پیام دادم. رابطه عاطفی پدرم و من به این دلیل خوب نبود و نیست چون مادرم از بچگی با من دردو دل می کرد و .... گفتن بقیه اش خیلی سخته . با این که این همه جلسه روانشناسی رفتم و میرم.

کاملیا ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

سلام. ممنونم ازین مبحثیکه درموردش صحبت میکنین چون واقعا همه انسانها نیازمند این نوع واکاوی برای یک بارم که شده تو زندگیشون هستن. به شخصه دوسال هست که متوجه شدم روند زندگیم و ارتباطاتم و شغلم و همه چیم تحت تاثیر چیزی هست که فکر میکردم از کنترل من خارجه و اصلا نمیدونستم منشاش چی میتونه باشه. چون دوران کودکی بسیار برای من سخت و تلخ و درد آور گذشت همیشه با خودم میگفتم خب، اون زمان من کودک بودم و کنترل زندگی از دست من خارج بود حالا که بزرگ شدم خودم زندگیم و رقم میزنم به هیچکس اجازه نمیدم زندگیم و تلخ کنه این جمله تو ذهن من همیشه بود. در حال حاضر 29 ساله هستم ومتوجه شدم رنجا همچنان با منن.چرا؟ الان که دیگه مساله پدر و مادرم نیست من خودم فرمان زندگیم و دارم اما چرا هنوز درد و رنجه هست و متاسفانه به طرز شگفت آوری خودم و در همان دوران پیدا کردم با همون شرایط اما انسانها متفاوت شده بودن. پدرم جاشو داد به همسرم و دقیقا همان دردهایی که با پدرم تجربه کرده بودم الان با همسرم اما چرا منکه همسم و خودم انتخاب کردم. دیدم خواسته هام چیزای دیگه ای بودن اما دارم ناخوداگاه یه چیز دیگه رو زندگی میکنم. اما چرا؟ من دوباره دارم کودکیم و زندگی میکنم. ازش آگاه نبودم اما وقتی شروع کردم به نوشتن زندگیه کودکیم تازه متوجه شدم دلیل شرایطی که در حال حاضر دارم چی هست. اما نمیدونم حالا باید چیکار کنم. امیدوارم در ادامه این درسها بتونم اونچه که باید رو در خودم تغییر بدم تا بتونم ازین حلقه ی تکراری جداشم. هیچ چیز دیگه از خدا نمیخوام واقعا فقط میخوام ازین چرخه جدا بشم و بتونم زندگی رو جور دیگه ای تجربه کنم.

لیلا ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

سلام. با اعتیاد به فال گرفتن چه باید کرد؟

سپید ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

یکی از کارهای عجیبی که من انجام می دادم برنامه ریزی بود. مکرر این کار رو انجام می دم و روی کاغذ به ارزوهام میرسیدم اما در عمل کاری نمی کردم حالا میفهمم مساله ام رو متوجه شه بودم اما با برنامه ریزی خورم رو سبک می کردم و سراغ واقعیت ماجرا نمی رفتم

آرام ارسال در تاریخ ۲۸ مرداد ماه ۱۳۹۷

وای خدایا.منم دقیقا همینطوریم.یک دفتر دارم که توش برنامه ریزی هایی کا برای زندگیم رو دارم مینویسم.یک بار شروع کردم به نوشتن و وقتی تموم شد به صفحات قبلش نگاه کردم و در عین ناباوری متوجه شدم دقیفا یک سال پیش تو همون تاریخ همچین برنامه ربزی هایی کرده بودم و هنوز بعد از یک سال به هیچکدومش نرسیده بودم.

الهیار ارسال در تاریخ ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۷

اثر گذار ترین جمله تو این درسها این بود: باید بفهمم انتخاب من از سر ناامنی بوده یا از سر تکثر؟!! انگار از یه خواب عمیق بیدر شدم

کیمیا ارسال در تاریخ ۲۰ مرداد ماه ۱۳۹۷

با سلام،
از وقتی که بیاد میاورم،در حال مطالعه و شفای رنج های و رهایی از عقده های گذشته هستم، من از طرد شدگی ، عدم اعتماد به نفس رنج میبرم، شاید اگر بخوام خیلی کوتاه اشاره ایی به گذشته ام داشته باشم، کودک طرد شده و و خانواده درب و داغون ، ازدواج اجباری ، همسری روانی و بیمار و....
بسر بردن بیش از چهار دهه زندگی در جهنمی واقعی و مسولیت چند کودک و اداره زندگی نتوانست مرا از پای در آورد. هنوز هم سخت تلاش میکنم بخوانم و بدانم و برای بهتر شدن و پیشرفت فردی خود تلاش میکنم، ولی گاهی احساس میکنم به بیحسی و بی احساسی کامل رسیدم،دیگر چیزی نه مرا زیاد خوشحال میکند و نه غمگین،