۱۷ خرداد ماه ۱۳۹۷ درس و بحث سایه های شخصیتی (درس پنجم)
سطح مقاله : پیشرفته
نظرات و تجربیات خود درباره درس پنجم گفتارهای سهیل رضایی درباره سایه در روانشناسی را اینجا به بحث بگذارید

از دوستان شرکت کننده در کلاس غیرحضوری اصل شو وصل شو (آموزش نظریه سایه یونگ) دعوت می کنیم نظریات، تجربه ها و سوالات خود درباره درس پنجم این کلاس را زیر این پست به بحث بگذارند.

نظرات کاربران 78 نظر ارائه شده است
سمانه ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

من هم آدم هایی اومدن به زندگیم که بعضی هاشون رو خیلی دوست داشتم، ولی وقتی که سایه هام رو می بینن، می زارن و می رن. من سایه هام رو پیدا می کنم و خیلی سعی می کنم درستشون کنم، که خیلی هم پیشرفت کردم، ولی آدم ها پیشرفت رو نمی بینن و معتقدن که کسی درست نمی شه. بعضی وقتا چیزهایی هست که خودت متوجه اون ها نیستی، و وقتی با دیگری هستی می بینیشون و امکان اصلاحش رو پیدا می کنی، ولی مشکل اینجاس که پس زده می شی. دیگران به من فرصت اصلاح و جبران ندادن، من سعی کردم که درستشون کنم، ولی قبل طی مسیر گذاشتن و رفتن :(

الهام ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام. نمیدونم چرا هیچی ندارم بگم بذای این درس!!! یعنب عاشق نشدم!!! چرا!!! من سی و یک سالمه. و همیشه منتظر شاهزاده با اسب سفید بودم. راستش یکروز یک وویسی از شما شنیدم تو همین مضمون درس پنجم و دقیقا یادمه تو ایستگاه بی آر تی خشکم زد و چند بار اونو گوش کردم. دیدم چقد روزهای زندگیمو هدر دادم چقد همه پسرای زندگیم با معیار صفر یا صد مقایسه کردم و همیشه دنبال صد یا حتی بیشتر گشتم... در صورتیکه خودم خیلی کمتر از این حرفا بودم. براهمین نشستم معیارهامو با واقع بینی نوشتم و چیزایی که خودم نبودم را تیک زدم تا خودمو درست کنم. حالا هنوزم فکر میکنم شاهزاده میاد با اسب سفید ولی نه اون شاهزاده تو قصه ها. اون شاهزاده ای که من منتظرشم و قطعا صد نیست ... خب روزهایی هم میمونه که برای من گذشتن و نمیدونم دیر شده یا نه ولی شک ندارم اگر ازدواج کرده بودم با اون معیار های احمقانه الان یک شکست خورده بودم. (((البته یادمه یجا گفتین هر چیزی در زمان خودش اتفاق میفته و اینهمه دست و پا زدن ما چیزی عوض نمیکنه))).

لئون ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام، میدونم هیچ فرافکنی ای قابل توجیه نیست، وای با این تفاصیل من احساس می کنم که اصلا نباید عاشق شد، اصلا چجوری میتونم عاشق کسی دیگه بشم؟ منظورم دوست داشتن نیست، من ممکنه همکارم رو خیلی دوست داشته باشم با شاید در سطح بالاتر همه ی انسان ها رو، ولی احساس می کنم که دیگه معنای عشق رو نمیتونم بفهمم، من اینجوری تفسیر می کنم که عشق یعنی فرافکنی(شاید کلا اشتباه باشه) پس در اینصورت عاشقی کار بیهوده ای بنظرم میاد،
از دوستان میخوام که برداشت خودشون رو بنویسند

فرناز ارسال در تاریخ ۲۰ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام
جناب رضايي از قول جيمز هاليس ميگن؛تمام ازدواجهاي (عشق)زير ٤٠ سالگي بر اساس فرافكني اتفاق ميوفتن!
يعني تو نيمه دوم عمر كمتر چنين اتفاقي ميوفته بنابراين بنظرم نبايد تعميم بديم به تمام عاشق شدنها!
يه نكته ديگه هم كه به ذهنم ميرسه اينه كه زندگي همون طي مسيرِ،اينكه ما عاشق شدن رو تعطيل كنيم بدليل اينكه ممكنه فرافكني باشه،بنظرم فرصت رشد و تجربه رو از خودمون گرفتيم،در واقع تو روابط نزديك هست كه ما ميتونيم خودمونو واضح تر تو آينه فرد مقابل ببينيم...

فاطمه ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

خیلی خوشحالم ک تونستم ب این کمپین وصل شم.
درباره فرافکنی عشق برای من اینجوری بود ک من آدمی رو میشناختم.یعنی برای خرید وسیله ای باهاشون آشنا شده بودم و هیچ حسی هم بهشون نداشتم.ولی در برخورد سوم یا چهارم ی اتفاق ناگهانی افتاد ک هنوزم نمیفهمم چی بود و چرا.یهویی با دیدنش قلبم ب تپش
افتاد و عشق شروع شد و هیجانی رو تجربه کردم ک هرگز ندیده بودم.
اینکه عشق فرافکنی سایه هامونه برام سواله ک چطور وقتی ما کسی رو نمیشناسیم ناخودآگاه ما چ چیزی رو توو اون آدم درک میکنه ک این حالت اتفاق میفته؟این چ جور قدرتیه؟
این عشقی ک پیش اومد ناخودآگاه بود و ممنوعه.بنابراین باید تموم میشد و شد.ولی این آدم ی جوری منو رشد داد ک خودمم نفهمیدم چی شد.. ی جاهایی از وجودم پرورش پیدا کرد.اون قسمتی ک گفتید معلم معنوی برای من رزونانس داشت.الان دارم میفهمم ک شاید چون اون نمیتونست باشه و اساسا هم نباید میبود باعث شد من سایه ها رو ببینم و تقویت کنم.یعنی ب فردیت نزدیک تر شدم.شاید اگر واقعا بود من توقع داشتم ک اون همه اینکارهارو انجام بده(عمل خودآگاه غلط) و خودم رشدی نمیکردم.

زرین ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

درود بر استاد عزیزم
استادم بسیار قدر دان لطف و بخشندگیتونم بخاطر درس غیر حضوری اصل شو وصل شو خدا وکیلی اگه شهریه میگرفتید چون قبلا سمینار سایه هاتون رو اومده بودم وصل نمی شدم ولی همچی که دیدم مفتیه وصل شدم و چه عالی شد دوباره همه چی داره واسم بازخوانی میشه سپاسگزارم از بخشندگیتون
استاد سوالی داشتم طبق فرمایشات جنابعالی مبنی بر فرافکنی و عاشقی در مبحث پنجم ما ادمهایی رو جذب میکنیم که سایه های مارو شفاف زندگی میکنن و برای ما جذاب به نظر میرسه . سوالم اینه وقتی ادمهایی در برابرما قرار میگیرن مثل همکار دوستان اقوام یا حتی ادمهای گذری مثل قصاب میوه فروش و غیره که با یه سری از خصایصشون اتصالی میدیم و خوشمون نمیاد اینها هم
احتمالا سایه های ما رو دارن زیست میکنن که البته ما ازشون بدمون میاد و دیگه خوشایندمون نیست تکلیف اینا چیه اینا که دیگه جذاب نبودن واسمون پس چرا جذبمون شدن؟؟؟؟؟؟

. ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

آفرین چه سوال خوبی!

الف ارسال در تاریخ ۲۰ خرداد ماه ۱۳۹۷

با اجازه ی استاد کتاب جوجه اردک زشت به من این کمک را کرد که یک تی بکشید و خصوصیات مثبت و منفی فرد خاطی راب نویسید. بمثلا عصبی خسیس مثبتها هم مومن و اهل حلال و حرام مثلا
بعد زیرش بنویسید هنگامی که مومن واهل حلال و حرامم خودم را دوست دارم. هنگامی که عصبی و خسی هستم خودم را دوست دارم(تو کتاب نوشته بنویسید ندارم ولی من اشتباهی مینوشتم دوست دارم و حالم بهتر میشد)جوجه اردک زشت کلی تمرین داره که فک کنم کمک کننده باشه توی دوست داشتن آدمها

الف ارسال در تاریخ ۲۰ خرداد ماه ۱۳۹۷

با اجازه ی استاد کتاب جوجه اردک زشت به من این کمک را کرد که یک تی بکشید و خصوصیات مثبت و منفی فرد خاطی راب نویسید. بمثلا عصبی خسیس مثبتها هم مومن و اهل حلال و حرام مثلا
بعد زیرش بنویسید هنگامی که مومن واهل حلال و حرامم خودم را دوست دارم. هنگامی که عصبی و خسی هستم خودم را دوست دارم(تو کتاب نوشته بنویسید ندارم ولی من اشتباهی مینوشتم دوست دارم و حالم بهتر میشد)جوجه اردک زشت کلی تمرین داره که فک کنم کمک کننده باشه توی دوست داشتن آدمها

سحر ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

با تشکر از مطالب خیلی آموزنده و کاربردیتون. بارها عاشق و همیشه هم به شکست و ناکامی رسیدم . الان که صحبتهای شما را گوش کردم همیشه پسر مردم هم مقصر نبودن. من با فرافکنی آدم اشتباه جذب کردم یا با سایه هایی که دارم. فقط آخری را میگم که چون خیلی قربون صدقه میرفت . همیشه وانمود میکرد حامی من هس عاشقش بودم و بهم انرژی میداد .ولی وقتی متوجه شدم بهم خیانت کرده و مچش را گرفتم همه به نفرت تبدیل شد . با این حال که خودم کنارش گذاشتم نبودنش تا یکی دوماه خلا در زندگیم ایجاد کرده بود. من تا کنون در رابطه ای موفق نشدم . البته فکر میکنم همه اونهایی هم که در رابطه موفق شدن الزاما همه چی را بلد نبودن. پس چرا من باید همه چی را بلد باشم تا موفق بشم؟

الهام ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

دقیقا.. وقتی منم در مورد این چیزا با خانواده و دوستان صحبت میکنم یعالمه مثال میزنن میگن مگه فلانی این چیزارو میدونس!!! یا میگن برو بابا اینطوری که میگی همه باید یه پا روانشناس باشن و خودشناسی بدونن و ....

رویاdream ارسال در تاریخ ۲۰ خرداد ماه ۱۳۹۷

به نظرم ماها وجودا ادمهای ایده آلیستی هستیم همینم داره موحب مشکلاتمون میشه . کل حرف آقای رضایی هم فکر میکنم‌این مفهوم باشه که خود غیر ایده الیستتو دوست داشته باش . همون موجود عادی نرمال با ویژگی های مثبت و منفیش از خودت فرار نکن از سرنوشت فرار نکن تا بتونی راحت مثل بقیه تو این دنیا زندگی کنی.

* ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

درس پنجم بینظیر بود ممنونم استاد عزیز اصلا حدود ده پانزده دقیقه آخر صحبتتون انگار منو داشتین وصف می کردین:( خیلی دلم میخواد بدونم چجوری میتونم از این وضعیت خلاص بشم یعنی توی رابطه هام خودم باشم و با نقاب و مهربونی زیادی باعث نشم فرد مقابل فرار کنه؟؟؟

جان محمد ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

من واقعا از این بحث ها لذت میبرم. اشتباهات خودم را تشخیص میدهم بعد از هر درس. و به درمان خودم میرسم. تشکر از استادم خوبم و همکارانش.

فرناز برنجكار ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام
از اونجاييكه وجه غالبم آرتميس تايپ قوي هست شروع روابطم معمولا عاشقانه و پر سوز و گداز نيست، احساس در اونها جريان داره اما نمي تونم اسم عاشقانه روشون بذارم!رابطه اي كه در موردش صحبت ميكنم از يه همكاري شروع شد، طرفم چند سال از خودم كوچكتر بود اما بشدت در كارش حرفه اي بود و روابط موثري داشت، در ابتدا فقط قرار بود كه يه كسب و كار مشترك رو با هم استارت بزنيم اما بعد از مدتي رابطه احساسي شد! از اونجاييكه من عقده پدر منفي داشتم اونهم از نوع پدر غايب و اقتدار يه مرد رو از نزديك حس نكرده بودم بنابراين تو انتخابم آدمي رو جذب كردم كه از هر لحاظ از خودم پايين تر بود، در واقع من از فردي كه از هر لحاظ از خودم ضعيف تر بود مي خواستم حمايتم كنه و بجاي پدر غايبم امنيتم رو تضمين كنه، اين بود كه بسمت مردي نابالغ كشيده شدم، چون مردانگي بالغ رو نمي شناختم!!
البته از ابتداي رابطه ميدونستم كه اين رابطه راه به آينده نداره و كاملا اشتباست اما اونو بعنوان يه تجربه پذيرفتم. بعد ٦ماه فهميدم كه طرفم آدم متعهدي نيست و چون امنيت دروني سلف نداره دوست داره روابط كوچك و موازي با رابطه اصليش داشته باشه! از اونجاييكه كسب و كارمون تازه در حال رونق بود، خيلي سخت نگرفتم و اونم قول داد ديگه تكرار نشه... اما طي چند سال بد هرچه در كارمون پيشرفت بيشتري ميكرديم روابط پنهان اون هم گسترده تر ميشد و اصلا حاضر نبود بپذيره كه رفتارش خطاست!نظرش اين بود كه اونها روابط اجتماعي سطحي هستن و تنها يه رابطه اصلي داره كه با منه! متاسفانه منهم نمي تونستم كنش مناسب انجام بدم و مدام واكنش هاي تند داشتم و اين آزارها باعث شد كه رشد خودم و سفر درونيم متوقف بشه و راكد و غير جذاب بشم و از خيانت و جايگزين شدن بترسم! البته به هر زباني كه ممكن بود براش توضيح ميدادم كه اين روابطش ناراحتم ميكنه و اينكه روابط اجتماعي هر آدمي بايد عيان باشه نه پنهان، اما نهايت امر كار بجايي رسيد كه گروهي رو كه باهم تاسيس كرده بوديم و حالا هويتي پيدا كرده بود و شناخته شده بود رو رها كردم تا ازين رابطه بيمار خلاص بشم! در واقع هم زمان هم رابطم و هم كارم رو كه ٥سال براي هويتش تلاش كرده بودم، ترك كردم...اين باعث شد كه سفري عميق به جهان زيرين داشته باشم و ٣-٢ ماه طول كشيد تا خودمو پيدا كنم و دوباره از صفر استارت بزنم.اما طي سفري كه به جهان زيرين داشتم متوجه عقده هام،سايه هام و اينكه چرا چنين رابطه اشتباهي رو ادامه دادم و... شدم. اينكه چه اتفاقي براي اون آدم افتاد رو نميدونم اما كسب و كار مشتركمون بلحاظ حقيقي و حقوقي مال ايشون شد!!!
اينكه چطور ناخودآگاه من خيانت رو جذب كرد و خامي من منجر به ادامه يه رابطه اشتباه شد هنوزم برام جالبه و بابت درسي كه آموختم خوشحالم.

فاطمه ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

چقدر جالب...بمن نزدیک بود تجربت
اما متوجه نشدم نظرت راجع ب اینک ناخودآگاهت خیانت رو جذب کرد و چرا ؟چیه؟
ازونجاییکه منم آرتیمیس انرژی روانی غالبمه و منم مورد خیانت قرار گرفتم و بیخودی کلی زمان و انرژی گذاشتم ک بجنگم باهات ی حس رو دارم
ولی من بعدش نتیجه گرفتم ک کلی موضوع توو همین انرژی های روانی بوده ک سرکوبشون کرده بودم و علت خیانت دیدنم بنظر خودم سرکوب بقیه انرژی های روانیم بود.
قدرت پایداری زیاد تو سختی ب طرف جرات خطای دوباره رو میده.عذاب وجدانشو کم میکنه چون فکر میکنه اونقدی آسیب نمیزنه
کسایی ک طرفت جذب میکرد از خودت پایین تر بودن خیلی و نیاز ب ساپورت داشتن؟

فرناز ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

سلام دوست عزيز
تو پكيج صوتي عقده ها مبحثي رو جناب رضايي توضيح ميدن كه ميگه خامي به تقدير خويش خيانت رو جذب ميكنه تا پخته بشه!اولين بار كه اين جمله رو شنيدم مثه پتك خورد تو سرم!چون عين واقعيته!!بهمين دليل گفتم من بخاطر خامي بطور ناخودآگاه خيانت رو جذب كردم،چون بايد تو اين تجربه پخته ميشدم،اميدوارم تونسته باشم رفع ابهام كنم...
در مورد سئوال آخرتون،واقعيتش من هيچ تلاشي براي شناخت اون آدما نمي كردم،فقط مورد آخري رو متوجه شدم كه خانمي بود در آستانه طلاق و با يه بچه و در كل شرايط اسفناكي داشت!فك ميكنم نظريه شما درسته...

Neda ارسال در تاریخ ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۷

من عاشق کسی شدم که در برخورد های اولیه مطمین بودم که ازش ضربه ای نمیخورم. اول اینکه خیلی حامی به نظرم اومد. دوم اینکه مطین بودم عاشقش نمیشم و فقط یه رابطه خوب تجربه میکنم که صدمه نمیزنه. اما عاشق شدم. صدمه هم خوردم شدید. اون آدم حامی بود و هست ولی نه اون حمایتی که عقده های من میطلبیدند. بعد از یه مدت شروع کردم به دعوا و قهر و .... جواب نگرفتم. بعد گفتم شاید با صحبت کردن از خواسته هام اون آدم سرویسی که من میخوام بم بده ولی به هیچ وجه کوتاه نیومد. دست آخر ازش دست کشیدم. بعد یه مدت دیدم اون آدم برام هنوز عزیزه و این منم که باید عقده هامو ببینم نه اون. الان رابطه نسبتا خوبی داریم که حال من توش خوبه