در این مقاله نگاهی داریم به این موضوع که سفر قهرمانی چیست و چگونه در زندگی هر فرد پدیدار میشود. همچنین به اثرات عقدهها بر سفر قهرمانی و چگونگی تغییر تقدیر در طی سفر خواهیم پرداخت.
شاید تابهحال برایتان سؤال شده باشد که چرا نمیتوانید آنطور که دلتان میخواهد زندگی کنید یا بهاصطلاح فرمان زندگیتان را در دست خودتان بگیرید و ناخدای کشتی زندگی خود باشید؟ چرا همیشه اینطور بهنظرمیرسد که گویی نیرویی نامرئی مانع از حرکتتان جلو میشود؟ چرا همیشه هشتتان گرو نهتان است؟ انگار در دل یک فرمول ثابت و کلافهکننده گیرافتادهاید و راه به جایی ندارید. امروز میخواهیم دربارۀ سفر قهرمانی و اینکه سفر قهرمانی چیست صحبت کنیم. میخواهیم پیش خودمان آزمون بدهیم و ببینیم اصلاً با خودمان چند چندیم؟ کجای سفر زندگیمان هستیم؟ کجاها را خوب سفر کردهایم؟ کجاها را خوب سفر نکردهایم؟ روی چه مسائلی باید تمرکز کنیم؟ به چه مسائلی باید شتاب بدهیم؟ چه موضوعاتی را باید کند کنیم؟ و باید ببینیم خود سفر یعنی چه؟
سفر قهرمانی چیست؟
سفر در لغت بهمعنای جابهجایی، عزیمت، کوچ، هجرت و نقل مکان است. در زندگی هر انسان زمانهایی هست که احساس میکند در یک سرزمین سوخته در حال کندوکاوی بیهوده است. این سرزمین نه تنها به پایان عمر خود رسیده بلکه دیگر هیچ گیاه و جوانهای هم در آن نمیتواند رشد کند.
اما سرزمین یعنی چه؟
سرزمین یعنی یک رابطه، یک شغل، یک کشور؛ سرزمین یعنی وضعیتی روانی! و اگر این وضعیت روانی تحملناپذیر شده باشد به این معنی است که جاده صدا میزند قدمهای تو را ...
یعنی لازم است که کمکم برای یک زندگی دیگر آماده شویم. باید رخت سفر بپوشیم و کفش آهنین به پا کنیم برای یافتن سرزمینی دیگر که در آن بوی بهبود ز اوضاع جهان بشنویم به فرمودۀ حضرت حافظ شیرازی. و این یعنی آماده شدن برای قدم گذاشتن در جادهی سفر قهرمانی!
حال زمان آن است که با خود خلوت کنیم و ببینیم سفر قهرمانی چیست؟ برای سفر درونی ابزار چندانی لازم نیست. این سفر اغلب بدون زاد و توشه انجام میشود. برای این سفر ابتدا لازم است از خود بپرسیم که داستان زندگیمان در کجا گره خورده و دچار نقصان و گرفتاری شده است؟ کدام منبع انرژی و کدام قهرمان درونی در من ضعیف است که نمیتوانم حرکت کنم و به سمت زندگی بهتر بشتابم؟ چرا نمیتوانم چیزی را که میخواهم بهدست بیاورم؟ آن قهرمان و ناجی درونی من کیست که تا زمانی که بیدار نشود سردرگمی و اضطراب رهایم نخواهد کرد؟ کلید این قفل کجاست؟
میدانم! در این زمان، اوضاع بهقدری مبهم و گیجکننده است که گویی در یک جنگل مهآلود، وهمناک و تاریک داریم قدم میزنیم، انگار تمام ارزشهایمان بهناگهان رنگ باخته و راه نجاتی نیست. برای برخی این وضعیت در نارضایتی شغلی خلاصه میشود، برای برخی دیگر در روابط تلخ و تلخی روابط، برای عدهای دیگر اضطرابهای پیاپی مانع حرکت است و برای تعدادی نیز تردیدهای فراوان و ترس از آینده نامعلوم. این تعلیق یک تعلیق مقدس است. چون ما درست در نقطهای از زمان قرار داریم که نه با افسانههای پیشینیانمان راضی میشویم و نه میدانیم چه راهی را برگزینیم که بهترین راه ممکن باشد؟!
از یکسو نجوای آنچه سالها در گوشمان فروکردهاند آزارمان میدهد و ازسوی دیگر، بهوضوح میبینیم آنچه گفتهاند و انجام دادهایم به رستگاری منجر نشده است ... .
اکنون چه باید کرد در این گرداب ناکامی و شکست شیشه ارزشها؟
به نظرم این بیت زیبای جناب فاضل نظری، گویای چنین حال و احوالی است:
سفر به مقصد سردرگمی رسید! چه خوب!
که در ادامۀ این راه، رد پایی نیست
و وقتی ردپایی نباشد یعنی فرصت برای خودبودن و خودآزمایی بدون نیاز به تأیید و تقلید از دیگران فراهم است.
چرا نمیتوانیم رو بهجلو حرکت کنیم؟
زمانی که درک ما از جهان مخدوش میشود، گویی نیرویی در درونمان فرونشست میکند. انگار در گلولایی چسبنده گیر میکنیم و نمیتوانیم به هیچ سمتی حرکت کنیم. اما چرا؟ چون ترس از هزینههای حرکت داریم. ترس از هزینۀ تغییر، ترس از طردشدن بهدلیل تمایل به حرکت فردی و ترس ازدستدادن همین امنیت کور و کوچکی که داریم، جنگجوی درونمان را درهم میشکند. ما میترسیم چون به خودمان اعتماد نداریم و فکر میکنیم همین موفقیتهای کوچکی هم که داریم به لطف بخت و اقبال و شانس بهدستمان رسیده است وگرنه خودمان که لایق همین هم نیستیم!! میترسیم این امتیازات را از دست بدهیم اما در لابهلای همین ترسها صدایی در درونمان نجوا میکند: «چیزی به پایان رسیده است. اینجاماندن دیگر سودی نخواهد داشت.»
سهیل رضایی به شما میگوید:
«این زمان، زمانی است که ما درحال تجربه گذار و مرگ هستیم. ما در حال تجربۀ وضعیت دشواریم. در حال تجربۀ یک تولد! یک پیله دریدن!»
در تولد دوباره چه اتفاقی خواهد افتاد؟
در تولد دوباره قرار است نگرش ما به زندگی دگرگون شود. نگرشی که اکنون به زندگی داریم، آمیزهای از نگرشهای خانواده، اجتماع، وضعیت زندگی و دورانهایی است که شدیداً به یاد سپرده شده است. برای مثال زهرا را تصور کنید. او پس از داشتن تجربیات سخت در زندگی، پیش خودش قسم یاد کرده که اگر ثروتمند شد یک ریال هم به مادرش که او را بسیار آزرده است، ندهد! حال بیایید این گفتوگوی درونی را به خودمان تعمیم دهیم. از خودتان بپرسید که چه سوگندهایی در درونتان یاد کردید که هنوز در آنها اسیر ماندهاید؟ سوگند زهرا از سر خشم شدید و عواطف جریحهدار شدهای بود که به او احساس ناکامی، خوبنبودن، بیکفایتی، طردشدن و قربانیبودن میبخشید. او با این طریق سعی داشت خود را از دام احساس گناهی که در تمام لحظات همراهش بود، برهاند و این شیوه بهتدریج، به شیوۀ نگرش و باور او مبدل شده بود. چرا؟ چون او باور کرده بود که با محرومکردن مادر از شریکشدن در کامیابی و موفقیتش، میتواند انتقام محرومیت دوران کودکی را از او بگیرد و خود را برهاند. اما آیا واقعاً این انتقام باعث رهایی او از چنگال آتشین خشم از مادر خواهد شد؟ متأسفانه خیر! مسئله این است که آنچه در درون ما شکل گرفته به این سادگی نیامده که به این سادگی برود و نیازمند رؤیارویی با خود واقعی است. و برای همین است که باید بدانیم سفر قهرمانی چیست و چگونه انجام میشود.
ما با کمک بازخوردهایی که از والدین میگیریم، وضعیت اقتصادی کشوری که در آن زندگی میکنیم و سایر شرایط فرهنگی، نگرشمان دربارۀ جهان را در طی زمان شکل میدهیم. پس از آن، ما دیگر خودمان نیستیم! بههمین سادگی! و در جهانی دست و پا میزنیم که نه ساخته و پرداختۀ ماست و نه حتی واقعی است! بلکه جهانی است که از فیلترهای زیادی عبور کرده و تصویری برای من ساخته که پر از اعوجاج و انحراف است. کسی که جهان را فقیر میبیند، در جهانی فقیر زندگی میکند و کسی که جهان را لبریز از ثروت و فرصت میبیند، در درونش جهانی از ثروت و غنا حمل میکند که جهان بیرونی تنها نمود کوچکی از آن است.
در اینجا بد نیست نگاهی آرکتایپگونه هم به ماجرا بیاندازیم. آرکتایپهایی که سهیل رضایی در کلاس صوتی نقشۀ راه درست زندگی بعد از ۳۰ سالگی کاملاً دربارۀ آنها توضیح داده است. برای مثال، آرکتایپ حاکم سالم یعنی کسی که جهان را منبعی لایتناهی از فرصت میبیند و آرکتایپ یتیم منفی یعنی کسی که همواره ترس از فقر جهان دارد و جهان را لخت و عور و بیپناهگاه تصور میکند. این آرکتایپها درواقع، برداشتها و نگرشهای درونی ما به جهان اطرافمان هستند و نه الزاماً واقعیت جهان موجود! بهعنوان مثال، کسی که خیانت دیده، جهان را خائن، متجاوز و جایی ناامن برای زندگی میداند و این فقط دیدگاه و تجربه اوست. و این یعنی ما در روند رشد اصلیمان این پیام را دریافت کردهایم که:«جهان بزرگ و قدرتمند است و تو کوچک و ناتوان.»
این برداشتها اسباب بههمریختگیها و آشفتگیهای درونی ماست و تبدیل به عقده میشود. زمانی که فردی چنین پیامی را درونی میکند به این معناست که مشغول زندگی با عقده است نه زندگی با جهان واقعیت. یعنی این عقده است که جهان را لحظه به لحظه برای فرد معنا میکند. در چنین مواقعی فرد حتی اگر با بهترین فرصتها هم روبهرو شود، بازهم نمیتواند اعتماد کند و با خود میگوید: «نه! بازم توهم زدم! مگه میشه من فرصت ببینم؟ من از این شانسها ندارم!» بههمینترتیب، اگر کسی بخواهد به او اعتماد کند و فرصتی در اختیارش بگذارد، او این اعتماد را خدشهدار میکند و وحشتزده میگریزد. صدایی در درونش مدام فریاد میزند: «مگه من کی هستم که اون به من اعتماد کنه؟»
جهان او و عقدههایش به او میگویند که «تو قابل اعتماد نیستی و کسی هم در این جهان قابل اعتماد نیست. کسی اصلاً تو رو جدی نمیگیره.»
در این زمان، او موردحملۀ همان فیلترهایی قرار گرفته است که در بالاتر صحبت کردیم. . و البته با این فیلترها تنها با سه سلاح هشیاری، دروننگری و صداقت بیرحمانه میتوان روبهرو شد تا کم کم کشف و خنثی شوند.به قول رابرت الکس جانسون ما با کمک این سلاحها میتوانیم تأثیر این عقدهها را روی روانمان کمی شل کنیم تا روانمان کمی آزادتر، روانتر، رهاتر، عمیقتر و پویاتر بتواند روی زندگیمان تأثیر بگذارد و بتوانیم زندگیمان را آنگونه که میخواهیم شکل بدهیم. بنابراین ما قرار است وارد نبردی بین عقده و خودآگاهی و هشیاری شویم.جایی که عقده تبدیل به تقدیر میشود
عقده خود را به شکل تقدیر به ما دیکته میکند و ما فکر میکنیم اگر پولی به دست نمیآوریم تقدیر ماست، اگر روابط خوبی نداریم تقدیر ماست، اگر مدام دچار حالتهای عصبی و پرخاشگری و اضطرابیم تقدیر ماست، اگر شغل موردعلاقهمان را پیدا نکردهایم تقدیر ماست و گمان میکنیم این تقدیر تغییر نخواهد کرد. و این یعنی اسارت توسط عقده!
پیش بهسوی زندگی لاکچری و تغییر تقدیر
در دورۀ سفر قهرمانی ما میخواهیم این موضوع را متوجه شویم که فراتر از عقدههایمان هستیم. برای درک این موضوع باید روی چند مسئله درونی کار کنیم:
- شخصیت درونی ما چیست؟ تیپ شخصیتی ما کدام است؟
- چه چیزهایی از جهان را تا کنون درونی کردهایم؟
- چه رؤیاهایی داریم؟
- چه رؤیاهایی برای ما سالماند؟
- چه زندگیای برای ما مناسب است؟
رفتن به سراغ این پرسشها یعنی تصمیم به دانستن اینکه سفر قهرمانی چیست و یعنی تصمیم به تغییر تقدیر! و تغییر تقدیر هرگز یکشبه و یکساعته بهوقوع نمیپیوندد دوستان عزیز. کار عمیق کاری زمانبر است که نیاز به پذیرش، شکیبایی، استقامت و پایداری دارد. باید بدانیم که مهمترین رسالت ما در نیمۀ دوم عمر و زندگی، هشیاری برای پس گرفتن اقتدار شخصی و درهمشکستن چرخۀ محصورشدن در الگوهاست. اما این روند تلخ، سخت، اضطرابآلود، همراه با سقوط، همراه با حس تنهایی و روبهروشدن با احساس بیارزشی است.
پس لطفاً انتظار برخورد با موانعی از این دست را در مسیر داشته باشید.
یکی از بزرگترین عوامل رشدنکردن انسانها، احساس حقارت پایدار است. زمانیکه فردی حس کند زندگی خوب در تقدیر او نیست، درواقع احساس حقارت است که در پشت صحنه مشغول کارگردانی است و این احساس مانع رسیدن به زندگی بهتر است. چگونه؟ بهاینصورت که وقتی چنین فردی میخواهد بهسمت تحول قدم بردارد، ناگهان با احساس اجتناب درونی روبهرو شده و خودبهخود به دنبال پرتکردن حواسش از اصل موضوع میرود، شروع به طفرهرفتن و بهانهتراشی میکند و کمکم رؤیاهای خود را در پشت همین رفتارها به فراموشی میسپارد.عدهای هم در رؤیارویی با همان صدای درونی که میگفت: «وقت رفتن از سرزمین سوخته فرارسیده است»، به وحشت دیکتاتورگونه دچار میشوند. و ناگهان میل به کنترل همهچیز در درونشان فوران میکند که مبادا کسی امنیت جهان را برهم بزند و جهانشان را آشفته کند. برخی دیگر نیز بهسوی اطاعت محض میروند و منتظر میمانند که کسی برایشان تعیین تکلیف کند چون خود را لایق تعیین تکلیف برای جهانشان نمیدانند. بهعنوان مثال برخی از طرفداران تیمهای فوتبال یا جناحهای سیاسی ممکن است آنچنان در این نقش فروروند که بگویند ما طرفدار فلان تیم یا فلان جناح هستیم، پس هرچه آن تیم یا جناح بگوید همان درست و استاندارد است! و این یعنی فرورفتن در دیکتاتوری و تعصب که روی عقلانیت را میپوشاند.
و بهاینترتیب، بسیاری از افراد ذهن شخصی خود را در دل این بازیها میبازند.
خب! برایاینکه چنین اتفاقی نیفتد لازم است چه کنیم؟ لازم است اقتدار شخصی خود را پس بگیریم.
پسگرفتن اقتدار شخصی در مسیر زندگی لاکچری
اقتدار شخصی یعنی زندگیکردن براساس ارزشهای درونی.
این تعریف ممکن است برای برخی افراد که از اقتدار شخصی خود بهره نگرفتهاند، کمی گنگ و مبهم بهنظربرسد اما جای نگرانی نیست. چرا که این قدم، بسیار مهم، حیاتی و بزرگ است و زمانی طولانی میطلبد. اصولاً خودکاویهای عمیق، کارهایی زمانبر هستند که معمولاً زودتر از یکسال بهثمرنمینشینند. دستاوردهای این خودکاویها اما بسیار عظیم است.
بزرگترین دستاورد خودکاوی، دستیابی به خود حقیقی و روح شخصی است که عظیمترین ثروت و لاکچریترین دارایی هر انسان است. لاکچری در اینجا به چه معناست؟ به این معنا که شما در مسیر رشد فردی به ثروتی دست مییابید که کاملاً منحصربهفرد و از دسترس عموم خارج است. و چه چیزی مهمتر و چشمگیرتر از شخصیت عمیق درونی شما که در دنیا فقط یک صاحب دارد و هیچ کسی قادر به تسخیر یا سرقت آن نیست؟!
سهیل رضایی میگوید: «سفر قهرمانی یعنی پشتنکردن و بیاعتنانبودن به لاکچریترین دارایی و ثروت یگانهی زندگی.»
ثروتی چنان ارزشمند که برای دستیافتن به آن باید پا از محدودۀ امن و متزلزل قدیمی فراتر نهاد و رهسپار سرزمینهای تازه شد. به گفتۀ پروفسور یونگ، ساختن شخصیت یکی از پرهزینهترین اتفاقات زندگی است چون در طی این سفر است که میتوانیم مسئولیت خودمان را به گردن بگیریم.
جان کلام
ما در این نوشتار گفتیم سفر قهرمانی چیست؟ از تغییر تقدیرهای ناکارآمد بهسوی تقدیر و زندگی لاکچری و حقیقی صحبت کردیم و گفتیم که برای تغییر تقدیر نیاز به سفر از سرزمین سوختۀ درونی بهسمت سرزمینهای ناشناخته است. در این مسیر ممکن است با دشواریهای مختلفی از قبیل ترسها، طردشدنها، روبهروشدن با ضعفها، تنهاماندن و سردرگمی روبهرو شویم. بنابراین، استقامت و اشتیاق به رشد از بزرگترین ابزارهای مسیر هستند. ناتوانی در حرکت بهسوی جلو از نگرشهای زخمخورده و مخدوشی حاصل میشود که محصول رفتار خانواده، اجتماع، اقتصاد و فرهنگ کشوری است که در آن زندگی میکنیم. برای شکستن این پوسته ناکارآمد و محدودکننده لازم است که ابتدا دست به کار شناختن، کشف و رهایی از عقدهها و قهرمانان خفته درونی شویم و پس از آن بهطور عمیق و بیوقفه، کار بر روی عقدهها را تا زمان شفای زخمها آغاز کنیم.
مقالۀ حاضر مقدمهای است بر دورۀ نقشه راه زندگی که سهیل رضایی برای دانشجویان شرکتکننده در دوره بهطور مفصل ارائه میکند. دورۀ نقشۀ راه زندگی، یک دورۀ بسیار کاربردی تهیه شده توسط بنیاد فرهنگ زندگی است که در آن موارد زیر مطرح و پاسخ داده میشوند:
- بیداری قهرمان درون
- چگونه از سقوط های زندگی می توان برای رشد فردی استفاده کرد؟
- بحرانی که در زندگی شما پایدار شده نشانه چیست؟
- منزل اول سفر کدام است؟
- ۲ شیوهای که ما را وارد این منزل میکنند، کداماند؟
- چرا مدام مورد کلاهبرداری یا سوءاستفاده قرار میگیرم؟
- چرا نمیتوانیم ریشۀ مشکلات خود را پیدا کنیم؟
- شش مرحلۀ عبور از کرختی و ناامیدی کداماند؟
- شک و تردید، چرا و چگونه میتواند به رشد ما کمک کند؟
- چرا توانایی نهگفتن ندارم؟
- چرا دیگران قدر محبتهای ما را نمیدانند؟
- چرا برخی با وجود کلی ایدۀ خلاق هیچ دستاوردی ندارند؟
برای اطلاعات بیشتر به این لینک مراجعه کنید.