بیماری
نوعی محک و امتحان است، شاید سخت ترین امتحان. بیماری می تواند زمان و
انرژی زیادی از ما بگیرد و موجب نگرانی و تشویش ما بشود. از بسیاری جهات
یکی از دشوارترین رخدادهایی است که هر یک از ما می توانیم با آن روبرو
ش... بیماری نوعی محک و امتحان است، شاید سخت ترین امتحان. بیماری می تواند زمان و انرژی زیادی از ما بگیرد و موجب نگرانی و تشویش ما بشود. از بسیاری جهات یکی از دشوارترین رخدادهایی است که هر یک از ما می توانیم با آن روبرو شویم؛ چرا که به نظر می رسد عاملی بیرونی و نامهربان است که تقدیر با ما دست به یقه کرده است. برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص، روی عبارت "هیچ چیز تصادفی نیست" کلیک کنید. با این حال من بنا به تجربه خودم می دانم بیماری ممکن است محصول عملکردهای ما نسبت به خودمان باشد. روش های ما در اداره کردن زندگی، روش های ما در خوردن و زندگی کردن. منبع: هیچ چیز تصادفی نیست نویسنده: الن جی هانتر مترجم: ناهید سپهرپور ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی
بیماری می تواند طنین زنگ های بیداری باشد؛ البته اگر آماده باشیم به شیوه ای متفاوت بیاندیشیم. همچنین بیماری می تواند مسیری معنوی باشد، زیرا ما ملزم هستیم که خودمان باشیم و منفعل نشویم. با این حال اغلب اوقات افراد هویت خود را به کسی که از بیماری رنج می برد، پیوند می زنند و به حدی هویت خود را با بیماری یکسان می بینند که دیگر نمی توانند بدون از بین بردن هویت خود، از بیماری رها شوند. اگر بگوییم ما کسی هستیم که از فلان بیماری رنج می بریم، به دیگران القاء می کنیم تا هویت ما را از این طریق شناسایی کنند. این موضوع دامنه دیگری هم دارد: وقتی نمی خواهیم کاری را انجام دهیم، می توانیم ضعف و بیماری را بهانه کنیم. من نمی توانم به دیدن تو بیایم، چون زانویم درد می کند. من نمی توانم تو را ببینم چون قوزک پایم درد می کند. بهانه های مربوط به سلامتی مفیدترین راه دستیابی ما به خواسته هایی می شوند که هیچوقت روی گفتن شان را نداشتیم.
در اینجا سوال پیش می آید که بیماری ها تا چه حد بازتاب عدم تعادل روحی ما هستند؟ لوییز هی در کتاب بی نظیر شفای زندگی بیماری ها را بر اساس مشکلات روانشناختی دسته بندی کرده و مرتبط ساخته است. به عنوان مثال کسانی که از شرایط نامساعد گلو رنج می برند، احتمالاً کسانی هستند که فرصت بیان به آن ها داده نشده است. من به این مثال اشاره می کنم چون زمانی که جوان تر بودم این مشکل خود من بود. وقتی فضایی برای صحبت کردن پیدا کرم، متوجه شدم از بیماری وخیم گلودرد خبری نیست. ناراحتی ها پیامی از بدن تان هستند که شما به دریافت آن شدیداً نیاز دارید. آن ها در اساس خود برخوردی بین مغز و قلب را نشان می دهند. مغزم به من می گوید باید به این شغل ادامه بدهم؛ قلبم به من می گوید این شغل روحم را تخریب می کند. شاید دست کم در کوتاه مدت مغز بر قلب فرمانروایی کند، اما در نهایت بدن ما خط سیر را نشان مان می دهد و قلب ثابت می کند عضو قوی تری است. اکنون کمی تأمل کنید و هر بیماری یا ناراحتی که ممکن است داشته باشید را در نظر بگیرید. بیماری شما سعی داشته چه پیامی را به شما منتقل کند؟
در یکی از سمینارهایم بانوی جوانی که از مشکلات گوارشی رنج می برد، شرح داد که چطور زندگی او صرف این شد که تلاش کند والدین و نامزد سر به هوایش را با هم آشتی دهد و چطور سالیان سال از آشتی نکردن آن ها واهمه داشته است. ترس عنصری است که به طور حتم به معده و دستگاه گوارش آسیب می زند.
می توانم موردهای بیشتری را بشمارم، اما همه آن ها به نکته ای یکسان اشاره می کنند. بیماری جسم و روان غالباً به هم مرتبط هستند و اختلالات آن ها هم همینطور. این قانون جذب است: هر آنچه نمی توانید بپذیرید، از طریق بیماری به شما گفته خواهد شد.
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
۲۲ ساله بودم که فهمیدم ام اس دارم. همیشه میگم ام اس برای من بیماری نبود بیداری بود. اگه به روال زندگی قبل از ام اس ادامه میدادم دوتا حالت داشت یا خودکشی میکردم یا با یه آدم نامناسب ازدواج میکردم و توی بهترین حالت چندتا بچه عقده ای مثل خودم بزرگ میکردم. ولی الان با اینکه دارو مصرف میکنم سالمم. الان به نقصای شخصیتی خودم آگاهم و علاوه بر آشتی با خودِخودم مشتاق رشد هستم و همه اینا از یه سقوط آغاز شد به اسم بیماری. و البته بزرگترین راهنمای من تا الان این سایت و راهنمایی های استاد رضایی بوده
زینب عزیز نوشته ات تیم بنیاد فرهنگ زندگی رو دل گرم تر و پر انرژی تر از همیشه میکنه ، موفق و پیروز باشی / وحدتیان ادمین بنیاد فرهنگ زندگی