عالی بود استاد ،من هم گریه کردم ،عرق کردم،پا درد گرفتم ،خلاصه همه دردها و کلافه گی ها زده بود بالا ،مخصوصا که جستجو گر رو که توضیح میداد ،من فهمیدم که نوجوان ابدی دارم ،باید صبور باشم .و خیلی از سایه هام رو دیدم ممنون که هستید استاد

سلام
من باوجود مطالعه بیشتر کتابهای بنیاد و انجام تمرینات آن و همچنین گوش دادن به چندتا از پکیجها قبل از شرکت در سمینار نقشه راه، سمینار نقشه راه را بسیار مفید و کاربردی دیدم. و با توجه به هزینه و خدماتی که بنیاد ارائه داد سمینار بسیار ارزشمند است.

سلام
من در این سیمنار حضور نداشتم
ولی درسهای عقده،سایه،تقدیر زنان و ....رو تهیه کردم و بسیار بسیار برام جای تامل داشت
تازه دارم صورت مساله رو میفهمم
در یکی از دروس شما آقای رضایی گفتند که ذهن انسان مثل رادار عمل میکنه(البته الان دقیق اون جمله تو ذهنم نیست.ایشون خیلی بهتر بیان کردند)و شرایط و انسانهایی که جذب رابطه میشن به این موضوع مربوط میشه
مثلا در مورد ازدواج میشنیدم و الان میشنوم برو پیش فلانی که اون چشم برزخی داره یا اون میتونه گره کارت رو باز کنه.
الان که مدتی هست دارم این دروس رو میخونم احساس میکنم در روش خودشناسی یونگی این چیزها جایی نداره.
جایی در سایتتون مطالبی در این زمینه میتونم مطالعه کنم؟
از زحماتتون ممنونم

با سلام-مطالبي كه در سمينار مطرح شده بسيار عالي و راهنماي خوبي بود.آقاي رضايي مطالب رو با تمام وجود طوري بيان ميكردند كه برجان آدم مي نشست.ولي متاسفانه شرايط هواي محل سمينار بسيار بد و گرم بود كه باعث ميشد از كارآيي ذهن بكاهد و نگذارد كه تمام و كمال در سمينار باشيم .

سمینار 4 مرداد بسیار عالی و تاثیر گذار بود و من جواب خیلی از سوالات ذهنیم رو گرفتم ممنون

با سلام و وقت بخیر
اون چیزی که منو مرحله به مرحله و قدم به قدم به سمینار کشوند همون احساس نارضایتیه بود که از چند سال پیش شروع شده بود....بخصوص که خودمو مستعد موقعیتای بهتری میدونستم این نارضایتیه مضاعف میشد...اما کم کم سعی کردم علتشو از دنیای بیرون به دنیای درون خودم جستجو کنم...در دوسال اخیر مخصوصا با گوش دادن به وویسای دکتر رضایی و جستجوی یسری نکات این وویسا رسیدم به روزهای اخیر که شخم زدن درونمو عمیق تر کنم. اون مکثه برای من در یسری جاها اتفاق افتاده بود...اون کشفه هم باید حاصل میشد که باز هم یسریش توی سمینار حاصل شد و امیدوارم بقیه اون هم با ثبات قدم و جستجوهای خودم حاصل بشه. گرچه راه طولانیه!!!
ممنون که اعتماد ما رو به دنیای روانشناسی و روانکاوی با روش درست آموزشیتون بیشتر می کنید و همینطور امیدمون رو برای تغییر جهان و نگرشمون.

من در این سمینار متوجه شدم برای اینکه بچه خوب پدرم باشم چطور از بعضی خصلتهای زنانگی خودم فاصله گرفتم و مردونه رفتار کردم برای اینکه توسط اون تشویق بشم و فهمیدم که الان با ۴۲ سال سن چقدر می ترسم از اینکه چیزی رو از دست بدم و در ۶ ماه اخیر چقدر از تنهایی می ترسم و تصور تنهایی در سالهای آخر عمرم چقدر اذیتم میکنه و فهمیدم که شهامت از دست دادن رو ندارم. متوجه شدم که چقدر بی اعتمادم به افراد و جامعه ام در صورتی که این محافظه کاری رو درست می دونستم چه بسا از طرف همسرم گاهی متهم می شدم و برای اینکه از طرف همسرم هم تایید بشم درجه بی اعتمادی رو بالاتر می بردم. من همیشه برای اینکه درگیری پیش نیاد با همسرم بحث نمیکردم مبادا دعوا بشه و کار به جای باریک بکشه و تو خودم می ریختم و حرف نمی زنم مبادا چیزی بگم که بعدها بفهمم اشتباه بوده و نتونم خودمو ببخشم چون در این مواقع که خودم رو متهم می بینم دیگه رابطه قبل رو با فرد مقابل ندارم و حرفها و کاری که کردم همیشه گوشه ذهنم می مونه و دائم فکر میکنم شخص مقابل یادشه و این آزارم میده و برای فرار از این افکار ترجیح میدم حرف نزنم در صورتیکه وقتی حرف زدم ذهنم از موضوع آزاد شده و احساس آرامش کردم ولی امان از روزی که حرف یا کارم اشتباه باشه دیگه روانم منو ول نمیکنه اینقدر که درگیر میشم با خودم. طبق فرمایش شما و امتیازهای حاصله در ۸ مورد اول باید با مشاور صحبت کنم.

سلام به نظرم سمینار خوبی بود فقط اینکه من به شخصه مشکلاتم رو فهمیدم ولی راه حلی برای برطرف کردنشون در سمینار پیدا نکردم اگه راهنمایی بفرمایید ممنون میشم

مریم رضایی:
سلام
برای من کل سمینار جالب بود اما به نظر زمان بیشتر یا فایل توضیحاتی بیشتری لازم داشت که کمبود زمان را پوشش بده
بعد از سمینار اول شاید رفتم تو حالت انکار تو قسمت جستجوگر منفی هنوزم گنگم چون احساس میکنم با قسمت آفرینشگر منفی بدجور گره خورده
بعد اول دلم خواست تنها باشم اما بعد احساس کردم میخواهم خونه باشم و با همسرم در مورد حرف بزنم
بعد تمام راه را تا خونه گریه کردم و تمام کودکی مثل فیلم از جلو چشمم رد می شد و وقتی رسیدم خونه دلم میخواست سکوت کنم
تا سه نصفه شب هرازگاهی گریه می کردم خنده دار بود، قضاوتی نبود فقط دلم میخواست خودمو بغل کنم
از دیروز تا امروز انگار تمام قطعات پازلی که تقریبا از بیست ودو سالگی داشتم کنار هم میذاشتم داشت مرتب میشد راه های گره خورده جدا می شد
صبح تا حالا باز با جستجوگر منفی درگیرم شاید انکار اون که هنوزم فکر میکنم با آفرینشگر منفی درگیره، من رو هم درگیر کرده
اما جالب بود اول انکار بعد گریه بعد دست درد شدید حالا احساسم اینه که سبکترم و روشنتر شدم
من قبل از سمینار زندگی برازنده من رو خوندم بعد از سمینار دوباره نگاه کردم اما در مقایسه با سمینار خیلی ناقص بود به نظرم و حس تشنگی آدم و به تبعش ناراحتی و گیجی آدم رو زیاد میکنه
به نظرم خیلی خوب بود و به نظرم خیلی لازمه برای همه کسانیکه آماده سفرن و اینو حس میکنن

سلام استاد
یکی از انگیزه هام برای اومدم واقعا میتونم بگم استاد خانم ابطحی بود . چون از شما زیاد میگفتن تو کلاس . راستش من چیزایی که شنیدم و قبلا هم تو کلاس شنیده بودم اما نه انقدر مفصل.. حس و حال خوب همه بچه ها .. حرفاشون. من بی انگیزه و نا امید اومدم . کارمو از دست دادم بی پول شدم. دنبال این بودم که راهی بتونم ‌پیدا کنم بی انگیزه بودم اما الان بهترم. راستش دوس پسرم هم اومد حرفاتون واقعا دررموردش درست بود. یعنی مثالاتون خود اون بود کاش بفهمه و کلاس براش مفید بوده باشه . کاش بتونم ی کاری برا خودم بکنم،....