خودشناسی / ۰۷ آذر ماه ۱۳۹۸ از هر اتفاقی می توان درسی آموخت!
سطح مقاله : پیشرفته

هنگامي كه مي خواهيم در زندگي به اجبار به خواسته های خود برسيم، اصرار داريم كه تنها راه ممكن برای موفقيت فقط راه برگزيده ماست. بنابراين، هيچ فرصتي براي يافتن راه هاي ديگر به خودمان نمي دهيم.انگار دوست داريم همه چيز آن گونه كه خودمان مي خواهيم اتفاق بيفتد...

مصاحبه سید سهیل رضایی در همشهری

پذيرش مشكلات

هنگامي كه مي خواهيم در زندگي به اجبار به خواسته های خود برسيم، اصرار داريم كه تنها راه ممكن برای موفقيت فقط راه برگزيده ماست. بنابراين، هيچ فرصتي براي يافتن راه هاي ديگر به خودمان نمي دهيم.انگار دوست داريم همه چيز آن گونه كه خودمان مي خواهيم اتفاق بيفتد و اجازه نمي دهيم اتفاقات به گونه ديگري رقم بخورند.

فكر مي كنيم حق تقدم با راه خودمان است؛ غافل از آنكه هر گاه اين گونه رفتار مي كنيم در واقع در خدمت «من» خود هستيم. بنابراين، نمي‌توانيم به خوبي تشخيص دهيم چه كاری حائز اهميت بيشتری است و همين موضوع هم باعث می شود گاهي از مسير خود منحرف شويم.

توجه داشته باشيم ما بايد اجازه دهيم هر موضوعي جريان طبيعي خود را طي كند. مي توان اين كار را با صبوري و پذيرش انجام داد؛ پذيرش اينكه اگر هم اتفاقي مخالف خواست و اراده ما باشد حتماً معنایی دارد. درست است كه ما دوست داريم بتوانيم بر زندگي خود كنترل داشته باشيم؛ اما به دلايل مختلف هميشه هم نمي توانيم تمام شرايط را كنترل كنيم، چون بعضي جريانات خارج از خواست و اراده ماست.

در اين هنگام بايد متوجه شويم بعضي مواقع داستان زندگي با آنچه ما در انتظارش بوديم كاملاً فرق مي كند. به اين ترتيب مي توانيم از اين رويدادهای تصادفي به نفع خودمان استفاده كنيم.

اين نوع پذيرش، ديدگاه ما را نسبت به اتفاقات تغيير مي دهد و باعث مي شود نسبت به اتفاقات مختلف حساس تر باشيم تا بتوانيم بهتر با آن ها كنار بياييم، اما چگونه مي توانيم به چنين شناخت و آگاهی دست يابيم؟

در اين خصوص با سهيل رضایی، مشاور و مدير بنياد فرهنگ زندگی؛ مركز مطالعات و آموزش خودشناسی به روش پروفسور يونگ گفتگو كردیم.


همزمانی

در روان شناسی موضوعی به نام «همزمانی » وجود دارد؛ يعني در سفر زندگي فرد به جایی مي رسد كه كم كم متوجه مي شود درس های زندگی بزرگ تر از چيزي است كه تاكنون آموخته است. در واقع اگر بخواهد فقط در حد فهم خودش باشد آن قدر چيزی ندارد كه بتواند تمام اتفاقات و جريانات را توجيه كند، پس بايد پذيرفت بعضي حوادث از حد فهم و آگاهي هاي ما فراتر است.

وقتي دركي از موضوعی نداريم برايمان ناشناخته باقي مي ماند. توجه داشته باشيم نمی توان زندگي را هميشه در چارچوب تعريف شده خود در نظر گرفت، چون اتفاقات اغلب غير قابل پيش بيني هستند، اما زندگي گاهي ما را به تجربه های بزرگ تري دعوت می كند. انگار مدام ما را وارد حيطه های جديدی مي كند؛ هم به دليل اتفاقات تقديری و هم به دليل اميال و وسوسه های شخصي.

در واقع آنچه ذهن شناخته ديگر راضی كننده نيست. ذهن همواره به دنبال تجربيات جديد و عبور از تكرار تجربيات گذشته است. بنابراين به استقبال تجربه دنياهای جديدتری می رود. فراموش نكنيم اگر ما جلوی اميال ذهنی خود را برای وارد شدن به دنيای تجربه های جديد بگيريم، حاصلي جز افسردگی، غم و اندوه و كاهش تمايل به زندگي برای ما نخواهد شد.


تجربه اتفاقات ناگوار

بايد ببينيم هر اتفاق ناگواری در زندگی ما چه جايگاهی دارد؛ تجربه اين حوادث برای بعضی ها باعث می شود از زندگي بترسند، در لاک خود فرو بروند و تمايلي به رو به رو شدن با اتفاقات مختلف زندگی را نداشته باشند، چون هر اتفاقی می تواند برايشان تداعي كننده سختی های گذشته باشد. اما می توان به گونه ديگری هم با مشكلات برخورد كرد؛ اينكه بپذيريم بايد با وجود تمام استرس ها و اضطراب های زندگی، آن ها را بپذيريم و سعی كنيم با گسترش توانایی های خود استرس ها و نگراني هايمان را كاهش دهيم.

بنابراين مي توانيم دو تعريف اضطرابی و معنایی از وقوع مشكلات داشته باشيم؛ معنا به مفهوم اينكه اگر اتفاقات ناگوار ما را به جهان بزرگ‌تری دعوت كنند، چطور مي توانيم از آن ها درس بگيريم و وظيفه ما در قبال آن ها چيست؟ اما اگر وقوع سختی ها صرفاً باعث افزايش اضطراب و نگرانی ما شوند؛ قطعاً تخريب گر و ويرانگر خواهند بود و نمی توانيم درسی از آن ها بگيريم.

اما با وسعت دادن ديد و دنيای خود می توانيم ببينيم چگونه می توانيم از پس مشكلات بر آييم. در واقع ما دائم با رو به رو شدن با مشكلات با اين دو انتخاب مواجه هستيم و بايد ببينيم كدام «نگرش» می تواند به «گسترش» منتهی شود.


مواجهه با مشكلات

بسياری از ما در مواجهه با مشكلات نمی توانيم آن ها را بپذيريم يا درک كنيم كه چرا اين مشكل برای ما پيش آمده. مثلاً وقتی خودمان يا عزيزان مان به بيماری سختی مبتلا می شويم، نمی توانيم با آن كنار بياييم. ولي خیلی افراد را هم سراغ داريم كه با ابتلا به بيماری خاصی به نگرش جديدی رسيدند كه باعث بزرگ شدن و رشد بيشتر آن ها شده و در واقع به «گسترش » رسيدند. برای مثال خيريه ای ايجاد كردند تا افرادی كه بيماری مشابه خودشان دارند، بتوانند در كنار هم باشند و با همدردی و جمع آوری هزينه های مادی به درمان بيماری کمک كرده باشند.

مثلا خيلي از والدين بچه های اوتيسم به جای احساس درماندگی در«انجمن های بيماری های خاص» به تبادل تجربيات با همديگر پرداخته‌ و توانستند راه را برای خود و فرزندشان هموارتر كنند. یعنی گاهی می توان به جای بی تفاوت ماندن برای فرو نرفتن در قعر مشكلات اقدامی كرد.

توجه داشته باشيم «درمان» با «شفا» متفاوت است؛ بيماری می تواند ما را به جایی برساند كه يا دنيای بزرگ تری پيدا كنيم و قبل از درمان، روح و ذهن مان شفا پيدا كند يا آن قدر به درمان فكر كنيم كه نه تنها دنيای بزرگ تری نداشته باشيم؛ بلكه دنيای ما را سراسر ترس و اضطراب فرا گيرد.


تجربه واقعی زندگی

همه ما اگر از مشكلات فرار نكنيم مي توانيم از آن ها تجربه ای كسب كنيم، ولي وقتی می ترسيم اجازه نمی دهيم مشكلات ما را بزرگ تر كنند. بايد بپذيريم بخشی از واقعيت زندگی تجربه همين بيماری ها و مشكلات است كه هيچ گريزی هم از آن ها نيست. ولي اگر نتوانيم آن ها را بپذيريم و بخواهيم منكر چنين واقعياتی شويم، یعنی می خواهيم ازخود زندگي فرار كنيم.

براي شروع بايد بتوانيم با ترس های مختلف خود از تنها ماندن، بيماری، فقر، بيكاری و ...مواجه شويم و ريشه آن ها را در وجود خود پيدا كنيم. البته اغلب اين ترس ها ريشه در كودکی ما دارند كه برای غلبه بر آن ها گاهی نياز به کمک گرفتن از متخصص و مشاور داريم.

ولي برای مقابله با بعضی مشكلات پيش رو مي توانيم به سختی های گذشته خود رجوع كنيم. مثلاً اگر قبلاً كار مورد علاقه خود را از دست داده و برای آن بسيار غمگين شديم؛ دقت كنيم بعد از آن چطور توانستیم كار يا راه بهتری پيدا كنيم كه شايد حالا بسيار خوشحاليم كه با رانده شدن از آن مسير به جايگاه بهتری رسيديم.

اينكه راه های درس گرفتن ما از زندگی سخت باشد يا آسان، هميشه به خود ما بستگی ندارد؛ ولي اين خود ما هستيم كه مي توانيم راه بهتر و آسان تری را برای مقابله با آن ها انتخاب كنيم.

مثلاً برای همه ما موقعيت هایی پيش آمده كه فكر كرديم توان رويارويي با چنين مشكلاتي را نداريم، ولي همان مشكل باعث شده افرادی سر راه ما قرار بگيرند كه منشا بسياری از اتفاقات خوب و خوشايند و مهم زندگي ما شدند. در صورتي كه قبلاً وقوع چنين مشكلاتی برای ما بسيار وحشتناک بوده. گاهی فقط با از بين رفتن حريم امن همیشگی كه سال ها به آن عادت كرديم دروازه هایی به روی ما گشوده می شوند كه می توانند آينده واقعی ما را بسازند.


تشخيص راه های اصلی

براي رسيدن به راه های اصلی زندگی بايد ابتدا آن ها را ديد و درست تشخيص داد. گاهي نگاه ما به چيزهایی كه می خواهيم حاصل شناخت واقعی ما نيست، بلكه فقط ساخته و پرداخته ذهن ماست؛ بدون اينكه کوچک ترين شناختی از آن ها داشته باشيم. مثلاً اگر پدرمان كارمند بوده، ما هم فكر می كنيم تنها راه كسب در آمد اين است كه بتوانيم جایی استخدام شويم و كاري مشابه او داشته باشيم.

در هر شغلی هم كه باشيم، اگر نتوانيم استخدام شويم احساس ناامنی می كنيم. بنابراين، گاهی حتی به خودمان اجازه نمی دهيم به راهی غير از آنچه از قبل در ذهن خود داريم، فكر كنيم. در صورتی كه ما نمی توانيم همه زندگی را خودمان تعيين كنيم، بلكه می توانيم تحليل خودمان را از زندگي تعيين كنيم.

در واقع اين ما هستيم كه بايد خودمان را با زندگی تنظيم كنيم؛ همانگونه كه در زمين بازی نبايد منتظر بمانيم تا بازيكنان ديگر خودشان را با ما تنظيم كنند، بلكه اين ما هستيم كه بايد سرعت و حركات خودمان را با بقيه بازيكنان تنظيم كنيم تا بتوانيم به راه درست تری دست يابيم.

بازیکنی كه مانند یک ربات فقط یک حركت بلد است، بازيكن خوبی محسوب نمی شود. «انعطاف پذيری» و داشتن «مهارت در استفاده از موقعيت» می تواند در ميزان رسيدن ما به موفقيت بسيار موثر باشد.


به مشكلات ناسزا نگوييم

نخست بايد متوجه شويم چيزی كه ما الان مشكل و بن بست مي دانيم، حاصل «نگرش» خود ماست؛ نه «واقعيت». گاهی در مواجهه با مشكلات شروع به گفتن ناسزا به خودمان و ديگران می كنيم، شايد ابتدا طبيعي باشد ولي اين كار اگر زياد ادامه پيدا كند، چه حاصلي خواهد داشت؟ اينكه خودمان يا والدين مان را مقصر بدانيم چه راهی پيش روی ما خواهد گذاشت و در اصطلاح به چه چيزي به دست مي آوريم؟

شايد ابتلا به بعضي بيماری ها عمر ما را كوتاه كند، اما خود ما گاهی با به وجود آوردن مشكلات بعدی آن را كوتاه تر هم می كنيم . گاهي بعد از بارها آزمون و خطا بالاخره راه درست را پيدا مي كنيم؛ راهی كه بتواند حس بهتری به ما بدهد.

با بررسی روی بسياری از بيماری های سخت نتيجه گرفته شد كسانی كه هنگام بيماری شروع به غر زدن و اعتراض می كنند، خيلی زودتر از بين می روند تا كسانی كه پس از مدتی آن را می پذيرند و با شرايط موجود كنار می آيند.

در واقع وقتی مشكلات را می پذيريم چشمان مان هم شروع به گشوده شدن می كنند.

ضمن اينكه در هر مشكلی بايد سهم خودمان را بپذيريم، نه اينكه فقط ديگران را مقصر بدانيم.


در صورتی که علاقمند به مطالعه بحث مفصل و جذاب سهیل رضایی در خصوص عقده و سایه هستید مطالعه مقاله "یک روان درمانی خوب چگونه پیش می‌رود؟" را از دست ندهید.

نظرات کاربران 5 نظر ارائه شده است
شیوا ارسال در تاریخ ۲۷ فروردین ماه ۱۴۰۲

عالی بود و همیشه باید دنبال پیداکردن مشکل فهم مسأله باشیم

طاهره ارسال در تاریخ ۰۷ آذر ماه ۱۳۹۹

استاد برای خانمهایی مثل من که بیشتر در دنیای مردانه تلاش کردیم این پذیرش و انعطاف پذیری چجوری اتفاق میافته؟؟

الهه ارسال در تاریخ ۱۵ خرداد ماه ۱۳۹۹

سلام دقیقا من تمام این صحبت‌های شما رو توی زندگی خودم درک کردم و الان به جایی رسیدم اگر وسط جهنم هم قرار بگیرم توانایی این رو دارم که در جهنم برا خودم یک جایی پیدا کنم که لذت بخش باشه از زمانی که فهمیدم تنهایی بزرگترین نعمت خدا به من بود که بتونم خودم رو بشناسم و به اعماق خودم فرو بروم و از وجود خودش در وجودم لذت ببرم دیگه برای شاد بودن وابسته به کسی نیستم حتی همسرم و انسانهای اطرافم را رها کردم تا زمانی که خودشان تشخیص دادن در کنار من باشند و این باعث شد که حتی برای زمانی که همسرم دوست داشت تفریح مجردی داشته باشد برای انتخاب ایشون هم احترام قائل هستم و به نظر من مشکلات بهترین قسمت زندگی هستند که اول با ایمان به خود و بعد با ایمان به خدا پا در جهت رشد وجودی و درونی خودمان می‌گذاریم و می‌توانیم با استقلال بیشتر و آزادی بیشتری به زندگی با لذت و آرامش ادامه دهیم

ادمین سایت بنیاد فرهنگ زندگی

با سلام و احترام
ممنون از لطف و حسن توجه شما...!

Parvane.m ارسال در تاریخ ۲۹ دی ماه ۱۳۹۸

حرفای درست و حسابی بود مخصوصن اونجا که گفت مسئولیت بخش خودمان رادر هر مشکلی بپذیریم

اسماعیل ارسال در تاریخ ۱۷ آذر ماه ۱۳۹۸

سلام. چیزی که به نظر در این گونه موارد باید بهش توجه کرد که داشتن این فهم و پذیرش مسله و مشکل خود نیاز مند زمان و البته تمربن است.
سپاس از بنیاد فرهنگ زندگی