۲۰ خرداد ماه ۱۳۹۷ درس و بحث سایه های شخصیتی (درس ششم)
سطح مقاله : پیشرفته
نظرات و تجربیات خود درباره درس ششم گفتارهای سهیل رضایی درباره سایه در روانشناسی را اینجا به بحث بگذارید

از دوستان شرکت کننده در کلاس غیرحضوری اصل شو وصل شو (آموزش نظریه سایه یونگ) دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس ششم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

نظرات کاربران 57 نظر ارائه شده است
کاربر گرامی تنها نظرات افرادی که دارای پنل کاربری هستند، نمایش داده می شود
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
اسرا ارسال در تاریخ ۲۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

من با انجام تمرین سوم درس سوم متوجه شدم که احتمالا این سایه رو دارم:
نقاب: ساده پوشی و ساده زندگی کردن
پشت نقاب: حسودی به آدمای پولدار و با کلاس و خوش تیپ
عامل سایه ساز (دستور اخلاقی): آدمای پولدار و باکلاس آدمای بد و خودخواهی هستند که به فکر فقرا و دیگران نیستن.
آشتی: با کلاسی و شیک پوشی ربطی به خودخواهی و غرور نداره
یا اینکه من هم میتونم با کلاس و شیک پوش باشم ...
چه خواهم کرد؟ 1. ارتباط برقرار کردن با آدمهای با کلاس و شیک پوش مردم دار و متواضع واقعی
2. رفتن به سمت با کلاسی و شیک پوشی
قسمت آشتی خیلی برام سخته ....
میشه راهنمایی بفرمایین که آیا درست انجام داده ام تمرین رو؟
قسمت آشتی خیلی برام سخته

ادامه ارسال در تاریخ ۲۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

من یه دستور اخلاقی خیلی شدید دارم که شیک پوشا و پولدارایی که در ظاهر هم نشون میدن پولدارن، به فکر فقرا و آدمای ضعیف نیستن. و این موضوع همیشه مانع بزرگی برای منه که خودم مثل اونا باشم یا بتونم باهاشون راحت باشم ... و از این موضوع اذیت میشم ... ولی خب فکر میکنم دستور اخلاقیم درسته و ایرادی نداره ....
تازه اگه بفهمم اونا به نیازمندان کمک هم میکنن و در عین حال به خودشون هم میرسن بیشتر حرصم درمیاد !!!!!! میگم نباید اینطور باشه. یا باید پولدار خوش گذرون بود و به فکر فقرا نبود یا اینکه ساده بود و به فکر دیگران بود. پولدار ساده هم قبوله ... فقط سادگی در ظاهر وجود داشته باشه ....

no name ارسال در تاریخ ۲۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام و خسته نباشید بسیار ازتون سپاسگزارم نمیدونم با چه زبونی تشکر کنم از شناختن سایه هام در عین وحشت بسیار هم خوشحالم تازه دارم میفهمم از کجا باید شروع میکردم تازه میفهمم این همه کتاب و فایل خودشناسی که گوش میدادم چرا جواب نمیداد باز هم ازتون سپاسگزارم

مژگان ارسال در تاریخ ۲۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

اگر مایل هستید توضیح بیشتری بدهید چطوری واز کجا میخواهید شروع کنید؟ ممنونم

بهار ارسال در تاریخ ۲۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

من یه تجربه دارم که الان میفهمم مواجهه با سایه بوده...من دورادور عاشق یه ادمی بودم و حتی جرات نداشتم بهش نزدیک شم و همش منتظر بودم یه معجزه ای بشه خودش سمتم بیاد یه بار اتفاقی تونستم ملاقاتش کنم ولی واکنشم تحت کنترل خودم نبود و الان که فکر میکنم افتضاح بود من خیلی بد حول شدم طوری که همه فهمیدن و اونم خیلی بی تفاوت و انگار که بدش اومد از این رفتار...من عمیقا با بی ارزشی خودم روبه رو شدم خیلی وحشتناک بود دیدن این بی ارزشی و من عملا نتونستم یه رابطه ی خوب برقرار کنم حالا عشق و عاشقی هیچ لا اقل خودم رو درست معرفی کنم...

Ensiye ارسال در تاریخ ۲۲ خرداد ماه ۱۳۹۷

گرایش همیشگی من به هنر برخلاف مواضع خانواده که اون رو بی ارزش میدونستن باعث شد که تا دوره ارشد نتونم تجربه ش کنم و جالبه فرافکنی هایی که به نام عشق در من رخ میداد مربوط به آدم هایی بود که کاری که من دوست داشتم رو آزادانه انجام میدادن. الان هنر میخونم با اینکه این تغییر رشته عملا بخش هایی از تلاشهای من و دوره کارشناسیمو نادیده گرفته اما به شدت برام حال خوب کنه

مژگان ارسال در تاریخ ۲۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

ادامه ....
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق ‌آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

مژگان ارسال در تاریخ ۲۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام .امروز کلی بعد از درس ۶ فکر کردم و نظرات دوستان را خواندم ... گاهی فکر می کنم اینکه اینقدر درگیر گذشته شدن ،خوبه؟؟؟؟ این همه کنکاش کنی نتونی به نتیجه برسی خوبه؟؟؟؟؟؟چطور به نتیجه برسی؟؟؟؟؟ هنوز گیجم نمی دانم‌ از کجا شروع کنم......
گاهی فکر می کنم خانواده،جامعه و قوانین و باورها و عرف جامعه خیلی مانع بودن ..... گاهی فکر میکنم‌ همه اینها بهانه است وبایدخودت بلند میشدی.....و مثل یک جنگجو و مبارز می جنگیدی ....بعد فکر می کنم آخرش چی ... بعد هم جز جنگجو منفی می شدم.بعد با خودت می گفتی ارزشش را داشت که این همه بجنگی؟بعد هر آرزو کنی چرا صفات زنانگی نداری........
استاد آقای رضایی واقعا راهنمایی بفرمائید بد جوری گیج شدم احساس حل شدن یک پازل را دارم که الان خیلی بهم ریخته می باشد،
امید دارم که در کنار هم چیده شود وبه آن ارامش برسم ولی واقعا نمیدانم چگونه قطعات پازل را کنار هم قرار دهم..... ..... اگر درس هفتم درس آخر باشد منتظر م که پاسخ ان‌را بیابم......
سپاسگزارم.....

Tayebe ارسال در تاریخ ۲۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

یکی از آرزوهای کودکیم نویسنده شدن بود. دوست داشتم نویسنده بزرگ و معروفی بشم. چندباری هم داستان نوشتم اما نه خودم و نه اطرافیان جدی نگرفتن. یه مدت کوتاه هم خبرنگار افتخاری نشریه دوچرخه بودم اما در کل این آرزو به جایی نرسید. همیشه دلم میخواست در آینده آدم مهم و خاصی بشم و کارای بزرگی انجام بدم و یه جورایی شهرت رو هم دوست داشتم. از بچگی به کشف ناشناخته ها و اینا علاقه داشتم و کتابهای علمی و تخیلی مثل کتابهای ژول ورن و هری پاتر و از این دست رو خیلی دوست داشتم و حتی یه مدت به شدت علاقه به منجم شدن داشتم. اما در نهایت در رشته معماری تحصیل کردم و البته علاقه زیادی به این رشته پیدا کردم و حدود سه چهار سال هم مرتبط با رشته ام کار کردم. اما الان دلم نمیخواد همون کارهایی مشابه کارهای قبلی رو انجام بدم، راضیم نمیکنه، دلم یه کار متفاوت و جدید می خواد. مدام از این شاخه به اون شاخه میپرم و از طرفی هم رشته ام رو دوست دارم و دلم میخواد در راستای همین رشته پیش برم اما آرزو های قدیمی و ایده های مختلف و میل به تجربه کارهای دیگه ای که برام جذاب جلوه میکنه ولی تا حالا انجام ندادم و از طرف دیگه ترس از اینکه چی میشه و چی درسته باعث میشه نتونم تصمیم درستی بگیرم و اقدامی بکنم.

فرناز ارسال در تاریخ ۲۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام
فكر ميكنم مهمترين وجه نزيسته من انرژي آفروديتم بوده كه از كودكي از اون بازداشته شدم...در كل دوري از زنانگي بزرگترين مشكل زندگيمه! از كودكي آفروديتم سركوب شد و به سايه رفت و من تصميم گرفتم كه مثل پسرها رفتار كنم و حتي مثل اونها لباس بپوشم و بزرگتر كه شدم بدنبال دستاوردهاي مردانه رفتم تا بلكه نهايتا تاييد بگيرم... احساس ميكنم چيزي رو قرباني كردم كه مهمترين وجه زندگيم بوده، روح زنانه ام رو!!
حالا دارم براي بازگردوندن هويت اصليم تلاش ميكنم.بقول خانم مورين مورداك در كتاب ژرفاي زن بودن؛من بدرون ميروم و درميابم هرآنچه لازم دارم،درون من است!

الهه ارسال در تاریخ ۲۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام وقتتون بخیر
آرزوی من هم تمرین وکلاس آواز هست که همین الان هم توسط خواهرهام مسخره وشوخی نیشه که چه صدایی واینها ولی منم در پاس کردنه بحران 40سالگی بشدت دردمند وبهم ریخته ام احساس می کنم تمام عمرم رها شده ام از طرف خانواده والان از طرف شوهر همیشه سنگ صبور وکار راه انداز بودم ولی دریغ از یک حمایت آرزو داشتم بچه باشم حامی داشته باشم دوست صمیمی ندارم از بس که سفت ومحکم بی روح و جدیم .عاشق تاتر بودم همیشه ولی من آدم کمروییم ضمن اینکه الان باداشتن دوفرزند تاتر برم ها ها ها مسخره است الان چسبیدم به پسرم که تو باید بری تاتر .الان که فرمودید شما فقط مسیول واکنش های خودتوتید در مقابل اتفاقات میبینم که چقدرنقش یتیم رابازی کردم همیشه تسلیم همیشه افسرده خندان همیشه کوتاه اوم م وجایی که نباید پرخاش کردم عجب مستاصلم الان در این دوره از زندگی
یکسال هم هست پیش رواندرمانگر میروم وحرف میزنم میزنم ومیزنم اماااا فعلا در حال روشن شدنم امیدوارم روشن بنانم وبا بچه هام بخوبی زندگی کنم .آمین

سهندی ارسال در تاریخ ۲۱ خرداد ماه ۱۳۹۷

استاد عزیزم دقیقا من در این سن هستم ودوستان حودم کخ اکثرا زندگی های بدون عشق داشته اند الان دنبال آن عشق و طراوت جوانی که نبوده در ازدواجشان هستن و انگار چون دارد تمام میشود ز ندگی میخواهند لذت عشق را چشن و انگار دوباره جوان میشوند الان میفهمم سایه است ومن هنوز نفهمیدم باید پس چه کرد زندگی نزیسته ات را چگونه زندگی کرد ؟ بینهایت از وقتی که میگزارید ممنونم نمیدانید تعداد نفرات زیادی در رابطه های پنهان هستن بخاطر اینکه نسلی بود که بعد از انقلاب ز ندگی واقع نکرده هستند من تمام آرزوهایم را به هر زحمتی بود برآورده کردم ولی آرزوی یک ز ندگی توام با عشق را دارم اگرچه در مجموع ز ندگی خوبی دارم ولی عاشقانه از طرف من نیست چه باید بکنم راهنمای بفرمایید و باز هم ممنونم شما خدمت بزرگی به جامعه دارید میکنید مممونم